خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شنا» ثبت شده است

امروز جشن پایان سال باشگاهمون بود.. جاتون خالی خیلی خوش گذشت.. خب امروز ورزش نداشتیم ولی خب بنا بر حرفایی که قبلا شده بود با یه تیپ اسپورت رفتم ولی در بدو ورود خانومای مسن تر و دیدم که همه مجلسی پوشیدن با کفشای ۱۰-۱۵ سانتی !!!! از اول تا آخر مجلسم دائم همینا وسط بودن! با خودم گفتم ما به سن اینا برسیم واقعا همینقد دل و دماغ خواهیم داشت؟؟ به هر حال برنامه شروع شد و اولش بلند نمیشدیم ( تعداد زیادی غریبه ام بودن) بعد دیگه یکی باید از برق میکشیدمون دوروبریامم از بس خندیدن آخرش یه تشکر ویژه ازم داشتن. تازه یه مسابقه دراز نشستم داشتیم که من اول شدم جایزه بردم

آخرشم آش که خیلی خوشمزه بود ولی من صبونه خورده بودم قبل اومدن و آش و بردم برا همکار جان

عکسم در پایان گرفتیم که هنوز بدستمون نرسیده!

یکیم که خیلی برنامه ریزی داشت برا اومدن همین امروز صبح "به نقل از دوستان" بالاخره زن باباش مرد!! و خلاصه عزادار شد و نتونست بیاد

یه سوال؟ شده عاشق یه ادم همجنس خودتون بشین؟ مثلا مربی؟ معلم؟ دوست همکار... من جدا عاشق این مربی ایروبیکمونم.. خودمم البته شاگردایی داشتم که چنین احساساتی داشتن و گفتن.. حس خوبیه ادم یکیو ورای نیازش اینطور ستایشگرانه و سپاسگذارانه دوست داشته باشه

با سرعت رفتم استخر و از شروع کلاسم نیم ساعت گذشته بود..همکار جان در جریان بود البته

از هیولاهای کلاسم فقط یکیشون اومده بود اونم گفتن بزور تو اب اومده و هرچی همکارم بهش گفته گوش نداده و گفته باید سپی جون بیاد

بازی با این بچه حقیقتا انرژیمو چند برابر کرد

قرار بود بعدش دوتا استخر بریم سر بزنیم برا اجاره لاین.. اولی استخر دانشگاه فردوسی که به محض فارغ التحصبل شدنمون افتتاح شد! اولین سوتی که دادم روزش بود که باید روز زوج میرفتیم و بمحض رسیدن جلوی استخر یادم اومد!! چندتا بدو بیراه از دوست جان شنیدم و رفتیم تا اینکه یادم اومد پنجشنبه ها کلا دانشگاه تعطیله -_- 

خاطرات دانشگاه یاوم اکمد و اعتراف کردم چقد پشیمونم ازینکه اونهمه پاستوریزه بودم..که چی حالا؟؟ نه اینکه هیچ شیطنتی نداشتیم ولی خب زیادی خوب بودیم دیگه

و مدت زیادی از مسیر و داشتیم راجع به همین حرف میزدیم که چرا اینقد زیادی خوب بودیم واقعا؟؟؟

اعتراف میکنم یکی دوماه پیش یه نفر بهم گفت زیادی سالم زندگی کردم و الان پشیمونم و من اون موقع گفتم پشیمونی نداره و ازین اراجیف کلی سرهم کردم.. ولی الان باید بگمم بهترین درسای زندگیمو از همون شیطنتام گرفتم نه وقتایی که زیادی خوب بودم!!!

