یک جمعه ی پر سر و صدا
امروز جایگزین ناجی رفتم استخر
اول اینکه سوتمو نمیدونم تو استخر قبلی به کی دادم که بهم برنگردونده. امروز همش با دست سوت زدم
دوم بچه های سینکرونایز مسابقه دارن و امروز تمرین اخرشون بود خیلی قشنگ بود ولی سرم رفت
سوم مادر و کودک داشتن که دیگه نگم... امکانات زیاد بود اما بی سلیقگی و بی برنامگی نذاشت از این فرصت درست استفاده بشه
کلا سر و صدا زیاد بود
خیلی وقت بود ناجی واینستاده بودم
اگه بچه داشتم و دختر بود شنا و ژیمناستیک حتما میفرستادمش یاد بگیره و بعدم سبنکرونایز
یه جورایی هم خیلی فانه هم مشکلات و خستگی و اعصاب خوردی تیم شنارو نداره
در واقع به خاطر جذابیت زیادش بچه ها شوق بیشتری دارن
اگر تو مدارس ما ژیمناستیک و ورزش اجباری و اصولی بود بچه هامون تا 7سالگی انعطاف لازمو بدست میاوردن و اینقدرم بچه های چاق و لوس و بی دست و پا نداشتیم که تا لحظه آخر مادر پشت سرشون باشه!
ورزش باید مثل غذا خوردن و آب خوردن بشه برای همه
به امید اون روز