نو رسیده ی عجول
يكشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۲۷ ب.ظ
این روزام زیاد شبیه نیستن!هر روز یه اتفاقی میافته که غیر منتظره است
سارا 7ماهه باردار بود
یهو خبر دادن حالش بد شده و بردنش بیمارستان
بعد از 10 ساعت تحمل درد زایمان طبیعی آخر مجبور شدن سزارین کنن
ظهر رفتیم دیدنش
خیلی روحیه شو باخته....خیلی درد کشیده و هنوزم داره
بچه هم که تو دستگاست
ایشالا به زودی جفتشون خوب میشن میرن خونه
جوجه ی بدبختمم که از تو دهن گربه نجاتش دادم بعد از دو روز پاشو باز کردم اما دیگه ازش استفاده نمیکنه :|
اگه مجبور شه تازگیا روی یه دونه پای سالمش میپره
به هر حال دارم سعی میکنم با ماساژ و بردنش تو خاک و آفتاب پاشو درمان کنم
عروسی دختر عموم بعد از چهلم برگزار میشه طبق قرار قبلی
متاسفانه مادرشوهرش (نمیدونم چه مشکلی داره با اینا که همیشه اذیتش میکنه) قبول نکرده عروسی رو بندازن عقب!
خودش اصلا حال و حوصله نداره ولی خب مجبوره....
نتیجه اینکه باید به خیاطیایی که قولشو بهشون داده بودم برسم....
و هر روز به خودم میگم که حالم خوبه....
۹۲/۰۶/۰۳