و ناگهان ترس
انگار خواست خداست بعضی برنامه هارو ببینم یهویی (من نظر کرده ام :دی )
دیشب ماه عسل و دیدین؟؟؟ حقیقتا تحت تاثیر قرار گرفتم..فکر میکنم خیلی وحشتناکه مرگ و تو یک میلیمتری خودت ببینی..
برای اونایی که ندیدن: یه پسر جوونی به خاطر فقر گول میخوره و مواد مخدر جابه جا میکنه که اتفاقا میگیرنش و محکوم به اعدام میشه..3سال تو حبس بوده با تشویق یه نفر تو زندان شروع به حفظ قرآن میکنه تا عفو بشه..کمی ک میگذره مرگ براش راحت میشه و به خاطر علاقه ی خودش ادامه میده..رفتارش عوض میشه..دوبار پرونده شو میفرستن دادسرا ک عفو بخوره اما قبول نمیکنن..روچهارپایه ی اعدام خودش قرآن و میخونه..روزه ام بوده..3نفر قبلی اعدام میشن به این که میرسه رئیس زندان اجازه ی اعدام نمیده ..بالاخره هم عفوش میکنن
واقعا امتحان سختیه..شایدم از نظر منی که از مرگ میترسم سخته..
ظهرم اتفاقی از جلوی تی وی رد میشدم که یه برنامه از شبکه افق توجهمو جلب کرد..یه طلبه ی جوونی بود..از زندگی و تحقیقاتش میگفت تو زمینه ی مهدویت و خیلی خوشحالم که دیدمش چون راجع به یه سری خرافاتم صحبت کرد و یکیش چیزی بود که قبلا زیاد شنیده بودم..شاید اوایل قلبا شک داشتم اما یه جرایی تو فکرم بهش تعصب داشتم و این اخریا هم ک چندجا راجع بهش بحثایی رو خونده بودم دیدم نمیتونم ازش دفاع کنم!! و امروز با دیدن این برنامه فهمیدم شکم بیجا نبوده..
دلم میخواد کتاب بخونم..زمانی پیش اومد که به خاطر مقابله ی افکار و عقایدم با یه فرد بخصوص تصمیم گرفتم مطالعه کنم راجع با مسائل دینی ک به طور ارثی پذیرفتم اونم فقط به این دلیل که بهش ثابت کنم اشتباه نمیکنم!! اون موقع سنم کمتر بود و تعصباتم بیشتر و اطلاعاتم محدود طوری که خودمم قانع نمیشدم چ برسه دیگران...در جریان مطالعاتم به خیلی چیزا رسیدم و اون آدم با همه ی جفایی که در حقم کرد عقایدی رو در من شکل داد که باعث شد از اغلب تعصباتم بیرون بیام و به یه چیزایی حقیقتا عشق و اعتقاد قلبی پیدا کنم و به دنبال حقیقت باشم..هرچند هنوز نمیدونم اون روزا چرا اینقدر با من بحث میکرد تا چیزایی رو بهم بقبولونه..
ب هر حال دلم همچین مطالعاتی میخواد اما با کتاب نه پی دی اف و گوشی..
اینکه از اون حاج آقا به اینجا رسیدم برای اینه که اونم حرفش همین بود