افسون سخن-سالار عقیلی
جمعه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۳۲ ب.ظ
تو میگفتی وفادارممحبت را خریدارمولی دیدم نبودیتو گفتی آن حبیبم منکه بر دردت طبیبم منولی دردم فزودیتو میگفتی که روز و شببُوَد نام توام بر لبزِ عشقت بی شکیبمدلم دیدم نمیجوییبه لب هرگز نمیگوییبه جز نام رقیبممن از بی خبری ز ناز و دل ستانی توشدم فتنه بر آن محبت زبانی توغم خود به فسون در دل من چون بنشاندیزدی بر دل من آتش و بر خون بنشاندیگرچه ای پری ز دوریتبی قرار و بی شکیبمبرکنم دل از تو بس بُوَدهرچه داده ای فریبممن تحمل جفای تو بیش از این نمیتوانمگر فرشته ای دگر تو را از حریم دل برانم
۹۲/۰۶/۲۹