کبوتر خانه
وقتی مشتری خیاطیت مامانت باشه و بدون ملاحظه از کارت ایراد بگیرهههه بخوای نخوای کارت خوب میشه..هربار ک بخوای براش چیزی بدوزی هم کلی فک میکنی ک تکراری نباشه هم راحت باشه و هم بی ایراد!
تاحالا کلی لباس براش دوختم و هیچ دو لباسش شبیه هم نشدن..حتی لباسای تو خونش
امشب اولین جلسه ی شاگردمه که بعد افطار باید برم..شانسم بابا هم امشب دعوته و مامی طفلی تنها میمونه..سعی کردم اینطور نشه ولی شد..این شاگردم یه طوراییه..باید ادبش کنم!
غار تنهاییم خیلی بهم ریختس حسش نیس تمیزش کنم..تو گوشی و پی سی هم یه سری اطلاعات مفیدی دارم ک از بس زیادن وقت نمیکنم طبقه بندیشون کنم تا در موقع لزوم سریعا بهشون دسترسی میدا کنم
هرجا میری چند تایی هستن ک دنبال جفت میگردن!! بلدم نیستن چه جوری شروع کنن! کلا نسل ذکور جدید گویا به زمان اعتقادی ندارن یا شاید اینقدر مورد زیاده که میخوان زود بررسی کنن برن سراغ بعدی
شاید اگه زیر 24_25 بودم برام جذاب بود این روشها و افکار اما حالا حوصله ی حرف زدن و باصطلاح آشنا شدنم ندارم...
جدای ازین اشناییتهای کودکانه..میدونم آخرش یه روز به زور میبرنم پای یه سفره ای و زبونم و برای همیشه میبندن
صبح تو بهار خواب خوابیده بودم..این کبوترای ذلیل مرده هی اومدن بالا سرم پرواز کردن ..انگار این سایه بونو برا اونا ساختیم!! چقدم بال زدنشون صدا میده