خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱۰ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

استادا هرچی ترم پیش سر در گم بودن و خواسته ناخواسته رحم کردن این ترم قشنگ دارن پوست میکنن. خوندنیا یک طرف! کارای کلاسی یک طرف! حالا این وسط من ۲تا درس هم پیشنیاز دارم.. پایان نامه رو همونجا رها کردیم دیگه و کارورزیم شکسته بسته هفته ای یبار میریم. فقط دلم میخواد از شر اینهمه گروه کلاسی یکهو خلاص بشم

دلم میخواد یه عصر برم طرف شاندیز اون عقبا بشینم رو تخت آش بخورم..

برم پارک راه برم.. برم روی کوه.. کاش بند گلستون مث اون قدیما باز بود.. نمیدونم الان گیر یه عده افتاده که معلوم نیس برنامه شون چیه مدتهاست بسته اس

دوران امتحان افسرده ترم میکنه

میدونم ترم آخره و بعد تموم شدنش یهو میریم تو رکود..

درست مثل دوره های مربی گری که طی یک هفته بدن کلا اسید لاکتیکی میشه و همش درد داری الانم با این فشار دریا روحمون اسید لاکتیکی میشه فقط

خدایا شکرت

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۹ ، ۲۲:۲۵
سپیدار

رفتم بالاخره وقت چشم پزشکی گرفتم... دکتر گفته چه جوری تا الان سر کردی با این چشم؟؟ 

با دکترم بحث میکنه میگه نه بابا!

نمیبینه درست! وقت رانندگی خودشو میکشه جلو.. هی برف پاک کن میزنه.. هی بخار گیر میزنه... تو تاریکی رانندگی نمیکنه... رانندگیش وحشتناک شده.. اونوقت اینهمه انکار نمیدونم برای چیه؟؟ 

بهش گفتن باید دائم عینک بزنی انگار فوش دادن!

میگم خب نمیبینین! من اون نوشته رو دادم نتونستین بخونین! میگه خب اون ریزه !!!!

گفتم پس چطور من میخونم؟ میگه خب چشم تو با چشم من یکی نیست دیگه من سنم فلان... :|

چیزی که اینهمه واضح و مبرهنه نمیپذیره حالا چطور میشه بهش قبولوند که داری فراموشی میگیری! حواس پرت شدی! دو تا جمله ی ساده رو نمیتونه دیگه درست بگه.. حروف کلمات و پس و پیش میگه.. ساده ترین چیزا رو توضیح میدی اصلا متوجه نمیشه! 

و بهیچ عنوان زیر بارم نمیره... 

دارم فکر میکنم نکنه گوشاشم سنگین شده! 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۹ ، ۰۰:۲۴
سپیدار

دنبال کارت ویزیت یه تعمیرکار موبایل میگشتم یه کارت ویزیت دیدم که صاحبش دیگه تو این دنیا نیست. یه لحظه از یاداوری اون آدم و لطفی که بهم کرده بود دلم گرفت. با خودم میگم خانوادش که هر روز و همه جا عکسا و یادگاریاشو میبینن چیکار میکنن؟

 

از فکر کنم ۲سال پیش ک نرم افزار گوشیمو بروز کردم حافظه داخلیش کلا گرفته شد و هیچی نمیتونم توش بریزم.. تازه وسط دانلود نسخه جدید هنگ کرد و بردم اقای تعمیرکار ۶۰ یا ۴۰ (یادم نیست) گرفت و درستش کرد

حالا هم برای درست شدنش ظاهرا هیچ راهی جز نصب همون نسخه قدیمی نیست! 

گفت ۷۰ تومن میگیره و ۲ ساعت هم زمان میبره تا اینکارو انجام بده

آیا درسته؟؟

آیا شما باشید چنین حرکتی میزنید؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۹ ، ۱۴:۲۶
سپیدار

شب چله و کریسمس و یکی کردن درخت کاج و ریسه زدن و هندونه ام گل چسبوندن گذاشتن تو تزئینات سفره ی چله کریسمس!!!

اصن یه طوری سال جدید میلادی رو دارن تبریک میگن و شادی میکنن انگار یکی از مراسم خودمونه!

