خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

نمیگم خیلی زندگی آنچنانی و پر زرق و برقی داشتیم! اتفاقا خیلی هم معمولی بودیم شاید یه وقتا زیر معمولی حتی..

اما چیزی که یاد گرفتیم این بوده که هیچ وقت فخر نفروشیم. هیچ وقت کمبود های ادمارو ب روشون نزنیم. و حتی بالاتر ازون در مواجهه با افرادی که سطح زندگی پایینتری از ما دارن طوری رفتار کنیم که فکر کنن فاصله ای بینمون نیست ک۶ نکنه یوقتی یکی ته دلش آه بکشه..

نمیدونم این شیوه و این کار چقدر درست بوده؟! یا اصلا نبوده..؟! اما جوابی که خیلی وقتا گرفتیم در قبال این تواضع، بدون تعارف سواری دادن بوده! کلا طرف دچار سوء تفاهم شده و توقعش در ارتباط با ما بالا رفته..و ما برای اینکه اون هی دلش نشکنه به رومون نیاوردیم و اونم هی پررو تر شده... و در نهایت کار به جایی رسیده که علاوه بر ضربه ای که بهمون زده بزور خودمونو ازش جدا کردیم..

نمیدونم کجای این معادله ایراد داره حقیقتا؟؟

وقتی تواضع به خرج میدی ادما به جای فهم این موضوع تصور میکنن لابد موجودات خاصین و کم کم حقوق و خواسته ها و احترام و ارزشهای مارو زیر پاشون میذارن... وقتی هم بالاخره تحملت تموم میشه و اعتراض میکنی یا خودتو از مهلکه بیرون میکشی شاکی میشن و هزار انگ بهت میزنن!!!

نتیجه اینکه باید جایگاه خودت و ادما رو همیشه حفظ کرد.. فاصله هارو باید حفظ کرد.. توضع چندان شناخته شده نیست و اغلب ازش سو استفاده میشه توسط طرف مقابل

هر ادمی رو اجازه بدین دقیقا همونجایی بمونه که هست!

رو شانیت خودتون از اول پا نذارید تا دیگران لگدمالش نکنن

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۰۷
سپیدار

۳روزه میخوام فایلای جدید دو تا درسی ک استاد اپ کرده رو گوش کنم ولی به ثمر نمیرسه!

وسطاش خوابم میگیره.. بسکه صداش یکنواخت و خواب آلوده و حرفاشم تکراریه!

یعنی اینقدر تکرار میکنه که رسما اسفالت میشیم

بدتر ازون اینه که هدف ازین دو درس بکل نامعلومه برای همه!!

باز بدتر از این هم هست و اون اینکه مطالبش بشدت شبیهن طوریکه تشخیص نمیدی کدومش کدومه؟

منم در حق هودم نعمت و تمام میکنم و میرم رو تخت دراز کش با بالشت و پتو گوش میسپارم که اگه خوابم گرفت سریع اجراش کنم

از بس اینروزا کمبود خواب دارم

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۳۹
سپیدار

یه روزی یه جایی توی زندگیت باید بفهمی اگه به چیزایی که تو زندگیت خواستی نرسیدی خیلیش دست خودت بوده

قطعا یه دوره هایی از زندگیت کوتاهی کردی.. راضی شدی به کم! کم بودن خودت و توقع داشتی همه همونطور که هستی تورو بپذیرن .. دلیلش هرچیزی میتونه باشه.. محیط زندگی، خانواده، دوستات و روابط خیلی مهمن

شاید بارها پیش بیاد موقعیتا یا ادمهایی رو از دست بدی به خاطر همون کمبودهایی که هیچ وقت زحمت تغییر و تعمیرشونو به خودت ندادی

چون انداختن تمام تقصیرا گردن زمانه و قسمت و خانواده و شرایط خیلی راحت تر از پذیرفتن مسئولیته

وقتی بپذیری مجبوری تلاش کنی اما وقتی گردن بقیه بندازی تو یه قربانی بی اختیار هستی که هیچ کاری نه میتونی و نه میخوای که انجام بدی

معادلات زندگی زیادم پیچیده نیست.. کافیه درخواست کنی تا بفهمی

شاید تو سن ۲۰ سالگی شاید ۳۰ سالگی یا ۴۰ یا بیشتر.. اینو بفهمی

من معتقدم همه ادما بین ۳۰ تا ۴۰ سالگی اینو میفهمن اما اونچه ادمارو ازینجا به بعد از هم جدا میکنه مسئولیت پذیریه. اگر پذیرفتی و سعی حقیقی در تغییر گرفتی قطعا مسیرت عوض میشه اما اگر بهانه اوردی روزبروز ببشتر غرق میشی..

