ماه دراز
یه دستور پخت کیک بهم دادن و بنده هم پزیدمش عصری ولی به دلیل جلوگیری از هیجانات کاذب از گذاشتن عکس معذورم
ولی خیلی خوشگل و خوشمزه شد (-__-)
سوال اساسی: کی حقوق میدن؟؟؟؟ چقد فروردین طولانیه :/
**یکی اومد پی وی داشتم مخشو میزدم ولی راه به جایی نبرد -_-
سه شنبه رفتیم باغ داماد جان همسایه شون مرع و خروس داشت و یک عدد هاپو البته! از این دومی با اینکه بسیار بی آزار بود بسی میترسیدم! با مرغ و خروساش ولی رفیق شدم..فک کنم یه نون کامل و یه مشت برنج به اون سه فروند پرنده دادم! ولی خب نمیذاشتن نازشون کنم خیلی ترسو بودن
برا هاپو خان هم دو سه تیکه پاچین دزدکی بردم و اخر سرم یه پلاستیک استخونارو بردم ولی چنان با هیجان به سمتم اومد ک پلاستیک و پرت کردم و پریدم عقب .خوب شد ک بسته بود وگرنه شاید منو خورده بود اونوقت الان اینجا مشغول قلم فرسایی نبودم :((
به هر حال طی این نصف روز پدر جان به این نتیجه رسید منو ببره تو یه روستا شوهر بده که هر روز به جای استخر پاشم گوسفندارو ببرم چرا و شیر بدوشم و تخم مرغ جمع کنم و به مرعا دون بدم... البته که منم موافقت کردم به شرطی که پسر خان باشه!
جاتون خالی تاب و سرسره ام داشت . سرسره شم مواج بود و بسی هیجان انگیز خیلی حال داد این قسمتش
فردا شبم عروسی دعوتیم با رفقا..میدونم چی بپوشم خخ