خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پتو» ثبت شده است

تصور کن خوابیدی

همه چیز خوب پیش میره تا اینکه احساس سرما میکنی

بیدار نمیشی اما سرمارو میفهمی و در عین حال تنبلیت میشه یه لحظه چشاتو باز کنی

بالاخره چشاتو باز میکنی و میبینی پتوت افتاده کنار 

با خوشحالی ازینکه علت و کشف کردی و داری رفعش میکنی پتو رو میکشی رو خودت

غرق در لذت گرمای پتو میشی که صدای زنگ ساعت بلند میشه..

هیچ پیام اخلاقی نداشت فقط وقتی تو خواب سردتونه همون اول بلند شین اون پتو رو بندازید روتون تا اینجوری ضایع نشین

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۳۹
سپیدار