آدما برای چیزایی که میخوان باید تلاش کنن و قدمهای متفاوت بردارن

نشستن و منتظر شانس و اقبال بودن یا به امید ترحم دیگران روزگارو سپری کردن ادم و جز به ته چاه جای دیگه ای نمیبره..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۵:۰۰
سپیدار

بعضی وقتا انگار هیچی سر جای خودش نیست

یا شایدم من خیلی عجولم

و خیلی متوقع!

متوقع از خودم که تا این سن باید زندگیمو به یه جایی رسونده باشم اما...

خب البته من دیر تصمیم به استقلال کامل گرفتم و تا قبل از اون همچنان درگیر ترسها و حرفهای خانواده و ... بودم

شاید این خاصیت بالا رفتن سنه که انتظار داری رو حرفت بیشتر ازینا حساب کنن و بهت اعتماد کنن اما نمیکنن.. 

شاید اگر این وضعیت و اینهمه تو خونه موندن و بیکار شدنم نبود اینقدر به این چیزا فکر نمیکردم

دلم نمیخواد از کسی برای خودم نردبون بسازم حتی اگر اون فرد پدرم باشه..

نمیدونم 

شاید نسبت به موقعیتی که داشتم و دارم توقعم از خودم زیاده..

شاید ساده ترین راه کم اوردنه.. 

ادمیزاد چون فکر میکنه همه چی رو خودش باید درست کنه و خدای به اون بزرگی رو یادش میره افسرده و غمگین و پریشون میشه

اصلا چرا من اینهمه تو خونه ام همش؟؟

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۳۸
سپیدار

نمیدونم الان روزای خوبمونه یا وقتی که کل طبقات اجاره و فروش رفت و سایرین هم اومدن نشستن؟

هنوز رفت و آمد کارگرا داخل ساختمون هست.. یه سری خورده کاریا مونده و از کنار دیوار پارکینگ جمع نشده. رفت و آمد بنگاه دار و مستاجرا هم هنوز هست.. ریزه کاریای خودمونم هست مثل خط تلفن خودمون ، خرید خط تلفن جدید برای طبقه ای ک دست مستاجره، خرید خورده ریزه های خونه.. امروزم بالاخره برای طبقه بالا مهتابی و اینه و ملزومات سرویس و حمام گرفتیم با پدر جان

واسه خودمون که میخواستیم مهتابی بگیریم اون مدلی ک میخواستیم یارو گفت نیست دیگه تو بازار خیلی لامپاش کمه! بعد یه مدل ال ای دی داد که خوشگل و پر نوره اما نصبش خیلی افتضاحه .. امروز رفتیم یه مغازه رو بروش و دقیقا از همون که میخواستیم یه عالمه داشت ! 

همه صاحبخونه ها یا مستاجرا که بیان بشینن دیگه تکلیف همه چیز روشن میشه

خورده کاریا هم تمام میشه و دیگه بعدش ما میمونیم و همسایه های جدید..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۳۳
سپیدار

اومدم تبلیغ نقره جات یه اشنایی رو گذاشتم تو پیجم، عکس یه ست که دو سال پیش ازش گرفته بودم و یه جفت گوشواره که چند ماه پیش خریدم و گذاشتم استوری.. گفتم ک من اینو خریدم از فلانجا و خوبه و ازین حرفا.... ملت اومدن گفتن قشنگه مبارک باشه :||

ینی واقعا واضح نیست؟ :)))

 

پ.ن:

دوست دارم بیان بهم بگن از فردا باید بری یه روستای خیلی خوشگل و خوش اب و هوا و محروم اونجا کار کنی یه دونه خونه ۵۰ - ۶۰ متریم بهت میدیم همین

و من با سر برم.. 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۴۸
سپیدار

چرا مخابرات نمیاد سیم تلفن و وصل کنه به ساختمون :(

حضوری رفتم نشستن اونجا میگن زنگ بزن ۲۰۱۱۷ اعلام خرابی کن :|

ای خدا

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۴۸
سپیدار

میگن مربیا رو نریزین تو معلما :))) شهید مطهری حتی یک روز هم باشگاه نرفته بود :))) "استخرو نمیدونم رفته بود یا نه"

