شبها
دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۰ ب.ظ
غروب بود
مسیر طولانی تهران تا پرند
چشای خیس زیر عینک آفتابی که زل زدن به آب شدن خورشید در مقابل ابرهای سیاه شب
چه شب طولانی بود
انگار تو یه نقطه ی کور بودم و منتظر کمک.....
روز بعد گذشت تا غروب
جمکران
تنها و گم شده
هرکسی از کنارم رد میشد و طعنه میزد و زیر لب غر غر میکرد
انگار هرجایی بودم بازم سر راه بودم
کاش هیچ وقت پیدا نمیشدم!
شب تلخ و شیرینی بود
کاش هیچ وقت پیدا نمیشدم!
شب سوم دریا
کنار موجها
فکر فرو رفتن تو ماسه های خیس دریا زده
کاش هیچ وقت پیدا نمیشدم!
۹۲/۰۴/۲۴