آخرین یادگار
پنجشنبه, ۵ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۱۵ ق.ظ
شب به گلستان تــــنهاا منتظرت بودمباده نا کامیــــــ در هجر تو پیمودممنتظرت بودم منتظرت بودمآن شب جان فرسااااا من بی تو نیاسودموه که شدم پیر ااااااز غم آن شب و فرسودممنتظرت بودم منتظرت بودمبوووودم همه شب دیـــــده به ره تااااا به سحر گاهناگـــــه چو پری خــــنده زنان آآآآمدی از راهغمهااا به سر آمدزنــــگ غم دوران از دل بزدودممنتظرت بودم منتظرت بودمپیش گلهاااااشاد و شیداااااامی خــراامیـــد آن، قامت موزونتفتنه ی دوراندیده ی تواز دل و جان من شده مفتونتدر آن عشق و جنووووون، مفتوووون تو بودماکنووووون از دل من، بشنووووو تو سرودممنتظرت بودم منتظرت بودممنتظرت بودممنتظرت بودم
منتظرت بودم-داریوش رفیعی
۹۲/۱۰/۰۵