والا ما مربیا خودمونم گیج شدیم دیگه کی باید پذیرای تبریک باشیم روز معلم یا روز مربی یا هر روز؟

ولی اوناییم که معلم ورزشن میگن مدرسه کلا مارو حساب نمیکنه :/

هی هی هی اکه بدونید که ذهن سالم در بدن سالمه بیشتر مربی جماعت و تحویل میگیرین

من خودم به معلم رقص سالها پیشم تبریک میگم هر سال روز معلمو و بعدش یهو این جمله میاد تو مغزم که " معلمی شغل انبیاست " :|

خلاصه که اگه معلمین روزتون مبارک

اگرم مث من مربی هستین بازم ب نظرم روزتون مبارک 

اصلا هرکی هر چی یاد میده روزش مبارک :))

دیگه فک کنم به شیطانم باید تبریک بگم :))

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۵۱
سپیدار

در دوران خماری بسر میبرم!

تا وقتی وای فای وصل بود راحت وصل میشدم و تو اینستا میچرخیدم تو نت سرچ میکردم با فراغ بال... هعیییی حالا از ۵شنبه پیش ک اسباب کشون کردیم تازه اینجا فهمیدیم سیمای تلفن و قطع کردن و دیگه ام وصل نکردن و من هر روز دست ب دامن مخابراتم بلکه این ذلیل مرده ها بیان سیم کشی کنن... ازونجا که نت همراه هم بسیار خوب و شریف!!!!! تشریف دارن نمیشه روش حسابی باز کرد

و چقدر این دوران سخته!

البته که جستجوهای من در راستای کسب علم و دانش بوده و هست.

 

پ ن۱؛ خداکنه زود یکی دوتا همسایه بیاد. ساختمون زیادی سوت و کور و خلوته 

پ ن ۲؛ هی به خودم میگم ریلکس باش حرصم نخور ✋ قطعا درست میشه

۴اثر اسکاول شین خیلی خوب بود. حالا دارم دوباره خدا هوای تو را دارد و میخونم

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۲۴
سپیدار

تحقیقات علمی روانشناسی نشون داده منفعل بودن همیشه آسیب زاست

یادم نمیاد اون خانوم روانشناس کی بود اما یه برنامه ای میچینه و تو یه سالن بزرگ میره روی سن و میگه هرکسی هر کاری دلش خواست میتونه با من انجام بده

یه میز هم کنارشه و انواع ابزار و وسایل روشه

اوایلش با بوس و بغل شروع میشه ولی انتهاش خیلی ترسناکه

چندین تجاوز جنسی و حتی یک نفر قسمتی از بدنشو با چاقو ... بگذریم

تا پایان جلسه خانوم روانشناس هیچ حرکتی نمیکنه و ممانعت از هیچ عملی نمیکنه اما بعد از پایان زمان مقرر به محض اینکه حرکت میکنه و از حالت انفعال کامل خارج میشه افراد حاضر در سالن فرار میکنن!!!

چهره خانوم علاوه بر اینوه به خاطر رنج و دردهایی ک همون یک ساعت تجربه کرده بسیار ناراحت کننده شده بود بخشی از موهاش هم سفید شده بود!!! و البته بخش دیگه قضیه این بود که مردم تا وقتی اون فرد هیچ واکنشی نشون نمیداد همه جور حرکت وحشیانه و عیر انسانی انجام دادن اما به محض اینکه انفعال تموم شد خودشون تحمل رویارویی با فردی که چنین بلاهایی سرش اورده بودن نداشتن! و در واقع توان رویارویی با اون روی وحشتناک خودشونو نداشتن!!!!

