نصیحت یک خسته ی خستگی ناپذیر
باز من افتادم رو خط و دارم تند تند پست میذارم :))
خدا میدونه که خیلی خسته ام :)) تمام هفته مشغول بودم بعلاوه اینکه ۴شنبه صبح استخر شاگرد داشتم بعد رفتم دانشگاه دوباره برگشتم استخر کلاس داشتم و ساعت ۸:۳۰ خونه بودم. اینقدررررر خوابم میومده و خسته بودن که نگو با اینحال با یک عدد دوست تا ساعت ۱۱ گفتمان میکردیم شایدم ۱۲! بعد صبح امروز ۸صبح کلاس داشتم دانشگاه که ساعت ۷ بیدار شدم ولی هرچی فکر کردم دیدم کلاس اصلا مفید نیست و از این استاده هم هیچ خوشم نمیاد و در نتیحه ساعت و برای ۸:۳۰ کوک کردم و دوباره خوابیدم D: و چه بهتر که وقتی برای کلاس بعدی برسین بگن کلاس خیلی بیخود بوده استادم حضور غیاب نکرده!!
ساعت ۴ کلاس تمام شد و باید میرفتم استخر و دیدم چقدر گرسنه ام رفتم سلف یه ساندویچ همبرگر ۶۰ گرفتم که گرونتر از همبرگر معمولی بود و فرقش این بود ک توش فک کنم سیب زمینی پخته داشت :/
چند تا گاز زدم تا رسیدم در دانشگاه بعد سمت ماشینو خلاصه در حین رانندگی بمقصد استخر (فلسطین تا شهید صادقی) ساندویچ خوردم. یه ادامس خوردم و یه قرص نعناع در انتها
ساعت ۷ خسته و کوفته خونه بودم... فردا هم ساعت ۹ صبح شاگردم میاد باز
استاد محترم هم در همین حین نوشتن چند تا تمرین امار و کامپیوتر فرستادن در پی وی :((
حالا با این شرایط چرا الان بیدارم خدا داند
حالا اومدم ک چی بگم؟؟؟
خواستم بگم همه ی آدمها لایق محبت خالصانه نیستن! خودتونو به خاطر هیچ دوستی به زحمت مضاعف نندازید مگر اینکه قبلا پاک نیتی اون آدم براتون محرز (درسته؟) شده باشه
خیلیها ظاهرا دوست هستن و ظاهرا همیشه بهتون ابراز علاقه میکنن و شماهم خیلی جاها بدون چشم داشت کمکشون میکنید اما یه جایی یهو خبث باطنشونو نشونتون میدن و تازه اونجا میفهمید اون ادم فقط دنبال سو استفاده از اخلاق و متانت شما بوده و بس!
خیلی راحت و بی ناراحتی این آدمهارو همون بار اول از زندگیتون کنار بذارید چون لایق بودن با شما نیستن! و دفعات بعدی قطعا مشکلات بزرگتر و بیشتری براتون فراهم میکنن.
خودتون باشید. نه بیش از اندازه محبت و توجه نثار دیگران کنید نه همه رو از دورتون قیچی کنید! به این نتیجه رسیدم که آدم باید باکلاس مهربون باشه و دورِ نزدیک یا نزدیکِ دور!
اینم نصیحت آخر شبی
** به توصیه دوتا از شاگردام ک پزشک بودن بالاخره اسپری گرفتم و حالا مساله جدید اینه که یادم میره استفاده کنم :))