خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

هوشنگ ابتهاج

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۵ ب.ظ
چه غریب ماندی ای دل!
نه غمی نه غمگساری
نه به انتظار یاری
 نه ز یار انتظاری
 غم اگر به کوه گویم
 بگریزد و بریزد
که دگر به این گرانی
 نتوان کشید باری
دل من! چه حیف بودی
که چنین ز کار ماندی
 چه هنر به کار بندم
که نماند وقت کاری
نه چنان شکست پشتم
که دوباره سر بر ارم
 منم ان درخت پیری
 که نداشت برگ وباری
 به غروب این بیابان
 بنشین غریب و تنها
 بنگر وفای یاران
 که رها کنند یاری
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۹
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.