معرفت آبی
شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۲۲ ب.ظ
امروزم ازون روزا بود که 6صبح بیدار شدم
خیلی خوابم میومد..دو شیفت اولم که با شاگردام بودم.به خصوص شیفت اول که ترم یکین و بچه ان نمیشه از بالا درسشون بدم
عصر دیگه حسابی خوابم میومد ولی یه مهمونم باهام اومد خونه و ...خدا
خیرش بده دیر رفت نذاشت یه چرت بزنم....مامان جان منم که حسابی مجلس گرم
میکرد..
یه شاگردی دارم پارسال ترم دو باهام بود..
دوسش داشتم..
در طول این یکسال یک یا دوبار فقط اومد و دیدمش و از دیدنش خوشحال شدم...
جلسه پیش نشسته بودم که دیدم یکی داره میاد سمتم
برگشتم دیدم خودشه...بلند شدم و سلام و احوال پرسی گرم...بعد دوباره رفت تو کلاسش..تو کلاس همکارمه..ترم سه
امروزم نشسته بودم..از آب اومد بیرون سلام و صبح بخیر و دست و دوباره برگشت تو آب...
خیلی با معرفته.. البته من شرمنده شدم..وقتی منم یام سر کلاسم اون تو
آبه و تو اون یکی کلاس..منو میبینه میاد بیرون سلام میکنه و برمیگرده!!
بعضی شاگردا ترم که تموم میشه دیگه اصلا نگاهتم نمیکنن که یه وقت سلام نکنن!!
یا به قول همکارم فکر میکنن ما یادمون رفته!
بچه های ساعت اولم که ترم یکن از 19 نفر 7-8تاشون که قداشون کوتاهه و
تازه 7سالشونه پاشون به آب نمیرسه...کلا درست انجام نمیدن و
میترسن...2-3تاشونم خیلی ترسوان!! باز اون 9تای باقی خوبن ولی با این 10
نفر بساطی داریماااااا
۹۴/۰۵/۱۰