یه روز پر از بدشانسی
سه شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۰، ۰۵:۴۳ ق.ظ
صبح نقشه کشیدم به جوری حاضر شم که بابا تا یه جایی منو برسونه...بابا ساعت 5:30 صبح رفت!!گوشیشو جا گذاشته بود ساعت 8 برگشت خونه ولی بازم من حاضر نبودم!!! آخرش خودم رفتم _________________________________به سلامتی دیروز خط های 10 مه یه مسیر طولانی و مستقیم هست با خط های تند روی همون مسیر اعتصاب کرده بودن!!!!!منم
که از همه جا بی خبر طبق عادت گفتم تا من برسم مثل همیشه بعد از یکی دو
دقیقه پشت سر هم اتوبوس ها میان و همیشه ام که خلوته و 10 دقیقه ای
میرسم.....بعد از 10 دقیقه اومد اونم کمکی از خط های دیگه بود و خیلیم شلوغ
بود و .... یه خانومیم کنار من بود و یه ریز غر میزد و خیلیم دلش میخواست
بقیه باهاش همراهی کننآخه بابا جان بیمه ی شما رو دادن و ندادن مردم چه گناهی کردن که باید وقتشون تلف بشه و اون شلوغی رو تحمل کنن!!؟؟_________________________________دیگه
بدتر از این نمیشه که 3تا خط داشته باشی و همه شو با هم جا بذاری و درست
همون روز به معنای واقعی به یه تلفن همراه نیاز داشته باشی......دیروز
اعصابم بهم ریختپشت درمونده بودم و زنگها همه قطع بود!!_________________________________دیروز قرار حجامت داشتم ولی وقتی رفتم گفتن روز قبل بوده...خب چرا به من خبر ندادین؟؟؟؟؟؟؟؟حالا باید به جاش فردا ساعت1 ظهر برم
۹۰/۱۱/۲۵