گاهی چقدر دنیای آدمها باهم متفاوت میشه
اونقدر که انگار از زمین رفته باشی به ماه!
چقدر آدمها میتونن تحت شستشوی مغزی دیگران قرار بگیرن
همونقدر سریع و منعطف که بسرعت رنگ عوض کنن!
چقدر آدمها میتونن محتاج خودنمایی و جلب توجه باشن
به همون اندازه که ترجیح میدن سوالای کاملا ابلهانه سر کلاس از استاد بپرسن که حتی استاد لحظاتی به فکر فرو بره!!
چقدر ادمها میتونن عقده های حقارت داشته باشن
دقیقا همونجا که فکر میکنن با کوچیک کردن بقیه بزرگ میشن و تلاششونو میکنن که البته پستی خودشون نمایان تر میشه!
فطع ارتباط با آدمها براتون سخته؟ صرف نظر از نوع رابطه
به نظرم تنها با پدر و مادر سخته و در درجه بعدی شاید خواهر و برادر
مابقی رو براحتی ترک کنین.. یه وقتایی ادم یه چیزایی رو از جانب بعضی افراد حس میکنه اما مرور زمان باعث میشه باورشون کنه.. مثل حسادت! کسی که خودشو مدام با شما مقایسه میکنه و بعضی شرایط شما رو مثلا تو کار نداره! شاید رفتارش در ظاهر مهربانانه اس اما حس هیچ وقت دروغ نمیگه
حس درونی میگه که حس اون ادم ب شما خوب نیست و متقابلا حس شما هم بهش خوب نمیشه.. بعدها اتفاقاتی میافته ک میفهمید حستون چقدر درست بوده!
کما اینکه تمام مدت سعی داشتین بهش توجه نکنید و رفتارتون خوب و معقول باشه حتی حستون خوب باشه! حتی حتی به خودتون بقبولونید که مشکل از اون نیست! از شماست و زیادی حساس شدین..
این ادما انرژی رو میخورن .. فقط باید انداختشون دور..
تو کتابی چیزی خونده بودم سالها قبل . اینکه زمانی میرسه افراد هرچی فسادشون بیشتر باشه راحت تر باهاشون کنار میان و دورشون جمع میشن
متقابلا هرچی بخوان صادق تر و سالم تر کار و زندگی کنن طرد میشن
اون موقع برای سوال بود که مگه میشه؟؟؟ حالا بعد از سالها دارم به چشم میبینم..