گزارشات منتشره از یک عدد من
و بازهم من حماسه ای دیگر آفریدم... خدایا خیلی ممنون که اینقد منو دوس داری..حیف نمیتونم جبران کنم
چند روزه میخوام اب رادیات و روغن ماشینو نگاه کنم یادم میرفت..امروز باز کردم میبینم رادیات اصن آب نداره! O:
لباس بالاخره تموم شد و بسی موجبات شادی خودم و اطرافیانم فراهم گردید..یکی دوتا هم سفارش دریافت نمودم ک با وجود داشتن دو سفارش در دست پذیرفتم چراکه میدونم همیشه وقتی کار زیاد دارم سفارشم پیش میاد ..قول دادم غر نزنم دیگه در واقع به این سبک کار کردن عادت نمودیم
سه تاهم شاگرد لوس ننر 5ساله دارم بهم میگن خاله باید درستشون کنم!
یکی از کلاسام ترم 1بزرگسالن که یکم باهم میخندیم و باعث تلطیف روحیم میشه و یکیم ترم چهار (پروانه) که اونام سناشون خوبه. والا خسته شدم ایقده بچه ریزه دادن بهم
یه کلاسیم داشتم ترم پیش گفتم از شرشون خلاص میشم ولی باز متاسفانه همه رو دادن ب خودم. ینی خودشون خواستن -_-
و..... خیلی باحاله یه دوست مجازی پیدا کنی بعد باهم همکار شین :)
چقدر تعصب بعضیااااا در واقع بعضی مادرا رو بچه هاشون خنده دار و مسخره اس!
عکس بچه شو گذاشته حالا بچه تابلو فتوکپی باباشه هااااا ینی یه جوری ک ماها تادیدیمش گفتیم چقد شبیه باباشه!!! اونوقت زیرش نوشته "...کپی مامانش" :|
باز این خوبه!!!
یه بنده خدایی بچش شبیه کوچیکی خودشه خیلی.البته من ک ندیدم بچگیشو ولی اونا ک دیدن میگن! خودش سبزه اس خیلی..اما بابای بچه سفید و بوره.این جوجه ام سفید و بوره... اصلا ذره ای اعتقاد نداره ک رنگ پوست و موی بچه به باباش رفته!! میگه روش کار کردم :| ینی واقتی حامله بوده یه چیزایی خورده ک بچش اینطوری شده -_-
جل الخالق! حالا این یه چشمش بود...