از ۱۰ دقیقه به ۹ صبح که خونه رو ترک کردم ساعت ۶ عصر رسیدم و بشدت خسته و پا دردم

تو یکی از چهار راه های بین راه یه دسته گل مریم برا مامانم خریدم که شد ۷ تومن و منم خورد نداشتم و بقیه شم نگرفتم و فکر کنم همون صدقه راهم شد چون چهار راه بعدی نزدیک بود بشدت تصادف کنم و دودمانم به باد بره که خدارو شکر دفع شد

این جایزم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۳۷
سپیدار

صبح دو کف دست نون و خامه عسل خوردم ساعت ۷:۱۰ دقه. بعدشم ساعت ۸ یه فنجون بزرگ قهوه..باشگاه و استخر و کلاس و یه شیفتم ناچار شدم ناجی جایگزین وایسم! تو این مدت فقط یه شکلات تلخ خوردم

ساعت ۳:۲۰ دقه با دوست جان تو ماشین یک عدد کباب با یه ذره نون خوردیم!

بعدش رفتیم باز آموزی مربی اونم کجا؟ میدون تختی.. تا ساعت ۸ اونجا وقتمون و با اراجیف تکراری و ادا اطوارا و لوس بازیای نایب رئیس هیات و مدرس و جمعی از بچه های تیم که مدام در حال لودگی و هر و کر بودن هدر دادیم و تو این فاصله یه چایی و بیسگوییت بهمون دادن و از داغی چای همچنان سوختگی پرزای زبونمو کاملا حس میکنم!

با یه ماشین اومدیم منو دوست جان سریعتر از صاحب ماشین رفتیم تو ماشینشو ترتیب آشایی که آورده بود و دادیم . از گشنگی چیپس با نون میخوردیم!!

بعدم میخواستیم بریم یه پیتزا بزنیم که اونم از بس ترافیک بود و این دوست ما هم آروم رانندگی میکرد پشیمون شدیم!

برگشتیم استخر ماشینامونو برداشتیم و ۹:۳۰  رسیدم خونه

صبم تازه زدم به ماشین یکی البته اونم بی تقصیر نبود ولی خب منم هم راهنما نزدم هم که اصلا از تو آیینه دیده نمیشد! بعدشم یارو قبلش بوق نزد وقتی بهش کوبیدم بوق زد

ماشینش که هیچی نشد چون سرعتی نداشتم ولی غر زد! مردا اینطورین دیگه وقتیم که مقصر باشن پررو بازی در میارن. منم برا اولین بار زبونمو نگه داشتم و فقط عذرخداهی کردم.. حوصله نداشتم بحث کنم حقیقتش!

ازینا بگذریم.. رفتن به هیات شنا و ... باز خیلی چیزارو در من بیدار کرد تو خیلی زمینه ها... همه چیز میتونست یجور دیگه باشه...

چقدر خسته ام و خوابم نمیبره

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۵۴
سپیدار
امروز انتخابیه تیم بود! هرچی خواستم مث سمی و نسرین از زیرش در برم نشد و دست آخر منو بهار رکورد دادیم.بهار خیلی استرسی بود و من طبق معمول خونسرد!
مثلا تخصصی من قورباغه اس خیر سرم!
ولی خب باید تو هر دو رشته ی کرال و قورباغه تست میدادن همه
با توجه به اینکه از پارسال بعد مسابقات که آذر ماه بود دیگه تمرین نداشتیم و فقط به صورت روتین روز در میون گاهی تنی به آب میزدیم برای خالی نبودن عریضه! و بهمن ماه هم آمادگی ناجی رو که دادیم دیگه رسما بوسیدیم گذاشتیم کنار تمریناتو و همینجور به شلپ شولوپ گذشت..بعدم یکماه برای عید نوروز و یکماه رمضان تعطیل بود! از اول تابستونم که تو این شلوغی کلاسا عمرا بشه وقت حتی 10 دقیقه شنا پیدا کرد!
با این تفاسیر رکورد 50 متر کرال و 46 ثانیه زدم و قورباغه هم 59 ثانیه!
خیلی گشتم رکوردای پارسالمو پیدا کنم و دیدم اینا بودن
- برای 50 متر کرال 49 ثانیه و 50 قورباغه هم بار اول 59 ثانیه
بعد از تمرین کرالمو یادم نیست چقدر شد ولی قورباغه شدم 51 ثانیه
که البته تو مسابقه یه سوتی خفنی دادم که باعث شد بزنم 54 ثانیه!
خلاصه که 9 ثانیه رکوردمو جا به جا کردم!!! اونم به چه افتضاحی
حالا از دوشنبه تمرینای تیمی مون شروع میشن و مث پارسال حسابی جونمون کنده میشه
البته که تمرین منظم و دوست دارم..حالا دارم دوست جان و راضی میکنم بیاد بعنوان همراهی که بریم یه مسافرتی حال کنیم.. پارسال خوش گذشت واقعا
امسال باید خیلی تمرین کنم مخصوصا از مهر به بعد برای آزمون ناجی درجه یک