چرا اینقدر بلاتکلیفین آخه؟؟؟ 

 

یه گربه اس چند شبه فقط صدای مَئو کردن ناله گونش میاد. ازون صداها که فک میکنی یه جایی گیر کرده! ولی دیده ام نمیشه. چشه ینی؟؟ اصلا چی میشه که گربه اینجوری میزنن زیر ناله؟

 

از خروارها کار خلاص شدیم و هنوز گیر عنوان پایان نامه ایم.. تا میایم روش تمرکز کنیم یه اتفاقی میافته.. قرار بود جمعه پیش تموم بشه :/

 

متاسفانه معیار شاگرد خوب بودن نمره اس! بی توجه به اینکه اون نمره چطور بدست اومده؟! و اصلا در ازاش چقدر یادگیری حاصل شده..؟!

 

کوه پنجشنبه خیلی سرد بود.. به همون میزان ظهرش گرم بود.. و من هنوز درک نکردم چرا میان کوه و دشت و طبیعت ضیط و باند میارن و تمام راه میرقصن!! با اون موزیکای تند عجق وجق.. دلم تنهایی رفتن تو ارتفاع رو میخواد.. پارسال که مستاجر موقتی عمو بودیم گاهی میرفتم.. اونجا ته همه کوچه هاش به کوه میرسید.. اصلا هرکاری میکنم از شلوغی و سر و صدایی که بقیه لذت میبرن من حال نمیکنم. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۹ ، ۲۲:۵۰
سپیدار

به استاده پیام دادم که من دانشجوی ارشدم ترم سومم درگیر پایان نامه و کارورزی و پروتکل نویسیم شدیدا و ممکنه این امتحان با امتحان یکی دیگه از درسام تداخل داشته باشه. ضمنا نمره ی من نه تاثیری تو معدلم داره نه تاثیری تو نمره ی بچه های دیگه ( حق کسی ضایع نمیشه ) اگه میشه یه کار کلاسی به من بده ..

البته خیلی مودبانه شرح دادما 

بعد قبول کرده ک یه کار مسخره براش انجام بدم ولی از ۱۵ حساب کنه :|

یعنی انگار میخواد از جیبش دراره نمره رو که اینقد خساست بخرج میده

حالا مثلا از ۲۰ حساب کنی یا نمره رو بدی چی میشه؟؟

من وقتی ترم سوم یه رشته تخصصیم یعنی اون اراجیفی ک تو داری درس میدی رو بلدم دیگه!

جلسه قبل یادمه سوال میپرسید تو کلاس انلاین از بچه ها من بلد بودم ولی جواب نمیدادم که اونا جواب بدن نمره بگیرن در این حد انسانیت بخرج دادم :/

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۹ ، ۲۲:۱۹
سپیدار

تو جریانات مختلفی که پیش میاد با خودم فکر میکنم دقیقا چی اون جریان منو ناراحت میکنه؟ حسادتم؟ خود کم بینیم؟ یا نادیده گرفتن حقیقت توسط بقیه!؟

مثلا امروز یکی از همکلاسیها یه استوری از یکی اساتید گذاشته و بهش بابت انتخابش بعنوان پژوهشگر برتر تبریک گفته!

این آقا کیه؟؟

کسیه که از نظر علمی خیلی قویه ظاهرا و همیشه تعریف تدریس و اطلاعاتشو شنیدیم

ایشون ۱سال از من بزرگتره! ۳۵ سالشه و خب نسبت به سنش پیشرفت خوبی در تخصصش داشته

اماااا

این اقا به فساد اخلاقی بسیار بین دانشجوهای خانوم معروف و مشهوره!

ترم بالاتریا که براش خونه میگرفتن ( پروازین جناب استاد) و از تدریس خصوصیشون در محفلی گرم بهره مند میشدن

شاید لازم باشه بگم که رشته ما در بخشهای عملی بسیار لمسی و فیزیکیه. تستها به شیوه ی دیداری و بعد لمس فیزیکی انجام میشن... دیگه اینکه اون گروه چقدر و چی یاد گرفتن خدا عالمه..

ترم پیشم که ما با اینجناب درس داشتیم و تو پی وی خانومها کلا فعال بود. البته میدونم که تا حدیم بستگی به رفتار طرف مقابل داره.. از فرستادن بوس و قلب برای دوست متاهلمون تا فرستادن فیلم و جوکای فان ساعت ۲شب برای مانکن کلاس! و فرستادن تمرینات تقویتی نواحی خاص برای خوشگلترین دختر کلاس و صمیمی گرفتن بیش از حد .‌.. 