پس هیچ وقت انتظار نداشته باشید وقتی مدام در مقابل فردی کوتاه میاین اون خودکار متوجه این لطف شما بشه و قدرشناس باشه

واقعیت کاملا متفاوته

بایستید در مقابل تمام کسانی که در هر جایگاه و موقعیتی، شما و خواسته ها و عواطفتونو نادیده میگیرن! و کاملا واضح و روشن خواسته ها و خطوط قرمزتونو عنوان کنید و پاشون وایستین

زمانی میرسه که خیلی ازین ادمها از زندگی شما خارج میشن و اونوقت متوجه میشین "ارزشها" تون چقدر ارزشمند بودن..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۵۰
سپیدار

اینکه بهم ریختگی حالم از چیه و چرا روز بروز بیشتر میشه گاهی با دلیله گاهیم بی دلیل.. یا لااقل دلایل ناشناخته

اما اینکه چطور خوب بشه راه هایی هست

۱- خوندن کتابهای خودیاری 

۲- مراقبه

۳- گوش دادن به فایلای افلاکی

۴- راه رفتن تو پارک و دار و درخت و طبیعت

از اسفند ک به خاطر ریه های نازنین نصفه نیمم بیرون نرفتم جز یبار ب دلیل ماموریت مامی و چند بار اخر هم برای خونه و ...

دو سه هفته اخیر هم به خاطر اسباب کشی از بقیش جا موندم کلا

نتیجش میشه اینکه جنی شدم حسابی

حالا باز باید خودم و از جنی بودن در بیارم

دوباره کتاب

مراقبه

بیرون

اصن بذار کرونا بگیرم بمیرم -_- ولی از افسردگی نمیرم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۰۷
سپیدار

کلاس بازتوانی هفته گذشته دقیقا روز اسباب کشی بود

امروز داشتم به لطف تکنولوژی پیشرفته!!! گوش میدادم بقدری کیفیت افتضااااااح و استاد بی حوصله بود که دیگه داشتم خودمو میزدم و زمین و زمان و فوش میدادم

صدا یا قطع و وصل میشد یا ضعیف بود... استلدم سوال میپرسیدن میگفت گوش ندادین توضیح دادم :| سوالم نمیپرسیدن میگفت معلومه همه تون خوابین :|

کلاس ۱ساعت و نینه رو هم تو ۱ساعت تموم کرد!!!

خدایا اون نفری ۴میلیون و که از جیب ما میره تو جیب اونا وسط حلقشون نگهدار که نه پایین بره نه بالا بیاد

الهی آمین

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۰۳
سپیدار

کابل تلفن کلا قطع شده خداکنه خط هنوز به اسم خودمون باشه..

این تعمیرکارم اینهمه راه اومد و الکی..

کلید ورودی در جنوبی هم خرابه درو باز نمیکنه

کارگر افغانی ساختمونمون که حالا ساختمون بغلی کار میکنه خیلی پیگیره طفلی

حالا از ماشینم چرا روغن میریزه؟؟؟؟؟؟

😭😭😭😭😭

حوصله ندارم دیگه دنبال هیچ کاری برم اصن 😭😭😭

درسم نمیخوام بخونم 😭😭😭

اصن چرا الان ماه رمضونه😭😭

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۱۱
سپیدار

یه طوری عرصه رو به اطرافیانتون تنگ نکنید که ارزوی نبودنتونو داشته باشن..

 

من اما خودم آرزو دارم که نباشم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۳۱
سپیدار

یه قهوه میزنیم و بیدار میمونیم به عشق درسای عقب مونده تو این یک هفته!

دلم برای استخر و پریدن تو آب یه ذره شده :(

خونه باید استخر داشته باشه..

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۵۰
سپیدار

بالاخره جا به جا شدیم

گرچه هنوزم در حال جابجایی هستیم همچنان

جا به جایی که چه عرض کنم باید بگم زیر و رو ..

هیچ وقت خونه تونو مشارکتی نسازین

اگر مجبور شدین فقط بفروشین برین جای دیگه

اگر بسازین بعد ۲سال سرگردونی متوجه میشین جز ضرر چیزی نداشته براتون

اسباب کشی و هزینه هاش و وسایلی که این وسط به خاطر جابه جایی خراب میشن

اعصاب خوردی اسباب کشی ازین خونه به اون خونه

در نهایت هم ساکن خونه ای میشید که کامل نیست و یه عالم باید خرجش کنید..

و دنبال کارای ریز و درشتش اعصاب بذارید

و مهندس سازنده هم چیزی رو که تف مال شده و ناقص بهتون داده رو هیچ وقت کامل و درست نمیکنه و مسئولیتشو به گردن نمیگیره..

