...
دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۲، ۰۴:۴۴ ب.ظ
رو کــرده دنــیا دفــتر مـــشق ســـیــاهـــم را از دســت دادم ناگهان پشت و پـــنـاهـــم را در شـــهر ما عاشق شدن عیـن پشیمانی است پــس داده ام تــاوان تـــلخ اشــــتبـــاهـــم را من شـــاه شطـــرنــجم که ماتــم برده از بازی در بــین جنگی سخت گم کردم سپاهـــم را مـــانــند بـــهلولم که غمگین بود و می خندید بــاور نـــکن ایـــن خنده های گاه گـاهـــم را سخت است خنجر خوردنم از پشت اما نــه نشنـیده کس حـتی صدای اشـک وآهــــم را مثل پلنگی پــیر و زخمی باز خـــواهم گشت از پـیـش مردابـــی که پرپر کرد ماهــــــم را من برگ خشک و فصل پاییز و هوایی سرد انـــگار پای عابــران کــج کرده راهــــــم را
۹۲/۰۶/۲۵