اسپند روی آتیش
اسفند به قدری سریع میگذره که آدم ازش جا میمونه!
یک سومش رفت!!
شنبه ی آینده آخرین روز کاری ساله..شاگرد جان قصد داره یه روز دیگه هم بیاد و اون روز شنبه اس!
اون یکی شاگردم تو استخر دیگه فقط جمعه و یکشنبه ی آینده فرصت هست که بیاد!
فردا و سه شنبه هم باید به جای همکارم ک میره مسافرت شیفت برم و کلاسشو بچرخونم..حس میکنم فرصتهای خوبین برای دیده شدنم .بالاخره استخر هیات موقعیتش فرق میکنه و رئیس هیات فعلی هم شیوه کاریش متفاوته و ارزشگذاری واقعی تر و چند جانبه ای داره از افراد
امیدوارم همه چیز خوب پیش بره!
قبلا وقتی خانمهایی رو میدیدم که تمام مدت سر کارن..پولاشونو خرج قسط و قرض خرید خونه و ماشین مایحتاج خونه یا اسباب و وسایل میکنن..به خودشون نمیرسن..به سلامتیشون اهمیت نمیدن.. سرزنششون میکردم.البته توی دلم!
میگفتم چرا باید اینهمه کار کنی و پول در بیاری اما خودت هیچ لذتی ازون پول و زندگیت نبری؟؟
حالا میبینم خودم شدم یکی از همونا..تمام ساعات روز و تمام روزای هفته درگیرم..چه بیرون باشم چه تو خونه، کار دارم!
تعطیل و غیر تعطیل برام فقط فرقش اینه که زمان بیشتری برای کار کردن داشته باشم یا کمتر!
پیشنهادات تفریح و اغلب رد میکنم چون کار دارم!! وقتیم میریم بیرون یا خرید یا مهمونی یا پارک و سینما...تمام مدت یا خیلی خستم یا فکر کاراییم که مونده!
هیچ لذتی از زندگیم نمیبرم حقیقتا
حوصله ی مهمون ندارم..حوصله ی مهمونی رفتنم همینطور..ب ورزش و خواب و تغذیم اهمیت نمیدم چون وقت نمیکنم!! اونقدری ک لازمه به خودم نمیرسم و یه خستگی دائمی تو صورتمه
مهمتر از همه ی اینا مامان همیشه تنهاست...و اغلب دست تنها!
امروز من هیچ فرقی با اون آدمایی ک سرزنششون میکردم ندارم شایدم بدترم..
به هر حال آخرین سفارشات خیاطیم تقریبا تموم شده و منتظرم صاحباشون بیان
برای اینکه این هوس مزخرف و از خودم دور کنم و خودمو نجات بدم میخوام دفترچه های اندازه گیریام و الگوهایی ک از دیگران نگهداشتم همه رو پاره کنم
نمیخوام یه روزی حسرت کارهایی رو بخورم که میتونستم برای مامانم انجام بدم ولی ندادم...
هیچ پولی اونقدر ارزش نداره که آدمو از عزیزترین کسانش و بهترین روزاش دور کنه