و همه ی اینا وقتی یک ادم غرغرو و بد اخلاق که هیییچ کمکی هم نمیکنه باهاتون باشه چند برابر میشه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۵
سپیدار

حس میکنم به روحم تیر اندازی شده

نه نه! باید بگم ترور شده..

نیاز به دوا و درمون داره

کاش میشد مغزتو برداری و توشو نگاه کنی بعد یه چیزایی رو از تدش پاک کنی

یه گزینه ام داشته باشه پاک کردن واسه مخاطب

برا اون وقتایی ک مخاطبینت چیزایی میگن یا کارایی میکنن که روحت آزرده میشه

خدایا این ادما چی بودن خلق کردی آخه؟؟

بعدم گفتی اشرف مخلوقات

والا بعضیاشون انتر مخلوقاتم نیستن چه برسه اشرف

 

مطمئن نیستم با رفتن تو خونه جدید حتما حالمون خوب میشه! اما میدونم ازینجا باید بریم حتما تا بهتر بشه..

 

برام دعا کنید.. شمع روشن کنید.. به خاطر روحم 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۵۶
سپیدار

 

درد داره وقتی تمام عمر فکر میکنی پدرت قوی ترین مرد عالمه..

نمیذاره کسی به ناموسش چپ نگاه کنه چه برسه صداشو بلند کنه!

بعد ببینی تو موقعیتای حساس خودشو میکشه کنار...

جای اینکه پشتیبان باشه مقابلته..

هعی.... این ازون زخماست که هیچ وقت و هیچ جوری خوب نمیشه.. 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۳۷
سپیدار

باید یاد بگیری هیچ تکیه گاهی تو این دنیا وجود نداره جز خدا

شایدم برای بعضیا باشه ولی برای همه قطعا نیست

نمیدونم اون لحظاتی که حقیقتا به این واقعیت میرسید چیکار میکنید؟

اینم نمیدونم چرا هنوز عده ای از ادما دنبال یکی میگردن که بهش تکیه کنن!!

آدم باید به اون نقطه برسه که حقیقتا و قلبا بفهمه جز خدا نباید به کسی یا چیزی امید ببنده

حتی به نزدیکترین کسانش مثل پدر مثل مادر

باید تنهایی رو با همه وجود درک کنی و این حقیقت تلخ و بپذیری که همه چیز و همه کس وسیله ان تا حضور خدا رو بفهمی 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۴۸
سپیدار

این وقت صبح صدای پرنده ها انگار از بهشت شنیده میشه

همینقدر زیبا و دلنشین و شگفت انگیز

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۴:۴۳
سپیدار

برای بعضی از دلگیری ها و دلتنگی ها هیچ چاره ای نیست

درست مثل خونه ویلایی کلنگی که خرابش کردی و جاش آپارتمان ساختی

هرچند که مجبور بودی

هرچند که خونت قشنگتر و بزرگتر شده باشه

اما باز دلت میگیره و برای خاطراتت تنگ میشه..

ولی هیچ وقت نمیتونی برگردی به خونه قبلیت

با اینکه خیلی دوسش داشتی اما نمیتونستی توش زندگی کنی..

تازه میفهمی زندگی پر از تناقضه

دوست داشتنی هایی که نمیتونی نگهشون داری

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۱۱
سپیدار

روزی که غر زدنای ددی جان که بصورت زنجیر وار تو هر موضوعی هر نیم ساعت یکبار برام اونقدر عادی شد که نشنیدمشون!!! اون روز میتونم ادعا کنم قوی ترین موجود روی زمینم

و باز هم اسباب کشی

اسباب کشی نه! اسبابِ آدم کُشی!!

کل وسایلات تو کارتنه اونوقت مهندس که دو هفته پیش قول تحویل داده بهت هنوز ات اشغالاشو جمع نکرده و..‌

و مهمونی خدا هم که از رگ گردن بماند از نفس کشیدن به ما نزدیکتره

خدایا فقط صبر بده صبر نا تمان و نا محدود!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۴۵
سپیدار

چرا مثل خرس قطبی همش خوابم میاد؟؟؟؟

 

_ داروهام تموم شده و اثراتش انگار داره چند برابر برمیگرده. به جبران مدتی که خبری ازشون نبود

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۱۳
سپیدار

وقتی یک ویروس ۵ گرمی میتونه هزاران نفر و از زندگی ساقط کنه، اقتصاد دنیا رو فلج کنه، میلیونها نفر و افسرده و خونه نشین کنه....