تعداد افرادی که مورد تعرض ایشون واقع شدن کم نبود و البته هم پای تعریفهای سال بالایی ها از تخصص علمی همگی از فساد و مشکلات اخلاقیش هم خیلی تعریف میکنن

بشخصه تا حالا به کسی برنخوردم که وقتی گفتم استادمون فلانی بوده به این موضوع اشاره نکرده باشه!

به هر حال یکی از دوستان شکایت رو همراه با چت ها برد خدمت مدیر گروه و فهمیدیم چند نفر دیگه هم شکایت کردن از ایشون منتهی حاضر نشدن مستندات بیارن که مبادا شناخته بشن و از جانب استاد یا خانواده هاشون مشکلی براشون درست بشه

مدیر گروه بعد از اظهار تاسف بسیار و اینکه دیگه ازش دعوت بکار نمیشه!! ظاهرا تذکر داد بهش

از جلسه بعد استاد هر بار اخرای کلاس رکورد و قطع میکرد و شروع به منت گذاشتن سرما و در واقع دعوا میکرد و اینکه یه عده تون خیلی کم ظرفیتین من شاید برای یک نفر گل فرستادم!! و رفته به مدیر گروه گفته فلان و بیسار... یا..‌

و کلا نه سوالارو دیگه جواب میداد نه درست و کامل درس میداد از گروه کلاسی هم لفت داد و کلا دیلیت اکانت کرد :)) بعد دوباره اومد البته ولی خب تو اگر ریگی به کفشت نیست چرا هرکی اومد پی ویت گفتی تلگرام پیام بده؟ و چرا دیلیت اکانت زدی که همه چیز پاک بشه؟؟

به هر صورت نتیجه این شکایات و تهدیدها صرفا این شد که این اقا صرفا گروه دخترا رو بهش ندادن که البته اول داده بودن و با تهدید دوباره ی دوست ما برداشتنش و گذاشتن برای پسرا !! قطعا ورودی های بعدی دوباره بهش درس ارائه میدن و نه خانی اومده نه خانی رفته..

حالا همون متاهلینی که بوس و قلباشو دریافت کردن! و میدونن طرف چه جونوریه و خودشون افراد به ظاهر معتقدی هستن!!! باهاش پایان نامه برداشتن و یکیشونم که ازش تقدیر میکنه!

این فقط یه نمونه ی خیلی کوچیکه!

دفعه بعد که دیدیم یه ادم فاسد به مراتب بالاتر رسیده و اختلاس کرده و تجاوز کرده و ... نپرسیم چرا؟

یادمون بیار از همون پله های پایین ما فهمیدیم اون ادم فاسده اما به خاطر منافع شخصی که از کنارش میتونستیم داشته باشیم چشامونو بستیم و گفتیم با ما که کاری نکرده؟ حالا یه بوس فرستاده!

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۹ ، ۱۳:۴۵
سپیدار

خوب یا بد باید بپذیریم خیلی چیزا عوض شدن

دنیا عوض شده.. شرایط عوض شده.. و نمیشه توقعات ۲۰ سال پیش حتی ۵ سال پیش و از آدمای امروز داشت!

چیزی که اطرافم می بینم اینه که ۹۰% مجردا تو رابطه ان بخصوص دهه های ۶۰ که به سن ۳۰ به بالا رسیدن و مجردن قطعا تجربه یا تجاربی داشتن یا دارن

حالا اینکه در چه سطحی باشه اون فرق میکنه

از نظر من توجیه پذیره چون همونطور که گفتم زمانه خیلی فرق کرده.. توقعات افکار و احساسات آدمها هم فرق کرده طبیعتا! 

و تو شرایط فعلی ازدواج از گزینه های خیییلی پر چالشه و یه قشری حقیقتا از پسش بر نمیان..

اما چیزی که خیلی جالبتره عکس العمل ادما نسبت به جنسیت فردی که وارد رابطه شده چرا اینهمه متفاوته؟؟

اگر مذکر باشه میگن خب طبیعیه.. تو این شرایط سخت تا کی تحمل کنه و ... ؟!؟!

