خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

ریا

چهارشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۰، ۰۸:۳۱ ب.ظ
تو یکی از همین پستام گفته بودم بعضی خوابام تازگیا خفن تعبیر میشه!!! بعد نماز صبح خواب دیدم میخوام برم یه جایی اما نمیدونم چی شد راه و اشتباهی رفتم و دیدم جلوی حرمم با ناراحتی گفتم خدایا من که نمیخواستم برم حرم آخه!! حالا راه به این دوری کارام مونده ...چیکار کنم؟؟ بعد با خودم گفتم حالا که تا اینجا رسیدم برم تو یه سلامی بدم رفتم خیلی با سرعت زیارت نامه خوندم و اومدم بیرون بیرون که اومدم و کمی دور شدم گفتم وای!!! این همه راه تا اینجا اومدم دو رکعت نماز زیارت نخوندم!! حالم گرفته شد... بیدار که شدم فکر میکردم حکمت این خواب دم سحر چی بود.... تا اینکه ظهر حرف حرم شد ماان و بابا میخواستن برن گفتم منم میام گفتن نه آبجیت میاد اینجا تنها میمونه تو بمون ناراحت شدم گفتم بیا اینم تعبیرش اصلا پات نمیرسه که حالا نماز بخونی یا نه ساعت 3:30 بیدار شدن.آبجی تازه ناهار خورده بود...خلاصه نظرشون عوض شد و گفتن بیا منم خوشحال ... نزدیک اذان بود و ما تو ترافیک جلو حرم.گفتم اینم تعبیرش به نماز نمیرسیم اما باز با خودم فکر میکردم بالاخره نماز نخونده که نمیایم بیرون!!!!!! تو رواق اما که رسیدیم اذان شد و همونجا رو سنگا وایسادیم به نماز باز فکر کردم که حرم که اومدیم نمازم خوندیم الانم کلی وقت داریم که نماز زیارت بخونم شاید معنی خوابم این بوده که نمازم قبول نمیشه....خدا نکنه دنبال یه جایی میگشتیم که بشینیم زیارت نامه بخونیم مامان که سریع جا پیدا کرد و بعدم انگار نه انگار منم وجود دارم منم سرگردون بودم که ... یه خانومی سر تا پا سبز پوشیده بود.چهره ی گیرا و مهربونی داشت. نسبتا پیر بود صدام زد گفت بیا اینجا .رفتم گفت بشین جلوی ما هرچی میخونی بلند بخون.... با سرعت خوندم..زیارتنامه...زیارت مختصر...وداع...دعای بعدش و زیارت امین الله.... بعد دیدم مامان بلند شده و آماده است که بریم اونجا تعبیر خوابمو دیدم.... دو نفر بودن.اونی که سبز پوشیده بود سید بود یه عالمه برام دعا کردن اینقدر حس خوبی داشتم و هنوزم دارم که ..... خدایا شکرت فقط شرمنده که گفتم و ریا  شد دیگه دلم طاقت نمی آورد این فالم الان گرفتم و عجیب بود که بیت اولشو خیلی دوس دارم چون...  اینجاست که میگم بعضی چیزا رو میخوای فراموش کنی اما همه درکارند تا یادت نره!!! نمیدونستم از کیه و فقطم همین بیتو شنیده بودم دل از من برد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد شب تنهاییم در قصد جان بود خیالش لطف های بی کران کرد چرا چون لاله خونین دل نباشم که با ما نرگس او سرگران کرد که را گویم که با این درد جان سوز طبیبم قصد جان ناتوان کرد بدان سان سوخت چون شمعم که بر من صراحی گریه و بربط فغان کرد صبا گر چاره داری وقت وقت است که درد اشتیاقم قصد جان کرد میان مهربانان کی توان گفت که یار ما چنین گفت و چنان کر عدو با جان حافظ آن نکردی که تیر چشم آن ابروکمان کرد
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۹/۰۹
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.