دفتر کهنه
سه شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۰، ۰۵:۳۰ ب.ظ
از
11 سالگی خاطراتمو مینوشتم.دفترام همه ی زندگیم بودن. همه چیو توشون
مینوشتم با جزئیات. یه زبان جدیدم اختراع کرده بودم واسه قسمتایی که نباید
کسی میفهمید!!
چند سالی بود که دیگه چیزی توش نمینوشتم.....
پارسال چهارشنبه سوری همه شونو ریز ریز کردم یه کمشو سوزوندم اما چون زیاد بود بقیه شو ریختم دور
چون خوندن بعضی چیزاش آزارم میداد
امسال چیزی واسه سوزوندن ندارم.هرچی بوده به مرور سوزوندم و ریختم دور
_________________________________________
عجب بوی آتیش و باروتی میاداااا....صداهاش که واقعا وحشتناکه
عصری رفتم درمانگاه نزدیک خونه جواب آزمایشمو بگیرم خانومه که مسئول بود رفت بیرون یکی دیگه اومد و اونم رفت ...گفت الان برمیگردم
یه
ربع ساعت اونجا بودیم و هیچ کی نبود جواب بده!!! مامی رفت شکایت کنه تا
فهمیدن یکیو از یه جا سریع فرستادن .... آدم چی بگه به اینا؟؟؟؟ خانوما
رفته بودن بیرون یه جعبه شیرینی بود و باز نمیدونم ....ولش کن هیچ چی نگم
بهتره
یاد اون روزی افتادم که اون حادثه پیش اومد و آوردنم همین درمانگاه که از همه نزدیکتر بود واسه بخیه ی سرم
20 دقیقه تمام داشتن دنبال وسایلشون میگشتن!!!!!!!!!!!
آخر
سرم یه تیغ مخصوص میخواستن که موهای اون قسمت سرمو بتراشن واسه بخیه اونم
نداشتن.رفتن از بخش آقایون بگیرن اونام تموم کرده بودن!! آخرش قیچی کرد
دیگه ولی درست نمیتونست بخیه بزنه
خونی بود که تو اون 20 دقیقه همینجور رفت.................
دیگه از پزشکی قانونی و ....نمیگم
یه مامور امر به معروف اونجا بود که فقط راه میرفت میگفت موهاتو بکن تو....آخه کی از کجا فهمیده که امر به معروف فقط همینه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکی باید اونجا باشه به اونا بگه سرجاتون مث آدم وایسین و کار مردم و راه بندازین
اتفاقا رفتم طبقه بالا دیدم یه خانومه هم اونجا شاکی بود و همه شونو فحش داد آخر سر
__________________________________________
امروز به یاد کودک درونم رفتم یه جعبه آبرنگ خریدم.خیلی وقت بود هوس کرده بودم
چند روز پیشم باز کودک درونم یه عروسک پاتریک(ستاره دریایی تو کارتون باب اسفنجی) خواست که مادر جان برآورده نمودن
چه حالی میده به حرف کودک درون توجه کنی هر از چند گاهی
۹۰/۱۲/۲۳