بی فکریانه
چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۵۱ ب.ظ
دیگه زیاد به اینده فکر نمیکنم
به اینکه تو گذشتم چه اشتباهاتی مرتکب شدم
یا خانوادم چطور و چقدر باعث عقب افتادن و درجا زدنم بودن
قصه ی پایان نامه و کار و درس و هیچ چیم نمیخورم
فقط پیش میرم و کارامو میکنم
بالاخره انجام میشن
حالا چه با عجله چه بی عجله
امروزم ک رفتیم با رفیق به دویدن صبحگاهانه، وقتی باز داشت حرفهای اینجوریارو میزد هیچ حس بدی در من ایجاد نشد
خنثی خنثی
الانم همسایه بیشعورمون تو کوچه داره کندوهاشو میفروشه ظاهرا و اون وانت احمقی که اومده صدای ضبطشو نمیبنده بماند بلند بلندم حرف میزنن
اینجور مواقع فکر میکنم به اینکه شعور آدمها تا چه حد بی نهایتی میتونه منفی باشه
۰۰/۰۳/۱۹