شروع نمایش
فکر میکنم از دیروز ۱۳ فروردین تا حد زیادی به زندگی عادی برگشتم! چون تقریبا طبق میلم پیش رفت مثل سینما که دوست داشتم و یه سری کارهای عقب مونده که انجام شد
امروز هم بارندگی که از عصر دیروز شروع شده بود همچنان ادامه داشت و شاید هنوز هم در حال باریدن باشه! هم بارون اومد هم برف!! گرچه اونقدرا سرد نشد هوا
و فقط باید دختر باشی که بتونی پدرتو به شیوه ی کاملا غیر مستقیم راضی کنی در چنین هوایی بیاد بیرون و تو رو به اهدافت مثل پست (جهت دریافت سیم کارت ترابرد شده ی رایتل) ، عکاسی (برای چاپ عکسهای طول یکسال ) و طلا فروشی(جهت تعمیرات) برسونه
باید یه تخته وایتبرد داشته باشم بزنم به دیوار و کارای هر روزمو از شب قبل روش بنویسم تا یادم نره و انجامشون بدم نه اینکه آخر شب یادم بیاد میخواستم فلان کارو بکنم و نشد!
فردا هم بعنوان آخربن روز از این تعطیلات بلند مدت هست و ۴شنبه سر کار! گرچه که بعدش باز پنجشنبه و جمعه اس و تعطیله!
از اینکه اینهمه روز تقریبا بیکار بودم و هیچ کاری نکردم یه جور حس تهی شدگی دارم! بعضی وقتا هودمم سخت میفهمم دقیقا چی میخوام و چی نمیخوام!؟