تَهِ لیوان
جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۰۸ ب.ظ
فقط3روز دیگه مونده!
گرچه من از همین حالا فردا رو حساب نمیکنم چون الان خیلی نزدیکم به ساعت 5:30 فردا صبح
دست
بابا درد نکنه که هر روز پول آژانس برام میذاره و یه روزم یادش نمیره.صبح
ها اگه خودم بخوام برم باید از 6:15 بزنم بیرون.تازه استرسم دارم که میرسم
به موقع یا نه؟!
همیشه 70نمره کلاس داری داشته و 30 نمره تکنیک و امروز فهمیدم این نمره کاملا برعکس شده
این خانومم از بس به ما تمرین داده همه عضلاتمون گرفته..امروز بچه ها خیلی با تاخیر تمرینا رو اجرا میکردن
من که خودم حس میکنم تغییر کرده تکنیکم و خیلی بهتر شده..تا جواب امتحان چی باشه
مهم
نیست یه عده بچه های تیمن و شناشون هرچی هست قراره قبول شن...یا یه عده
بدون ارفاق اومدن و خیالشون راحته..به قول فاطمه اگه خدا بخواد میشه! من که
دارم تمام سعیمو میکنم
دیروز یه مهمونی و یه عروسی رو از دست
دادم.موقعی که داشتن میرفتن مهمونی خونه ی خاله من تازه از راه رسیده بودم و
بسی خسته بودم.غذامو خوردم و خوابیدم
شبم که میرفتن عروسی گفتم نمیام چون شب باید 10 بخوابم دیگه و عروسیا هم که زودتر از 11-12 نمیرسی خونه معمولا
بعدم با اون خستگی و بی حالی اصلا حوصله مهمونی و عروسیم ندارم کلا
دندونم
نمیدونم چرا هر از گاهی درد میکنه.دلمم نمیخواد برم دکتر...شاید مجبور شم
برم.آخه یکی دوتا هم نیست.کلا یه سمت این درد میپیچه...
۹۲/۱۱/۲۵