یک خواجه ی معروف
دیشب ناپرهیزی کردیم و جوجه هارو برداشتیم رفتیم پارک
ترافیک بود ولی نه خیلی! اصولا ما روزای تعطیل و آخر هفته هیچ کجا نمیریم خب!
چرا؟ چون شلوغه و جا نیست -_- بگذریم از جزئیات.....
خلاصه خوب بود و ما بانوان عزیزتر از جان نقشه های شومی کشیدیم در جهت آینده ای زیباتر
امروزم رفتیم سری به اموات زدیم...تو خواجه ربیع یه آن توجهم جلب شد به کاشی کاریهای قدیمی و حجره های کوچیک که بالاش نوشته آرامگاه خانوادگی..به این فکر کردم بعضی از ما آدما چقدر کوچکیم و کوچک فکر میکنیم که برای اون دنیامون هم سقف این دنیایی میسازیم (البته با توجه به گفته های عده ای مبنی بر با کلاس بودن و این حرفا وگرنه جسارت به سایرین نشه)..مگه فرقی میکنه بعد از مردن تو آفتاب باشی یا سایه؟؟ تو اتاق دربسته با امکانات باشی یا تو حیاط لخت؟ اگه حقیقتا فرقی میکرد پس مامون (قاتل امام رضا ع) باید جایگاه خوبی اون بالاها داشته باشه چون زیر پای امام رضا ع دفنه!!
به گنبد و بارگاهی که برای جناب خواجه ربیع درست کردن نگاه میکردم..تاحالا تو این سالها داخل اون آرامگاه نشدم! ولی ازونجا ک عاشق معماری قدیمی ایرانی و اسلامی هستم خیلی دلم خواست میرفتم و داخلشو میگشتم..به خصوص درهای کوچکی ک بالا نصب شده بودن...یاد نوشته ای افتادم ک متاسفانه به خاطر نمیارم تو کدوم کتاب خوندم و در صددم حتما پیداش کنم! نوشته بود که جناب خواجه ربیع بنده ای به ظاهر بس مومن بودن..بخشی از عمرشونم عزلت انتخاب کرده و از دنیا دور میشن..تمام مستحبات مفاتیح و انجام دادن و همه ی عمرشون به ذکر و دعا و نماز گذشته..حتی قبری کنده بودن و هرشب داخلش میشدن و تزرع ب درکاه پروردگار...تنها کاری ک انجام نداده بودن جهاد بوده! از قضا حادثه ی کربلا هم در زمان حیات ایشون اتفاق میافته..برای اینکه جهاد رو هم انجام داده باشن تا در پرونده ی اعمالشون ثبت بشه میرن خدمت امام حسین ع و میگن من برای به جا آوردن جهاد در خدمتتون میمونم (این قسمت و درست به خاطر ندارم) اما ظاهرا به دلیل ترس و سختی هایی ک پیش میاد فقط چند ساعتی (یا از قبل واقعه چند روزی) میمونن و برمیگردن به منزل و دیار خودشون..وقتی هم افرادی نزدشون میرن و میگن شما ک اینقدر با خدایی بیا و از امامت دفاع کن در برابر دشمن ایشون میگه من کاری به سیاست ندارم!!!!!!! و فقط عبادت خدا رو انجام میدم و تکلیفمم انجام دادم و همینجا در انتظار مرگم میشینم ... و در جای دیگه ای از همون کتاب یا مطلب خوندم ک با این اوصاف عباداتشون سودی نداشته چون اولا ما در اسلام چیزی بعنوان عزلت نشینی و کناره گیری از دنیا نداریم .دوما کسی که میره جایی دور از دنیا و گناه نمیکنه هنر نکرده!! مهم اینه که تو شرایط باشه و خودشو نگهداره و سوم اینکه کسی که امامشو نشناسه و یاری نکنه به مرگ جاهلیت مرده! و امام و خدا هم ازون فرد راضی نیستن...نتیجه گیری این داستان با خودتون اما اینکه چرا برای چنین فردی چنین گنبد و بارگاهی درست شده خدا میدونه! و اینکه چرا اغلب افراد نمیدونن چه کسی اونجا دفنه و برای زیارتش میرن هم جای تاسفاته.گرچه که خود اهالی مشهد برای زیارت اهل قبور میرن چون از قبرستانهای قدیمی و تنها قبرستان داخل شهره
ولی اگه نگاه کنیم میبینیم زبان حال خیلی از آدمای همین دوره ی خودمونم هست..
سر خاک پدربزرگم فاتحه میخوندیم دیدم رو برومون در یکی ازین حجره ها بازه..تعداد زیادی عکس شهدای دوران دفاع اطراف سردر بود..خیلی کنجکاو شدم برم داخلشو ببینم..کمی نزدیک شدم..توش خیلی شلوغ بود پر از عکس و کتاب و جالب اینکه رخت خواب و وسایل زندگی هم داخلش بود..برعکس بقیه این یه حس خاصی داشت..اینقدر کامل بود ک حس میکردم منزل شخصی کسیه و نباید سرک کشید گرچه درش باز بود..شاید کسی اونجا زندگی میکرد..تصور کنین زندگی با مرده ها..بی آزار ترین موجودات زمین.. و آدمی چقدر باید تنها باشه ک اینطور زندگی رو ترجیح بده..
بعد ازون بهشت رضا..جایی ک بسیاری از قبرها سالیان ساله ک خالی شدن و اجسادشونو مورچه ها و سایرین خوردن..و آدمهایی ک اونجا رو برای پیک نیک انتخاب میکنن...فرش میندازن نهار میپزن و میخورن و میخوابن و قهقهه میزنن بی خیال ترین انسانها باید باشن...وقتی قبرستان با پارک براشون فرقی نداره..