رو در واسی!!
پنجشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ۱۱:۵۳ ق.ظ
امروز صبح که میرفتم کلاس حالم چندان مساعد نبود...دیرم بیدار شدم...ولی خب رفتم
بارونم میومد اما کم بود
برگشتنا شوهر رویا قرار بود بیاد دنبالش
گفت وایسا برسونیمت
گفتم نه خودم میرم(مسیرمون کاملا متفاوته باید همون مسیر دوباره برمیگشت)
خلاصه گفت بیا و تعارف نکن و شوهرم خودش گفته و..... منم دیدم خداییش حال ندارم دیگه قبول کردم و رفتم
دستش درد نکنه
زمانی
که برف بود و سردترم بود و حتی رویا تنها بود و میگفت بیا برسونمت میگفتم
نه خودم میرم چون اصلا دوس ندارم زحمتم به گردن کسی باشه
درستشم همینه دیگه....
حالا شانس کچل خودم باید همیشه یکی باشه حالمو بگیره....
البته
مدتی دیگه از این خبرا نبود ولی خب چند روز پیش که رفتیم دکتر با آبجیم و
سمیرا دکتر یه تجویزی واسه اون دو تا داد که باید هرجلسه میرفتن مطب و
انجامش میدادن و هر جلسه واسه سمیرا 6000 ت درمیومد و کل جلسات هم 28 تا 40
بود
منم بلد بودم همون کارو تو خونه انجام بدم اما چیزی نگفتم به سمیرا چون میدونستم به دلیل یه سری محدودیتای زمانی و .... سختمه
ولی برا خواهرم قبلا هم انجام میدادم
سمیرا
تو راه برگشت تو ماشین داشت حساب کتاب میکرد که چقد باید پول بده بابت این
کار .... یهو از من پرسید تو بلند نیستی انجام بدی؟؟؟؟ (فک کنم قبلنا بهش
گفته بودم بین حرفام)
منم که ممیدونستم نتیجه جواب مثبتم چیه اما خب نمیتونستم دروغ بگم گفتم آره
اما بازم تعارف نزدم که بیا
خودش گفت پس میام پیش تو دیگه
گفتم باشه فقط من صبح تا شب کلی کار دارم و سفارشا و کلاس و شنامم هست فقط سر ظهر میتونی بیای
گفت باشه :| :|
گفتم ساعتای 3 میتونی بیای؟؟ قبول کرد :|:|
البته خودش میدونه من محدودیتای دیگه هم دارم.....
با خودم گفتم عیب نداره فوقش ظهر میاد 20 دقیقه تا نهایتش نیم ساعت کارش طول میکشه و میره منم به استراحت و کارام میرسم
دفعه ی پیش که اومد از ساعت 3 اومد نزدیکای 6 رفت :| :| :|
تازه نمیخواست بره از ته دل چون تو خونه خودش تنها و بیکار بود و بقیه خواب بودن
منم اصن بهش تعارف نکردم که بمونه ولی.....
اعصابم خورد شد خداییش
آدم به مهمونشم که نمیتونه بگه پاشو برو خونه تون میخوام استراحت کنم
ینی واقعا نباید از خودش میفهمید من خمیازه میکشم ینی خسته ام؟؟؟ شاید کار دارم.....
ای خدااااااااااااااا
حالا قراره روز درمیون روزای فرد بیاد
دفعه پیش بهش گفتم خواهرشو بیاره اگه دوس داره بهش یاد بدم که اون براش انجام بده که گفت اون سر کار میره و زیاد نیست و ......
اعصابم خورد میشه وقتی میبینم آدما بعضی چیزا رو متوجه نمیشن!!!!! یا خودشونو به پررویی میزنن
دوستم باید حد و اندازه ی خودشو تو دوستی نگهداره دیگه
من یا باید از استراحتم بزنم واسه این خانوم یا از وقت مفیدم که دارم کار میکنم
تازه حرفم بشنوم از مامانم اینا....
چیکااااااااااااااار کنمممممممممممممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
۹۱/۱۱/۲۶