آدمیزاد به چی اینقدر مینازه؟؟؟

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۱۲
سپیدار

وقتی مردایی که تو زندگیت هستن پشتیبانت نیستن 

مشکلات تو که هییییچ مشکلات زندگی خودشونم رو دوشته

نه آزادی عملکرد میده بهت نه خودش کاری میکنه

نقطه ای که نه راه پس داری نه راه پیش همینجاست

تو این شرایط چیکار میشه کرد؟

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۴۰
سپیدار

خب!

میخوام تفسیر کنم توجه کنید  :دی

بچه که کار بدی میکنه بهش میگن برو تو اتاقت درم ببند! (البته باکلاسا و مایه دارا اینجورین ما رو اون زمان یه چیزی میگفتن که خودمون گریون میرفتیم تو اتاق)

چرا؟؟؟

چون به کارای بدش فکر کنه (اگه تو اتاقش سرگرمی نباشه البته!)

فکر کردن به کارای بدت باعث میشه بدونی مقصری.‌. وقتی میفهمی مقصری حالت بد میشه.. بعد هی کارای اشتباهت یادت میاد و هی بدتر میشی.. واسه همین تنهایی و زندان حال آدمارو بد میکنه چون باعث میشه هی کارای بدشون یادشون بیاد

خب فکر کنم خدا هم الان مارو تو همین موقعیت قرار داده.. 

به جای سرگرم شدن یکمم فکر کنیم.. حالمون خراب بشه.. اونوقت شاید عذرخداهی کردیم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۱۴
سپیدار

حقیقت اینه که ادمها هرچقدر هم مستقل باشن باز به روابط نیاز دارن

به اینکه دیده بشن

نه صرفا یه رابطه ی خاص!

همین روابط سطحی و معمولی

همین راه رفتن تو خیابون اصلا

 

بهترین خبری که میخوام بشنون اینه که فردا صد درصد خونه تکمیله و پس فردا هم اسباب کشی داریم

 

بهم ثابت شد تحمل یه خونه کوچیک و ندارم

تحمل زندگی تو مناطق شلوغ پایین شهر و ندارم

تحمل بودن مداوم کنار کسایی که فرهنگ و رفتار و طرز فکرشون خیلی از من فاصله داره رو ندارم

اصلا تحمل هیچ ادمی رو ندارم :))

خدایا یه خونه بزرگ مستقل به خودم بده تک و تنها. حالشو ببرم

استخرم داشته باشه لطفا

وای این استخرایی ک تو اینستا دیدم چقدددددر رویایی و باحال بودن از همونا لطفا :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۴۷
سپیدار

نمونه ی عینی خشت اول گر نهد معمار کج....

مدت زیادی از ازدواج نگذشته بود.. خانوم سنش پایین بود.. اقا دستپاچه شد که تو نازایی.. رفت یه زن دیگه گرفت.. اون زن حامله شد و با فاصله کمی همسر اول.. اون زن ۲بچه اورد و همسر اول ۵ تا 

همون اوایل آقا از همسر اول جدا شد چون با هم نمیساختن

۲تا بچه یه دختر و یه پسر بودن که دختر پیش مادر موند تو یه شهر دیگه و پسر هم گاهی با پدر بود و گاهی با مادر..

مادر درامد و دارایی داشت البته... اما خب پسر یه جورایی قربانی حق خواهی مادر شد..

پسر بزرگ شد.. ازدواج کرد.. زنش بدکاره بود.. با دوتا بچه طلاق گرفتن

پسر بچه ها رو با مادر رها کرد و رفت پی زندگیش و ازدواج کرد و ۳تا پسر خدا بهش داد..

۲پسر اول بزرگ شدن.. معتاد شدن.. دزد شدن.. بی کار و بی عار شدن.. ازدواج کردن.. صهر کدوم صاحب ۲ یا ۳ بچه شدن.‌. عروسای بیچاره.. یکیشون جدا شد و رفت ازدواج کرد.. بچه هاشو از دست داد چون سپرده شدن به پدر و دست مادر بزرگ بدکاره.. عروس دوم نتونست جدا شه چون دلش برا بچه هاش سوخت.. یک بچش دست همون مادر بزرگ بدکاره افتاد و از شیرخوارگی تزش جدا شد.. دزدی و خلاف یاد گرفت.. 

