خیاطیهای یک موجود دوزیست
عشق یعنی برادر زاده ت که تازه زبون باز کرده تا درو باز میکنن میاد تو با صدای بلند پشت سر هم میگه " عمه دووون"
یعنی خواهر زادت که هی دور میزنه و با خنده میاد تو بغلت میشینه
خدایا ممنونم که این دوتا وروجک و بهم دادی. اینا زندگی منو یه جور دیگه کردن
بالاخره امروز عصر خیاطیام کلا تموم شد.خوشحالم که به لحظات آخر نکشید!!
از بس روزامو تو اون زیر زمین تاریک تنهایی شب کردم داشتم افسرده میشدم دیگه
فردا روز آخریه که استخر بازه (جایی ک همکارم هست) تصمیم داشتم حتما برم
دیدین یه وقتا احتیاج شدید به یه چیزی پیدا میکنین؟؟!! مثل شیرینی یا ترشی یا شوری و به شدت هم تو فکرتون بهش مشغول میشین!! منم در مورد استخر همین طوریم!! الان استخر خونم پایینه و هر طور شده باید خودمو بندازم تو آب
حالا مامی برای فردا یه سری برنامه هایی ریخته جهت خریدن عیدی برای پدر ، برادر و داماد منتهی یکم دیر به فکر افتاد!
حالا نمیدونم میرسیم بعدش استخر بریم یانه! فکر میکنم اگر نرم میمیرم :| در این حد احساس نیاز میکنن!! احتمالا که به جرگه ی دو زیستان پیوسته باشم!
عکس زیر لباساییه که دوختم
اولی از راست زغال سنگی تیره اس مثلا!! و سر آستیناشم خاکستری تیره!! مال خواهرمه
کناریش قهوه ای و طلاییه مال خودمه.زیریش کت سورمه ای مال مامی جان و اون جلیقه و شلوار طوسی تیره هم مال جوجه ۱۵ ماهه مونه
به خاط اینکه نور طبیعی نبوده کلا رنگا یه جور دیگه دیده میشن
اون مانتوی گلدار صورتیم برا دوستم دوخته بودم
***** وقتی رئیس جمهور گرونی گوشت و پشت تریبون مسخره میکنه!!!!! وقتی وزرا راه میافتن مثلا سرکشی کنن اما علنا مردم و مسخره میکنن و جواب سر بالا بهشون میدن!!!! وقتی وزیر به استاندار فحش میده و میگه تو نماینده ی دولتی نه مردم!!!!!!! چطور توقع داریم اوضاع بهتر بشه واقعا؟؟؟؟؟ از ماست که بر ماست!!