ولی اگر مونث باشه کلا از بیخ و بن یه گناهکار غیر قابل بخششه و هرچقدرم سطح رابطش پایین باشه به بالاترین سطح ممکن قضاوت و مجازات میشه!!

تازه همون پسریم که تا لول اخر رابطه رو تجربه کرده باز کلی کنکاش میکنه که گذشته طرفشو دراره مبادا خطایی کرده باشه

و این اول دروغه! نقطه شروع دروغگویی و زندگی روی پایه های دروغ و استرس

مثل مامان خود من که از شنیدن خبر اینکه یکی از پسرای اقوام در سن ۴۰ و چند سالگی یه نفر و صیغه کردن خوشحال شد یا دست کم ناراحت نشد! اما همبن خبر راجع به یه خانومی ۳۰ و اندی سال بشدت پریشونش کرد و غصه میخورد!

از نظر من تفاوتی بین اون دو نفر نیست به هر دلیلی هر دو در شرایطی غیر از شرایط مورد پذیرش خانواده ها و شاید حتی جامعه و عرف رایج به نیازهاشون پاسخ دادن

 

نکته جالبتر خود این قشر از افراد حاضر در رابطه هستند

کسانی که تحت عنوان ازدواج سفید با هم زندگی میکنند و از قضیه گناه و ثوابش که بگذریم بدون داشتن هیچ گونه تعهد قانونی خانوم بشدت از اقا تو رابطه فرمان میبره و همیشه ام ترس تمام شدن رابطه رو داره... ساعات خاصی باید حتما تحت هر شرایطی حاضر بشه برای ملاقات، آشپزی کنه، نظافت منزل و بعهده بگیره، آب میخوره زنگ بزنه خبر بده و اگر جایی مجبور شد رد تماس بزنه یا تلفن و پیام و دیرتر جواب داد پاسخگو باشه و.... میان ایراد میگیرن به افراد متاهل! که خودشونو بدبخت کردن و ازدواج مزخرفه و ازین قبیل موارد.‌‌ و حتی به صیغه شده ها!

و یکی نیست بهشون یاد اوری کنه شما تمام یا حداقل ۸۰_۹۰% وظایف متاهلین و دارین انجام میدین که بعضیا هم ۱۰۰% اما همیشه ترس رها شدن و دارین و پارتنرتون بعنوان یک تهدید داره از این جریان استفاده میکنه! هیچ حقوق قانونی هم ندارین که بتونه کمی مانع بشه و اگرم این وسط موجود دیگه ای پا به عرصه گذاشت ... میخوام بدونم چه برتری نسبت به این دو گروه دارین که اونارو سرزنش میکنین؟

 

از سخت ترین کارهای دنیا اینه که هر کسی با خودش صادق باشه و به خودش دروغ نگه!! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۹ ، ۲۳:۴۲
سپیدار

بابا یه جفت کفش کوه قدیمی و اوریجینال داشت که فقط یکبار پوشیده بود!!

جدیدا که قیمت کردم بین ۲ تا ۳ تومن قیمت کفشا بود

هی گفتم چندین ساله اینارو نپوشیدی بده من بفروشمشون برم سایز خودم بخرم

نذاشت!

کفشایی که سالها تو زیر زمین ۲_۳سالم تو انباریها گذروند و بالاخره ۲ روز پیش دزد اومد و بعد از ریخت و پاش انباریها کفشارو برد! به همین راحتی!

هیچی دیگه نبرده هاااا فقط کفشا!

اابته از انباری همسایه ها خبر ندارم ولی ظاهرا ازونا هم چیزی نبرده..

نکته اخلاقی؛ مبادایی وجود نداره. لذت نبری میان میبرنش!!