رکورد اول 50متر کرال و 49 ثانیه - 50 قورباغه 59 ثانیه و 25 متر پروانه 29 ثانیه

برگرفته شده از khodenashenakhteh.blog.ir

رکورد اول 50متر کرال و 49 ثانیه - 50 قورباغه 59 ثانیه و 25 متر پروانه 29 ثانیه

برگرفته شده از khodenashenakhteh.blog.ir

رکورد اول 50متر کرال و 49 ثانیه - 50 قورباغه 59 ثانیه و 25 متر پروانه 29 ثانیه

برگرفته شده از khodenashenakhteh.blog.ir

رکورد اول 50متر کرال و 49 ثانیه - 50 قورباغه 59 ثانیه و 25 متر پروانه 29 ثانیه

برگرفته شده از khodenashenakhteh.blog.ir

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۲۴
سپیدار

خیلی وقته سرعتی تمرین نکردم.شاید جدی ترین تمرینام مربوط به آمادگیا بشه ک هر سال حدود دی و بهمنه..امروز چون تصمیم بر بردن ما به مسابقه شد رکورد دادیم..قبلش 800 متر شنا کردیم با همکارم..خیلی ضعیف شدم..زود خسته میشم نسبت به قبل .تو سرعتی البته! نفسمم باز تنگ شده و مث زمانی ک تمرین زیاد میکردم نمیتونم هواگیریمو خیلی کم کنم

قبلا لااقل یه طول با دوبار هوا میتونستم برم امروز ب زحمت 6دست یک هوا میرفتم

البته سرماخوردگیم مزید بر علت شده ک باید مجرای تنفسیمو با بخور و استنشاق آی نمک باز کنم تا حدی

رکورد اول 50متر کرال و 49 ثانیه - 50 قورباغه 59 ثانیه و 25 متر پروانه 29 ثانیه

با توجه به اینکه یکماه اخیرم شاگرد داشتم و بیشتر از روزی 15 دقه شنا نکردم شاید بد نبود ولی از خودم ناامید شدم 

اینارم نوشتم ک یادم بمونه چون سرناجی گفت ننوشتم رکورداتونو یادتون نره

دلم میخواست همیشه همینجوری تمرین میکردیم و رکورد میدادیم...و باز داغ دلم تازه میشه از اینکه 20ساله شناگرم اما هیچ وقت تو مسابقات نبودم ..نه که نخوام!! اینجور موقعیتارو اطرافیان میسازن..حالام تمایلی ب شرکت تو این مسابقه مسخره رو ندارم صرفا ب خاطر مسفرت با بچه هاس ک قبول کردم..اما پیشرفتایی ک باید حاصل میشد و نشد یا خیلی دیر شد همچنان دلمو میسوزونه علی الخصوص در برخورد با بعضی همکاران تازه ب دوران رسیده و از دماغ فیل افتاده که نه به خاطر تلاششون یا حقیقتا خوب بودن تو کارشون که صرفا با پارتیای گردن کلفتی ک داشتن وارد شدن و رفتن بالا و ازونجا همه رو زیر پاشون میبینن...این قصه سر دراز دارد..بگذریم

نقشه ها و برنامه هایی ریختیم برای راه اندازی یه کسب و کار اینترنتی و هنری..انشاالله شکل کامل گرفت در جریان قرارتون میدم




پ ن: هنوز به خودم میگم نه خانی اومده و نه خانی رفته... 

۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۵ ، ۲۳:۰۷
سپیدار