روزمرگی
پنجشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۲۷ ب.ظ
گیر کردم بین روزا و دقیقه ها و کارای تکراری که میان و میرن
حتی نمیدونم چی باید بخوام از خدا؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
این چند وقته خیلی خواستم......ولی ناشکری نباشه هنوز رو هوام
نمیدونم نمیدونم نمیدونم....................................
ذهنم مسموم شده
تو فکر بودم بعد ماه رمضون یه برنامه ای بریزم که حوصلم سر نره, برنامه خود به خود جور شد!!
باز باید از این خانوم دکتره وقت بگیرم برم پیشش معلوم نیس چقد الاف بشم
نمیدونم چرا درمانای قبلیش جواب نداد لعنتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فک کنم واسه همینم اینقد دپرس میشم!!!!
هرچند آخرای داروهاشو ریختم سطل آشغال از بس زهرمار بود و خفن گرمی بود!!
کلا هر موقع پیش دکترای معمولیم که میرم بهم قرص و دارو میدن حال میکنم آخرشو بریزم دور
شده یه دونه قرص مونده باشه تهش نمیخورم دیگه
خدایا من چم شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
۹۱/۰۵/۲۶