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۹ ، ۲۲:۴۱
سپیدار

نه که بگم خیلی همه چیز و رعایت میکنم اما از غیبت کردن بیزارم

حتی از حضور تو جمعشون

به همین دلیل هم دقیقا از خیلی مهمونیای خانوادگی زدم 

قبل از کرونا منظورمه

نمیرفتم و فامیل و نمیدیدم و حتی بعضیا که میومدن نمیموندم خونه چون میدونستم حرف به کجاها میکشه

بخصوص بعضیا رو هرچی میخوای بحث و عوض کنی نمیذارن باز برمیگردن سر همون

خب منم اونقدر آدم قوی و محکمی نیستم که جلوی کسی و تو این زمینه بگیرم اگه خیلی موضوع داغ بشه و مورد مشابهم ازون ادما داشته باشم چه بسا یه جاهاییم قاطی شم

دور شدنم از جمع ها هم در واقع همینه که خودمو نمیتونم تو شنیدن یا گاهی تایید و گفتنش کنترل کنم!

یکی دو روزه خونه ی یکی از اقوام رفت و امدم زیاد شده و بساط همین حرفا...

واقعا حس خوبی ندارم

برام مهم نیست پشت سرم چی میگن. اگر توی روم بگن جوابشونو میدم اما اگر از کسی دیگه بشنوم اهمیتی نمیدم

اصلا خیلی وقته به خیلی چیزا بی تفاوتم و درک نمیکنم چرا بقیه بعد از سالها هنوز دلخوریاشونو از دیگران یاداوری میکنن که فلانی فلان وقت فلان حرف و زد یا فلان کارو کرد..

اونم تو شرایطی که همه ی یه زمانهایی اشتباهات زیادی راجع به دیگران کردیم مهم اینه که یه جایی بفهمیم و ادامه ندیم

حقیقتا امشب هیچ حس خوبی ندارم

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۹ ، ۲۳:۱۹
سپیدار

اینستاگرام یه بخشی به اسم هیستوری داره که بعضی وقتا چیزای جالبی رو یاد آدم میاره

دیشب تو هیستوری پستارو نگاه میکردم.. اونایی که مربوط به اوایل بود. البته اوایل که میگم بعد یکی دوتا اکانت ساختن و پاک کردن و بالاخره درست کردن اکانت کاری

ب نظرم کار جالبی نیست وقتتو بذاری عکسا و عقاید و زندگی شخصیتو البوم کنی برای دیگران

لایکای پستارو ک اوایل کم هم بودن باز کردم و بعضی مخاطبام دیدم از همون اول بودن و هنوزم هستن.. بعضیارو قبلا بلاک کرده بودم که پارسال همه رو ازاد کردم :)) دیگه با خودم گفتم تا الان اکانت منو فراموش کردن نمیان باز کرم بریزن

و یه نفر از مخاطبام که مدتی خیلی کلید کرده بود و دیدم مرده!

پیجش باز بود. عکسای کوهنوردی و نقاشی های خودش بود و تصویر صورت کسی هم نبود داخلش.. اخرین پستشو که باز کردم دیدم یا عالم کامنت گریه و زاری و ... خواهرشم برای بقیه توضیح داده بود به خاطر سکته قلبی فروردین ۹۹ فوت کرده

زندگی و مرگ به همین راحتی اتفاق میافتن و ماها عموما حواسمون به رفتارمون نیست!

 

 

هر وقت سردردم شروع میشه و فلجم میکنه ک نتونم به کارام برسم دست به رنگ و گل میشم. تا الان دوتا گلدون آویز ۳تایی برای اتاقم و ۴تا هم گلدون کوچیک برای قلمه ها پشت پنجره درست کردم. و ظرفا و چیزای دیگه که رنگشون زدم و نگهداشتم یا دادم به این و اون

شاید اگر همه رو نگهمیداشتم معلوم میشد تو چند ماه اخیر ک رنگ خریدم چندبار میگرن شدم و تو اون لحظات انگار اصلا بهبود و زندگی بدون سردرد برام معنی نداشته.. اما به هر حال بعد از نصف روز، ۲۴ ساعت یا ۴۸ ساعت بالاخره تموم شده

بالاخره همه چیز یه نقطه شروع داره و یه نقطه ی پایان و مشکل اغلب ما اینه که این فاصله رو بلد نیستیم زندگی کنیم

به گلدونام که نگاه میکنم یاد روزا و لحظات سردردم میافتم ولی دیدن گلا و رنگای گلدونا اینقدر شادم میکنه که فکر میکنم فقط همون لحظات درد و قلم بدست گرفتن حقیقتا زندگی کردم چون خلق کردم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۹ ، ۱۵:۰۴
سپیدار