عاشقِ به درد نخور
یه دوست خیلی صمیمی داشت.. داداش دوستش بهش علاقه مند شد.. دوستش بهش گفت و اونم چون متقابلا چنین حسی داشت قبول کرد و گفت بیان خواستگاری.. این وسط مادر پسر اتفاقی با یکی از اقوام دختر صحبت میکنه و میگه چنین قصدی دارن.. اونم بهش میگه اینا دختر به شما نمیدن (وضعیت مالی خانواده دختر خیلی بالاتر بوده) و خودتونو سبک نکنید و... نمیرن خواستگاری! دختر با خودش فکر میکرد چرا؟... و مدتی بعد ازدواج کرد.. پسرم ازون روز افسرده شد.. مدتی از خونه دور شد و رفت تنها زندگی کرد وقتیم برش گردوندن مدام تو اتاقش تنهاست.. بعد گذشت ۱۰ سال نه ازدواج کرد نه فراموش و روز به روزم اخلاقش بدتر شد..
دهتر بعدها فهمید ولیل پا پس کشیدنشون چی بوده ولی الان خیلی راضیه که با اون ادم ازدواج نکرده! کسی که عرضه حرف زدن راجع به خواسته شو نداره و میترسه بگه چی میخواد مبادا جواب رد بشنوه و بعدم بره تو فاز افسردگی و این بچه بازیا به درد هیچی نمیخوره
اینو گفتم که خیلی تو احساساتتون غرق نشین و فکر نکنین اگر الان با فلان ادم بودین زندگیتون بهتر بود!
شما نمیبینید اما قطعا اگر مثل این دوست ما واقعیتو بعد مدتی و در زمان تعقل میدیدید میفهمیدین اتفاق فعلی بهتر از اتفاق مورد نظر شماست