زیست همزمان
ایده میاد و میره... با دیدن یه پیج یاد یکی از ایده های بزرگم افتادم
مادر و کودک...
چقدر جالب بود
هدفمو کمی تغییر دادم.. یعنی باید بگم منعطفش کردم... اگه قبول نشدم در هر صورت مطالعاتم سر جاشه کمم نمیشه حتی بیشترم خواهد شد!
اینهفته از امتحانا و کلتسا خلاص شدم ولی درگیر استخر و شاگردامو کارای اداری و ماشینو.. خداکنه ک همین هفته پرونده همشون بسته بشه
ازون وقتاست که دلم میخواست یکی بی دغدغه کارامو انجام میداد و میگفت تو درستو بخون نگران نباش..
طناب خریدم زرررررد جهت دو و طناب زنی که ایشالا بزودی کلید میخوره!
اشتیاق عجیلی برای خوندن این کتابایی که بسختی ازشون سر در میارم دارم..
بالاخره امشب رفتم دوتا کتاب دیگه هم خریدم..
خواهرم 3 ماه دیگه از بارداریش مونده و میخواد زمان زود بگذره و من 3ماه فرصت دارم و دلم میخواد دیر بگذره...
انگار یکی دیگه همزمان با من داره تو این بدن زندگی میکنه!