خدا میدونه سرنوشت این بچه ها با چنین زندگیهای آشفته ای به کجا ختم میشه!؟

و همش از یک خودخواهی مرد سالارانه شروع شد..

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۵۳
سپیدار

معنی بعضی حرفا بعضی کلمات بعضی شعرا بعضی اهنگا حتی بعضی چرندیات و وقتی میفهمیم که مدتها ازش گذشته

ترحم و دلسوزی هم یه جور خیانته

بعدها معلوم میشه

جایی که بالاخره باید تصمیم بگیری یه نفر و قربانی کنی

یکیش خودتی

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۰۲
سپیدار

موسیقی هم یه جور قاتل خاموشه

با پلی شدنش چیزایی یادت میاد که حتی وجودتو تو اون لحظات انکار میکردی

شاید اینم جز لحظات خالی شدنه

وقتی که همه چیز از دور دور تا نزدیک نزدیک جلوت رژه میرن..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۳۵
سپیدار

همه چیز یه جوریه

انگار دارم از خودم بیرون میام

دارم از خودم خالی میشم

رو برو شون با واقعیتا خیلی سخته

پذیرفتن شون سخت تره

انداختن تقصیرا گردن بقیه خیلی راحته اما باعث میشه هیچ وقت ازاد نشی

تمام مدت فرار کردم

همیشه از همه چیز فرار کردم

حالا دارم میپذیرم

هیچ جوری ممکن نبود جز با همین قرنطینه ی زورکی

تموم میشه این روزا هم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۱۹
سپیدار

دچار سندروم فراوانی غیر عادی اطلاعات شدم

اساتید همه با هم یهو بیدار شدن و فایل و پی دی اف و فیلم و تکالیفیه که بارگزاری میکنن

یکیشونم دیشب ساعت ۱۰ گفت مقاله پیدا کنین :| باشه!

تمام هفته فقط باید اطلاعاتی که این دو روز دریافت میکنم و جمع و جور کنم

و البته در عین حال ای لاو یو مای درسها!

از سامانه الکترونیکمونم ک نگم براتون

وسطش یهو پرت میشی بیرون نمیتونی بیای تو دیگه :))

مگر با تلاش فراوان

بعد استاده سرشو میچرخونه صدا کم میشه :/ خب وول نخورین وقتی دارین درس میدین دیگه!

تازه فایلم بارگزاری نمیکنن ک سرعت نیاد پایین -_-

بعد اومده میگه الان دانشگاه هارواردم داره مجازی اموزش میده :o

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۵۸
سپیدار

استاد اگه استاد باشه و کارشو خوب بلد باشه کلاسش مجازی و فجازی و هرچی که باشه از دستش نمیدی

امروز سر این کلاس مجازی و بعدش همه خوب بودن

برعکس اون استاد بی حال و حوصله مون که هم تو کلاس همه چرت میزدن هم بعدش همه گیج میزدن

اون یکیم که اومده میگه ترمی 4تومن شهریه چیزی نیست که اینقد میگین :/

بله خب برای شما که شبی 500-6-- حداقل درامدتونه جناب ترمی 4تومن هیچی نیست -_-

هر کی از این جا رد شد 4 تا اهنگ جدید و خوب معرفی کنین لطفا

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۴۵
سپیدار

دو لاخ موی سفید زیر موهام بود کندمشون!

نمیدونم به کجا وصل بودن که یه طرف سر و صورتم کلا درد میکرد تا شب

ولی چقد قشنگ بودن! نقره ای و براق. تا چند لحظه محو قشنگیشون شده بودم

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۱۶
سپیدار

نشستم تو ماشین روشنش کردم ک باطری خالی نکنه

داشبور و باز کردم یه قرص نعناع بخورم

یکم مرتب کردم چشمم افتاد به نایلونی ک توش چای کیسه ای بود

جالبه به محض اینکه بیرونشون آوردم بوی ادکلن بلند شد!

بعد از اینهمه مدت؟!

فقط بهشون دست زده بود.. خریده بود و گذاشته بودشون همونجا

قبلنم اونارو جا به جا کرده بودم اما هیچ وقت بوی اوکلن نداده بودن

عجیبه نه؟؟!!

با همین بوی ادکلن یادم اومد همه چی اونقدرا هم سیاه و تلخ نبوده

ازینهمه بی عاطفگی و بی احساسی خودم در شگفتم..

