پرنسس
در جریان جستجوی مدل از یه مدلی خوشم اومد ولی به هیچ کدوم از پارچه ها نمیخورد!!
رنگشم سفید یود
یهو یادم از ساتنای سفیدی افتاد که تو دوره ی ژورنال برای دوخت شنل عروس خریده بودم و یه بخشیشم قیچی زدم اما هیچ وقت ندوختمش
یه باز فقط به دوستم قرض دادم بعنوان رومیزی برای مهد کودکش استقاده کنه -_-
ازونجا که از کودکی همیشه لباس سفید برابر بود با زود کثیف شدن و خراب شدن این بود ک اول تردید کردم ولی بعد خیلی هوشمندانه و مقتدرانه تصمیم گرفتم این تابو رو بشکنم!
پارچه هایی که 6 سال مچاله شده رو باز کردم و آستریم توش پیدا کردم..یه مربع 150 در 150 که زمانی بعنوان رومیزی عید نوروز استفادش میکردم و اتفاقا جاییم ک سبزه آب میدادیم روش کاملا هویداست
یاد اسکارلت تو فیلم/کتاب برباد رفته افتادم که وقتی دختره ی ذلیل مرده با رت باتلر قرار داشت که مخشو بزنه پرده های خونه شو کند و سه سوت برا خودش یه لباس با شکوه دوخت
حالا خداکنه عروسی دعوتم کنن نگن آقای..باتفاق بانو :|
اونایی که تک فرزندا رو عروسی دعوت نمیکنن خیلی نامردن :(