شلوغی
پنجشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۳۳ ب.ظ
دیروز تا رسیدم خونه شد 5:15 تقریبا
چهار راه ستاری واسه ساعت 6:30 قرار گذاشتیم که بریم هیات نجات غریق
کلی خسته بودم .....من واسه مدرک موقت و اونم برا آمادگی امسال
بماند که یه 10 دقه یه ربعی دیر تر اومد
جفتمونم گیج اصن به ساعت نگاه نکردیم و با اتوبوس رفتیم
یهو بین راه ساعت و نگاه کردم دیدم شده 7:30 و ما هنوز به نیمه راهم نرسیده بودیم
هیات هم تا 8 بازه فقط!
اونجا به فکر افتادیم که چرا با تاکسی نرفتیم؟؟!! (تو راه برگشت فهمیدیم که هیچ فرقی نمیکرد)
از بس شلوغ بود و ترافیک....طفلی زوارا هم سوار همین اتوبوسای شلوغ میشن....
به هر بدبختی بود 8:10 رسیدیم هیات و خداروشکر آقای مهندس تشریف داشتن
البته یه نفر پشت در بود که نمیخواست مارو راه بده ولی ما رفتیم دیگه :))
5دقه هم کارمون طول نکشید و هردو هم مجبوریم دوباره بریم
البته اون که نه ولی من باید 2یا 4شنبه برم باز(خدا کنه باهام بیاد.دوس ندارم تنها برم)
برگشتنا چقدر وایسادیم تا یه تاکسی پیدا شه مارو برسونه خونه!
اونم تو اون مسیر طولانی
همش شخصیا نگه میداشتن :| از قیافه هاشونم میترسیدی چه برسه که بخوای 45 دقه تو ماشینشون بشینی :|
خلاصه بعد از 40دقه کنار خیابون به اون شلوغی و خفنی بالاخره یه تاکسی با یه راننده ی خوب پیدا شد....
10 دقه به 10 رسیدم خونه
تازه به پیر مرده گفتم منو برسونه سر کوچه مون.از بس اونجاها تاریک و خلوت بود
میخواستم بگم تا دم در بیاره ولی دلم سوخت براش باز بخواد دور بزنه طفلی تا برسه به خیابون اصلی
کرایه هم کم گرفت بنده خدا.خدا خیرش بده
ولی از سر کوچه تا خونه مون که وسط کوچه بود دویدم دیگه.....
ما هردومون خسته بودیم.من که چشام کاسه ی خون شده بود و سرم درد میکرد
آخرای
مسیر یکی از دوستای سمی رو دیدیم تو همون 10 دقه ای که باهامون بود اینقدر
خندیدیم که دلدرد شدیم.خیلی دختر باحالی بود خیلیم به موقع پیداش شد....
۹۲/۰۴/۰۶