زمانی برای فشردن
يكشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۱۲ ب.ظ
امروز ازون روزایی بود که تموم نمیشد
خیلی خسته شدم حقیقتا
دوست جان از 10 اینجا بود و من از 9 در کارگاهم مشغول و باتفاق تا 5:30 بعد از ظهر همونجا بودیم
دوست جان داشت مانتویی که بهش یاد داده بودم و درست میکرد و منم هم کمک اون میکردم هم یه شلوار برای مامی دوختم و هم یه کار نیمه تمام داشتم ک انجامش میدادم
بعد اذان دوباره بدای تموم کردن کارم رفتم پایین نمیدونم چرا همش فکر میکردم پشت پرده ها کسیه! فکر کنم اثرات دیدن فیلم بعد از غروب و خوندن بخشهایی از کتاب دیشب بود
در حالیکه الگوها جلوم پخش بود و فقط ی الگو رو آماده کردم یادم از زمانی افتاد که کتاب و جزوه جلوم باز بود و نمیخوندم اما بیشتر احساس خستگی بهم دست میداد بعدش!!!
به هر حال عکس زیر حاصل تلاشم در دوهفته ی اخیره البته نه همش!
۹۵/۱۱/۰۳