هوای ابری
دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۱۰ ب.ظ
چهلم هم اومد و رفت
این دوستای دختر عمه هام یه جوری میان سر خاک انگار اومدن عروسی!
رعایت اینم نمیکنن که لااقل ببینن خانواده ی عزادار چه تیپی هستن(خواهر برادرا)
یه
عده دختر همه برنزه و آرایشای آنچنانی...لاکای جیغ صورتی در طیف های مختلف
رو دست و پا..مانتوهایی که تا کمر بازه و آستینای کوتاه و یقه های باز از
جلو و پشت...روسری و شالم که قربونش برم کلا با کارکردش آشنا نیستن!!
مشکل
خانوما و دخترای ما اینه که همه جا با یه تیپ ظاهر میشن..شاید فقط رنگا یه
ذره عوض بشه وگرنه فرایند همونه...بعضیام اینقد کلاسشون بالاست حتی فاتحه
هم نمیخونن......
به رسم خودمون برای بچه ها و دامادها لباس و پارچه خریدیم و بعد از مراسم رفتیم خونه ی عمه تا از عزا درشون بیاریم
فری هیچ حالش خوب نبود...تا آخرین لحظه به شدت گریه میکرد و توان ایستادنم نداشت
دیروز که سر خاک بودم هم برا رفتن عمه گریه میکردم و هم برا خودم....از همه چیز راحت شد
چقدر دلم برای خنده ها و شوخیاش تنگ شده
هر کی میشنوه از غریبه و آشنا میگه همون عمه تون که خیلی خوشگل و خوش اخلاق بود؟؟....حیف شد
کلی گریه دارم....
فردا با مامان قرار گذاشتم که 6:30 صبح راه بیافتیم بریم حرم..اگه نیاد من خودم میرم حتما
منتظرم این مدتم بگذره و سرم خلوت تر شه تا برم و دلتنگیام و خالی کنم
اه که چقد غصه دار نوشتم...حالم بهم خورد از نوشتن خودم که حتی نمیتونم درست بنویسم چه مرگمه
هیچیم نیست.خوبم راه میرم.میشنوم.حرف میزنم.میخندم.خدارم شکر میکنم
۹۲/۰۶/۲۵