ناگهانی های زندگی
همیشه همینطور است
همه چیز با هم اتفاق میافتد..
یکهو سرت شلوغ میشود
یکهو پولهایت تمام میشود
یکهو خبری میرسد
یکهو برنامه ی سفر ریخته میشود
و هزار برنامه ی دیگر...
از این مدل یکهویی ها چندان دل خوشی ندارم
پاک روانم را بهم میریزند
کمی از دو سفارش خیاطی مانده..یکی فقط در حد دگمه و جادگمه و دیگری مقداری خرید لازم دارد و یک یا شاید هم دوبار دیگر پرو لباس!
2سفارش دیگر هم میماند برای ماه بعد یا اواخر این ماه..
همزمان هم که از پارک آبی خبر رسیده نیمه ی شعبان (13خرداد) افتتاح میشود
یعنی 2هفته ی دیگر..و یک امتحان کتبی در یکی از آموزشگاه های بهداشت باید برگزار شود و گواهینامه اعطا گردد که من نمیدانم کدام شیر پاک خورده ای ما را (گروه ناجی و مربیان استخرها) وارد چنین مسخره بازی کرده؟؟؟؟
حتی یک خط از کتاب مورد امتحان مربوط به شغل ما نمیشود!!!!!!
همه اش در مورد مواد غذایی و ..........
مشکل اینجاست که معلوم نیست امتحان کی قرار است برگذار شود!!!
قرار بود فردا باشد که کسی به من خبر نداد یعنی فردا نیست..اگر پنجشنبه ی آینده باشد یعنی خلل جدی در برنامه ی سفر که تازه هفته ی پیش مطرح و جدی شد
بیشتر از همه چیز همین امتحان بیخود و زمانش روی اعصابم است...و اینکه کی قرار است مدارک ببریم برای استخر و قرارداد!
به یک نفر هم پول قرض داده بودم که امروز فهمیدم ظاهرا اشتباها به حساب فرد ناشناسی جز من واریز شده
دیروز هم....بماند
خیلی جالب است که همه چیز با هم سر آدم خراب شود..
خدایا تو میتوانی کمکم کنی نه؟