بهانه
جمعه, ۳ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۱۰ ب.ظ
وضعیت روابط منو والدین طوری شده که حداقل هفته ای یک بار وضعیت زیر اتفاق میافته:
منو
مامان داریم حرف میزنیم..............................بعدش میرم آویزونش
میشم محکم بغلش میکنم دستشو میبوسم، پاشو میبوسم و کلی لوس بازی در میارم و
میگم غلط کردم ببخشید.....تا قضیه فیصله پیدا میکنه!!!
گاهیم این اصطکاک با بابا پیش میاد ...ولی به ندرت چون بیشتر وقتمو با مامان میگذرونم
بهانه ی خوبیه که دست و پای مامانمو ببوسم ولی دلم نمیخواد ناراحتش کنم یا ناراحتشون!
ولی به این دلایل پیش میاد و جدادا هم زیاد
1-
من تو سنی هستم که نباید دیگه دائم تو خونه باشم و تو دست و پای مامان و
بابا .یعنی تا حالا باید میرفتم سر زندگی خودم تا بعضی چیزا رو نبینم و
ناخواسته دخالت نکنم و یا دلسوزی بی جا واسه یکی از طرفین.... بماند که
باعث میشه اونا هم تا تو خونه ام میخوان خواسته هاو تمایلاتشونو مثل بچگیم
بهم تحمیل کنن و تو هر موردی اظهار نظرشونو به زورم که شده بهم بگن و
بقبولونن
2- سنشون که رفته بالا حوصله شون کمتر شده و خیلی خیلی حساس تر نسبت به قبل
3-
مشغله ی بابا خیلی زیاده و خسته میشه و چون خیلی کمتر از اونی که لازمه ی
سن و سالشه وقت استراحت داره و فوت عمه هم به قدری داغونش کرده که زود از
کوره در میره و بهم میریزه.....
****خدایا کمکم کن این زبون لعنتی رو نگهدارم
__________________________
پ.ن: عصبی شدن خودمو یادم رفت اضافه کنم به این مشکلات....زودی از کوره در میرم تازگیا
۹۲/۰۸/۰۳