سرگرمی
يكشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۰، ۰۸:۱۱ ب.ظ
بزرگترین سرگرمی منم این روزا شده این که دستامو که از سرما حسابی یخ میشن و بزنم به این و اونمامی که گناه داره خب ...بهشت زیر پاشه و از این حرفا...ولی پدر چون مقاومتره و زیر پاشم چیزی نیست.... دستمو میذارم پشت گردنشبابا:
چند لحظه ای سور بدون هیچ حرفی به رو به روش (مثلا تی وی) خیره میشه
یعنی در واقع اصلا تغییر حالت نمیده و کاملا خونسرده!!!من: به کارم ادامه میدمبابا: تو عقلت همینقده دختر !!! دستای یختو میذاری رو گردن بابات .برو بیشتر از این ازت توقعی نیستمامی: کِرکِرِ خنده .....من: خنده های موذیانه و عدم ادامه به حرکت قبلیبابا: خندیدن به خنده های من و مامی و البته حرفای خودشوقتیم که خانوم داداشم اینجا باشه که کلی با هم کل کل داریمطفلی... دلمم براش میسوزه ... ولی خب دیگه ... یه کمم تفریح لازمهو این داستان ادامه دارد....
۹۰/۰۹/۰۶