زندگی بافتن یک قالیست..
این استخره که قراره برم (پارک آبی) کمی تا قسمتی روی اعصابمه..قضیه همون امتحان مزخرف و اینکه به من خبر ندادن!!! و بعد شاکی شدن چرا گواهینامت نیومده؟؟!!
میگم چرا باید همیشه سنگ جلوی پام بیافته؟؟چرا بین اونهمه من باید جزو 5نفری باشم که فراموش شدن؟؟!!
میگه لابد حکمتی توش هست! قسمت این بوده که این مسافرت به هر نحوی لغو بشه
راست میگه! چون امتحان هم که فکر میکردم 5شنبه برگزار میشه دوباره، حالا یا دوشنبه اس یا سه شنبه
شاید حکمتش همین روزا مشخص بشه و شایدم هیچ وقت نفهمیم چرا؟!
به هر حال مسافرت لغو شد
امروز عصر هم استخر قبلی جلسه داریم..احتمالا مربوط به بازگشایی استخر بعد از ماه رمضان میشه..
خیاطی خیاطی خیاطی...به سرنوشت و زندگی من گره خورده و هر وقت ازش فرار کردم یا کنار گذاشتمش باز اومد!
لباس مجلسی تموم شد و تحویل دادم
مانتو شلوار سارا هم دادم و مانتوی دومی هم پرو شد و از مدلی که براش طراحی کرده بودم خوشش اومد!
مامان هم خوشش اومد و خودم هم حقیقتا فکر نمیکردم توی دوخت تا این حد جالب بشه!
تصمیم دارم کنار نذارمش و همچنان که سرکار میرم در ماه یکی دو دست سفارش هم قبول کنم
تصمیمات بزرگی برای خودم دارم که تا حالا به خاطر حرفایی مثل(هر وقت رفتی سر زندگی خودت....) رسیدگی نشدن
یک بند انداز دستی که تبلیغاتشو به تازگی تو چند سایت دیدم و خریدم که به شدت ناراضی و پشیمونم از خریدش
اولا که وسیله نو و آکبند نبود و منم گزارش شگایت برای سایت مربوطه ارسال کردم که طبق قوانین سایت پیگیری میشه..و اینکه اصلا به درد نمیخوره و کارایی مورد نظر و نداره!!
پیشنهاد میدم که اصلا چنین چیزی خریداری نکنید!
همین روزا که بگذره و سفارش و تحویل بدم و وضعیت استخر هم مشخص بشه آکواریوممو دوباره راه میندازم
و یه نقشه هایی برای زیر زمین دارم..
سعی میکنم خوب باشم و خوش اخلاق اما گاهی مامان چنان تو تمام مسائل کاری و شخصی من وارد میشه و مرتب دستور العمل میده که دیگه از کوره در میرم!
هرچیم بهش میگم مادر جان خودتو درگیر کارای من نکن!!! خیاطیامو خودم میدونم کی انجام بدم و زمان بندی کنم
از استخر رفتنم (استخر دومی)هر وقت پشیمون میشم میذارم کنار !!! ولی مامان مدام فاز منفی میده...
تو فضایی که همه از ریسک میترسن و مدام موج منفی ایجاد میکنن خیلی سخته که هم بخوای کارتو انجام بدی و هم روحیه تو خوب نگه داری و هم خوش اخلاق باشی و خسته نشی!
به هر حال ما روز درمیون به خاطر دخالتهای فراوان مامی جان تو تمام کارهای شخصی بنده، برنامه ی دست و پا بوسی از ایشونو داریم تا بلکه چیزی به دلش نمونه
من طاقت دیدن ناراحتی و قهر مامانو ندارم...و مامان من که به سرعت دلگیر میشه و قهر میکنه...
خدایا صبری بهم بده که زودی از کوره در نرم و عصبانی نشم
همیشه با خودم میگم فرض کن جای بعضی از کسایی باشی که دور از جون پدر و مادر پیر و مریضی دارن و باید ازشون نگهداری کنن!
البته که انشاالله هیچ وقت این اتفاق نیافته و همیشه سلامت باشن ولی باید ظرفیت و ببرم بالاتر...
شایدم اونام تقصیری ندارن..وقتی حقیقتا از مشکلات من و مخاطراتی که این چند ساله پشت سر گذاشتم کاملا بی خبرن..