جوجه
چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۴۹ ب.ظ
عصری خیلی خسته بودم و نمیخواستم جوجه هارو بیارم بیرون اما هی گفتن بیارشون....
منم در قفسو باز کردم و اومدن بیرون به چرخیدن
پشت در یه طرفش مقوا گذاشتم که از زیر در نرن بیرون ولی اون طرفشو نذاشتم چون گفتن دیگه رد نمیشن
یهو دیدم کوچیکه داره جیغ میکشه....
سریع دویدم طرفش و فهمیدم گربه از اون طرف در پاهای اینو گرفته و داره میکشه
منم از این طرف گرفتمش و کشیدم و در همون حین هم چنان جیغی کشیدم انگار بچه خودم بوود....
خلاصه از دهن گربه کشیدمش بیرون...جفتشون فرار کردن رفتن سمت زیر زمین
میلنگید...رفتم گرفتمش...دیدم یه پاش خیلی زخمی شده
دلم کباب شد براش...دستم میلرزید...دلم ریش شد اصلا
بغلش کردم و با ناز و نوازش زخمشو شستیم و بستیم و تا آخر که بیرون بودیم تو بغلم بود
معلوم بود طفلی خیلی ترسیده...
اون یکیم همش دور و بر ما میپلکید دیگه...
الان آوردمشون تو خونه.گوشه اتاقم لونه شونو گذاشتم و پرده شونم انداختم و هردو خوابن....
امیدوارم زودی خوب شه و مشکلی براش پیش نیاد
خیلی دوسشون دارم....
۹۲/۰۵/۳۰