خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

آخرین یادگار

پنجشنبه, ۵ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۱۵ ق.ظ
شب به گلستان تــــنهاا منتظرت بودمباده نا کامیــــــ در هجر تو پیمودممنتظرت بودم منتظرت بودمآن شب جان فرسااااا من بی تو نیاسودموه که شدم پیر ااااااز غم آن شب و فرسودممنتظرت بودم منتظرت بودمبوووودم همه شب دیـــــده به ره تااااا به سحر گاهناگـــــه چو پری خــــنده زنان آآآآمدی از راهغمهااا به سر آمدزنــــگ غم دوران از دل بزدودممنتظرت بودم منتظرت بودمپیش گلهاااااشاد و شیداااااامی خــراامیـــد آن، قامت موزونتفتنه ی دوراندیده  ی تواز دل و جان من شده مفتونتدر آن عشق و جنووووون، مفتوووون تو بودماکنووووون از دل من، بشنووووو تو سرودممنتظرت بودم منتظرت بودممنتظرت بودممنتظرت بودم منتظرت بودم-داریوش رفیعی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۰۵
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.