من منهای کار=0
موجودیم که بدون کار هیچ تعریفی از خودم ندارم
شاگرد جان چند جلسه ای نمیان..همین که از صبح منتظری شب بشه و بری برای یکی 2ساعت مشغول باشی انگیزه بخشه
نتایج ارشد اومده..یکی از شاگردای سابقم خبر رتبه تک رقمیشو داد..خوشحالم ک به ازای از دست دادن تفریحاش لااقل نتیجه ی خوبی گرفته
این یکیو نمیدونم..احتمالا عزا گرفته
از صبح مشغول خیاطی بودم..ساعت 10 رفتم کارگاهم و 5:30 عصر اومدم بالا..
دیروز مراسم ختم یه بنده خدا بود...تالار گرفته بودن از بس مهمون داشتن...کلی از فامیل و دیدم باز....جالبه وقتی یکم از دیده ها دور میشی همه حالتو میپرسن...
عید نوروز و پشت سرش چند مهمونی دیگه که من حوصله ی هیچ کدومو نداشتم باعث شد یه عده رو مدتی طولانی نبینم..
آدم خود خواهی شدم...حوصله ی هیچ کسیو ندارم..حوصله ی شنیدن درد دلای دوستم یا حتی دیدن صمیمی ترین دوستم ک مدتهاست ندیدمش...حوصله ی جواب تلفن و دادن حتی
تاحالا شده یه هفته موهاتونو شونه نزنین؟؟
این دیگه نشون میده چقد حوصله ندارم...
در تلاش برای گرفتن یه وام جهت پس انداز یا کمی سرمایه گذاری بودم ک ظاهرا مراحل پایانیشو طی میکنه
شما پیشنهادی برای سرمایه گذاری ندارین؟؟
خیلی به مبلغ کلانی فکر نکنین..یه مبلغ جزئی صرفا برای خالی نبودن عریضه
امان از وقتی ک تنها و بی حوصله میشی و ناچارا این صفحات مجازی رو بالا پایین میکنی بلکه یه همصحبت پیدا کنی ولی خبری نیست که نیست...
حالا وقتی کار داری یا کسی پیشته همه سرو کله شون پیدا میشه!
تو اینستا کلی صفحات آموزش زبان فالو کردم..انگلیسی و کمیم فرانسه
یه عربیم بهش اضافه کنم بد نیست
ترکی انگلیسی فرانسه عربی عجب ترکیبی بشه
کلا اینستا وتلگرامم همش یا آموزشیه یا اطلاع رسانی..
هه دیروزم یه جناب اردبیلی تو اینستا پیگیر شده بود ک مجبور شدم بلاکش کنم
میخواست منو ببره اردبیل -_-
اخیرا با چندتا مورد ترک روبرو شدم...نمیدونم شاید بدم نمیومد اگه جریانات منطقی تر پیش میرفت!! ولی گذشته ازینا چطور میشه کار و خانواده و دوستا و فامیل و همه اونچه سالها باهاشون زندگی کردی و رها کنی و یکباره بری بین جماعتی ک حتی زبونشونو به درستی متوجه نمیشی؟؟!! اونم بعنوان عروس!!! موجودی که همش زیر ذره بینه و کارای درستشم ممکنه بد تعبیر بشه چه برسه اشتباهات ناشی از عدم شناختش
اگه مامانم در پی درگیری های گاه و بیگاهمون منو نفرین کرده باشه ( که کرده! ) هیچ بعید نیست چنین سرنوشتی در انتظارم باشه به خصوص به خاطر ایراداتی ک به پدرجان وارد کردم..
دوبار تو انتخابم گفتم حالا میرم شاید خوب بود..اولیش یه انتخاب رشته ی علط تو دبیرستان بود ک تا سالها بعد منو دچار عذاب کرد و دومی حاصلش یک شکست عشقی مفتضحانه بود که البته چشمامو خیلی خیلی باز کرد و همینم باعث میشه آدمارو بلاک کنم همچنان :پی
سرمان درد میکند ...
زیاد هم درد کند
:|
خیلی زیاد هم درد کند