فاتحه خوانی
بعد از قرائت فاتحه برای دو پدربزرگم که سالگردشون طی همین دو سه روزه و عمه ی عزیزم که تا سالگردش خیلی مونده ولی هر روز ب یادشم :( تشریف ببرید ادامه مطلب
نیاز مبرم به یک مشاور کار کشته داره و اگر همینطور ادامه بده نابود میکنه خودشو!! به شدت در توهماتش فرو رفته و خودشو از معجزات الهی میدونه با قدرتهای ماورایی از جانب خدا!! یک موجود خاص و استثنایی که همه بهش حسودیشون میشه و درصددن بهش آسیب برسونن و تمام اطرافیانش در اتفاقاتی ک براش رخ داده مقصرن و خودش نه!! و حتی ب والدین ب خصوص پدرش بد و بیراهم میگه ...اه اصلا ولش کن...نمیخوام بقیه شو بگم ...فقط امیدوارم خیلی زود از این کجراهی ک داره میره برگرده
فردا مامی روضه داره و اون حلواهارو به این مناسبت طبخ و بنده تزئین نمودممیدونم دلتون خواست ولی ب یاد مرده هایی ک دلشون خیلی چیزا میخواد و دستشون نمیرسه فاتحه بخونین لطفا!
بالاخره پیامک شروع آمادگیا اومد! از یکشنبه شروع میشه و احتمالا سه و پنجشنبه باشه دو روز بعدیش
قبلا خیلی تو رودرواسی میموندم و کارایی ک ازم میخواستن انجام میدادم..همون عدم توان گفتن " نه" کم کم تصمیم گرفتم محکم باشم و قبول نکنم! موفق هم شدما ولی امان از این دو مثقال زبون که باعث میشه خودمو نفرین کنم گاهی ب خاطر پیشنهادای دردسر سازی ک مطرح میکنم! و بعد توش میمونم
ازونجایی ک خیلی اعصاب ندارم کسی نمیتونه چیزی و بهم تحمیل کنه به شرط اینکه دراون لحظه خون به مغزم برسه!!
این روزا کلا اعصاب ندارم الانم یادم نیست چی میخواستم بنویسم که اینهمه در هم برهم بهم بافتم
بی خیال
یه فاتحه ام برای روح و روان من بخونید!