چیزی شبیه زندگی
باز همون سرماخوردگی چند وقت پیش یا چیزی شبیهش!
سر درد و خستگی و کوفتگی...4ساعت پشت سرهم آموزشی واقعا ظلمه آخراش دیگه حال نداری..آب سرد و محیطم سرد..حتی وقت نمیشه بری یه چیزی بخوری..بعد 4ساعت اینقدر گشنم میشه که هرچی میخودم سیر نمیشم انگار!
4ساعت و نیم بعدیو دیگه چرت میزنیم سر آب..
اون یکی استخر ک شاگردمو میبرم خییییلی شلوغ و کی به کیه! یه عالم بچه مدرسه ای میان همه شونم شیطون و هرکاریم دلشون بخواد میکنن..کلا کسی کار ب کارشون نداره!! ناجیا و مربیا یکی دو جا جمعن و مشغول حرف زدن..شاید یکیشون بعد نیم ساعت پاشه یه دوری بزنه..خیلی بیخیال بودن دیگه
یکی از همکارام همچین بگی نگی دپرسه..میخوام با بچه ها هماهنگ کنم براش تولد بگیریم..چند وقت دیگه تولدشه..خونه یکی از بچه ها و ب بهانه مهمونی و دور همی و غیبت همسر صابخونه البته!
تا باشه ازین ماموریتای همسران!
از قالبای بلاگ خوشم نمیاد.دوس دارم یکم قالبای جینگیلی مستون بذارم!
خیلی رو میخواد آدم به برادرزاده ی خانومش بگه یه بعداز ظهر بیا دنبال ما بعد ببرمون پارچه بخریم!!! بعدم برو بدوز برا پرو بیارشون :|
من نمیدونم چرا گفتم باشه!!!!! دلم میخواد خودمو گاز بگیرم به خاطر این حرکت
ولی عمرا ک برم..حتی زنگم نمیزنم..مگه من بیکارم یا وقت اضافه دارم؟؟؟؟؟
اینقده کار دارم ک نمیرسم ی استراحت درست درمون بکنم یه ذره جون بگیرم اونوقت آقا چه دستورا میده! هنوز کلی کارای خودم مونده ک بابتشون باید برم بیرون ولی نرفتم
هنوزم حرف دارم ولی دیگه حوصله ندارم :/
پ.ن: چند تا فیلم شنا دیدم..دلم میخواد مث قبل هر روز درست حسابی شنا میکردم..با این برنامه ریزی مزخرفشون نمیشه..حیف..لعنتیا
ایشالله بهتر باشی :)