سوالات بی جواب مغز خسته
هنوز برام یه چیزایی سواله
مثلا اینکه چطور یکی میتونه ۷-۸ سال عمرشو شب و روز با یکی بگذرونه بعد جدا شه و به فاصله ی کمی بره سراغ کیس بعدی!؟ و همچنان هم لاو بترکونه!
بعضی آدما اصلا انگار پیر نمیشن.. یا فکر میکنن که نشدن و نمیشن! به خودممیگم یا من خیلی به خودم سخت گرفتم یا اینا خیلی بی خیالن!
من با خودم فکر میکنم با رویه زندگی که در پیش گرفتم باید بتونم مستقل بشم کاملا.. نمیخوام هیچ وقت بارم رو دوش هیچ کسی باشه
و نمیدونم اون بعضیا چطور میتونن به آینده فکر نکنن! اصلا چطور میتونن صرفا با چسبیدن به یکی دیگه زندگی بگذرونن!؟ تمام فکر و ذکرشون این باشه که با یه بچه پولدار باکلاس باشن... حالا تا کی؟ معلوم نیست.. لابد مطمئنن که همیشه یکی دیگه هست!
شاید این آدما ایمانشون به خدا خیلی قویه چون از خیچ کار و تفریح و قر و فرشون تو هیچ شرایطی نمیزنن، لابد مطمئنن بهشون میرسه
یکی مث من مدام برنامه ریزی و فکر و خیال و اعصاب و روان به فنا رفته.. و با این حس و فکر مداوم که هرچیم میدوه باز از زندگی عقبه و ایندش تاریک و نامعلومه
یکیم تا لنگ ظهر خوابه و مهمونی و خرید و قرطی بازی و خیالش راحته که همه چیز اوکی میشه..