سِپیس در سرزمین غرایب
قبل از بیرون رفتن از خونه میگم خب مردم لابد با زیاد شدن قربانیا حواسشون جمع شده... بعد میرم میبینم کافه ها باز.. چفت در چفت دختر و پسر نشستن سیگار نوش جان میکنن.. گور بابای کرونا!! محضرا و تشریفاتا باز و عروس دامادا و مهموناشون خیلی شیک و (در دل لابد میگن حالا دو سه ساعته ما که نمیگیریم) سبیل به سبیل کنار هم عکس میگیرن و شیرینیاشونو کوفت میکنن.. گور بابای کرونا!! ماشین عروسارو نگم دیگه قشننننگ گل زده پیش به سوی تالار.. گور بابای کوری!!
اصن انگار زمان یا رفته جلو کرونا تموم شده یا برگشته عقب هنوز شروع نشده!!
مث اینستا شده! اینستا که میری عکسای مردم و میبینی کلا فک میکنی ایران نیستی!یا مثلا قبل انقلابه یا بعد از انقلاب بعدیه!
کلا همه چیز مث سرزمین عجایب شده منم حس آلیس شونو دارم که چقدر همه چی عجیبه و غریبه برام!؟
بیشتر از یه ساعت پیاده رفتم.. تا بولوار دانشجو و برگشتم.. دلم میخواد همیشه حال و هوا تو عیدا فرق کنه.. ولی خب جز اینایی ک گفتم یه کاروان شادی دیدم بادکنک ب دست و گل بدست و ضبطای ماشینا بلند.. و یه خونه ای که اونم حاشیه بولواره و تمام مراسمای مذهبی جلو خونش پرچم و ... داره امروزم پر گل و چراغ و مداحی بود..
بعد کسایین دیدم تو فست فودا یا کافه های بین راه ک دونفری بودن و هرکی سرش تو گوشیش بود.. با خودم گفتم بزرگترین خیانت به بشر اتصال اینترنت به گوشی همراه بود کاش گوشیا مث قدیما فقط قابلیت تماس و مسیج داشتن..
عید غدیرتونم مبارک ولی امسال از رفتن خونه مادر شوهر خواهر و چندتا دوست و رفیق خانوادگی ک اصلا باهاشون حال نمیکردم راحت شدم