صبح >>>> حرم + خرید
---------چقدر هوا گرم بود----------چقدر شلوغ بود
تا رسیدم شد ظهر
غذا و مثلا خواب(هر 5دقیقه بیدار میشم)
غذای جوجه ها.......
حاظر شدم رفتم عروسی رویا (عروسی که نه البته یه مهمونی چون داشت میرفت خونش)
تنها بودم اما رفتم خوبم بود
تو حیاط صندلی چیده بودن...خیلی باحال
ساعت 8 با آزانس >>خونه = نماز - آبیاری باغچه ها - دوباره حاظر
ساعت 9:30 >>> اومدن دنبالم رفتیم خونه آبجی
نزدیک 10 رسیدیم
تقصیر بابا اینا بود که قبلش رفتن دو جای دیگه سر بزنن ..............
غر غر کرد دیگه.....
اینقدر خسته بودم که خوابم برد ولی هی بیدار میشم!!!!!!
++دیروز از سر کار که برگشتم (ساعت6) خیلی خسته بودم و خواب آلو (از 5:30 صبح بیدار بودم)
شب بابا اینا دیر اومدن منم ساعت 10 دیگه دیدم نمیتونم بشینم رفتم خوابیدم
داداش...من>>>>چرا پری خانوم منو تنها گذاشته رفته خوابیده؟؟؟؟!!!!!! بعد از این روزای فرد میارمش !!!!!
من :| :| :|
روزای فردم کار دارم بیکار نیستم بشینم بیخ دل خانوم :|:|:| (با خودم گفتم و بعد به مامان و بابا)
عصری مهمون داریم.دوسشون ندارم.حوصله هم ندارم
و در آخر>>>>>>>>>>>> درد از اونجایی شروع میشه که نه میتونی به کسی بگی نه میتونی درمونش کنی.
راستی:: احتمال خیلی خیلی زیاد(99%)پرسنل استخر به زودی عوض میشه!
یعنی اینکه من.......پَر.........
بابا: دیر جنبیدی !!!
من :| :| :|