تجدید معرفت
باز ما ( همکلاسیهای دانشگاه ) قصد کردیم به بهانه ی خونه دار شدن یه تازه عروس دور هم جمع شیم..ازون جمع 10 نفره مون یکی ک کلا استعفا داده و نیست.. دو نفرم بعد از ازدواج تشریفشونو ازین شهر بردن...یه نفر همیشه در حاله هایی از ابهام به سر میبره..گاهی هست و اغلب نیست وقتیم هست معلوم نیست کجاست؟؟؟ یه نفر خونش از ماها دورتره و هی غر میزنه دور هم جمع شیم و هر از گاهیم میگه بیاین خونه ی من ولی بعد این تعارف دیگه نمیبینیمش تا چند وقت تازه قهرم میکنه! یکی دیگم هست ک هست ولی نامحسوس!
میمونیم 4نفر که همیشه پایه ایم که باز یکیمون اغلب در سفر به سر میبره...
نتیجه اینکه امروز قرار قطعی به 4نفر بود برای دور همی اما 3 نفر موندیم نهایتا
انگار باید معترف بود که آقایون دوستای بهتری برای هم هستن تا خانوما برای هم
بالاجبار و جهت همراهی با تنها کودک 3سال و نیمه ی جمع، یه قسمت از کارتون فوتبالیستا رو دیدیم و علاوه بر تجدید خاطره و کلی مسخره کردن کارتون به این نتیجه رسیدیم اگه میدونستیم وقتی بزرگ بشیم 500 بار تکرار این کارتونا رو برامون میذارن اینقد تلاش نمیکردیم برای از دست ندادن حتی یک قسمتش!!
پ.ن: میخوام راحت باشم اما اخیرا حس میکنم حرف زدنم اغلب با موجی از ناآرامی همراهه
:)))
اره دقیقا. کلا بخاطر اینه ک اقایون استقلالشون بیشتره.تا مجردی باید برا مامن بابات کارت ورود و خروج بزنی بعدش برا شوووورت :|