چقدر راحت..

اگه این تعطیلیا هم نبود ازینم راحت تر میشد حتی

ولی واقعا چرا چای کیسه ایا باید بوی ادکلن بدن؟؟؟؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۱۸
سپیدار

چرا بعضی وبلاگارو نمیشه دنبال کرد؟؟؟؟

ایا اینجا هم بلاک اکانت داریم؟؟؟؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۳۵
سپیدار

از معضلات بزرگ و بسیار فراگیر در بخش مجازی اینه که مدام باید به آقایون تاهلشون و گوشزد کرد!

اصلا هم فرقی نمیکنه از چه قشر و تیپ و مرام و مسلکی!

واقعا ایراد کار کجاست؟؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۲۷
سپیدار

یه پیج دهه شصتی دارم... مرور که میکنم پستاشو نمیدونم بخندم یا گریه کنم..

چقدر تو استرسا و نگرانیای بیخود گذشت... و چه روزای شیرین و بی نظیری داشتیم در عین حال...

دلم برای محله مون تنگ شده... یک هفته دیگه میریم خونه خودمون.. بعد یکسال و نیم

اون خونه اگر چه شیک تر و تمیز تر شده ولی نه دیگه این خونه همون خونه اس نه این محله همون محل.‌.. آرامش بین سنگ و تیشه و ساختمونای بلند و تکنولوژی و پیشرفت جا موند.. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۱۱
سپیدار

چرا اینقدر ماستا با قیمه ها قاطیه این روزا؟؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۰۱
سپیدار

وقتی کارشون گیره .... بیا نظر بده توام تو این خونه زندگی میکنی!!

وقتی جلوی تصمیمات احمقانه شون می ایستی... به تو ربطی نداره دخالت نکن

وقتی خراب کاری میکنن .... آه و ناله هاشون که برات هست بماند میگن تو اون موقع کجا بودی؟ خودتو کشیدی کنار!!! حالا اینکه چقد باید بدویی دنبالشون تا درست بشه بماند...

یه به درک بزرگ تو دلمه !

مگه تا الان برای کوچکترین وسایل خونه حتی ازم نظر خواستن؟؟؟

 

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۳ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۲۸
سپیدار

اینکه ساعت ۱ شب بیسگوئیت ترد میخورم و به اشتباهاتم فکر میکنم از مسخره ترین رویدادهاست

اینکه میدونم بعضی اشتباهات جبران شدنی نیستن کمی آزار دهنده اس

و اینکه همیشه شرایطی فراهم میشه تا یه اشتباه و تکرار کنی ترسناکه

مثل امتحانیه که مدام ازت میگیرن تا قبول بشی

مثل آزمون رانندگی

پول میدی وقت میذاری استرس داری... حالا اگه رد بشی؟؟!!!

و کماکان الخیر فی ما وقع

خدا از همه چیز و همه کس بزرگتره

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۵۷
سپیدار

روزای اول خیلی برام سخت بود اما الان همش فکر میکنم این یه فرصت عالیه ک بتید خوب خرجش کنم.. در واقع پس اندازه!

نه دغدغه دانشگاهو دارم نه استخر نه بنزین نه صف گاز ... تو خونم نشیتم درسای پیش نیاز فقط ی کتاب مونده درسای فعلیمم ک میخونم

فقط لعنت ب دانشگاه ک داره شهریه رو کامل میگیره

هرچند زندگی کردن با یه بابای بداخلاق و بی حوصله که همش غر میزنه و هی به هر بهانه ای میخواد بره بیرون اونم بدون دستکش و ماسک... و شاهد دعواها و بحثای پدر مادر بودن خیلی سخته!! اونم تو یه خونه ی کوچیک و یه زندگی موقتی 

اما به هر حال باید تحمل کرد و ساخت و استفاده کرد

عیدتونم مبارک

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۰۸
سپیدار

چند سال که بگذره خیلی چیزا یادمون میره

ادما اسماشون کاراشون کلی شماره تلفن و ادرس و ....

ولی بعضی بدیهایی که در حقت کردن و ادمی ک مرتکبش شده هیچ وقت فراموش نمیشن

شاید برات اهمیت نداشته باشن

اما یه جاهایی یه روزایی با یه اشاراتی یهو یادت میاد

اگه بد میشین یه جوری بدی نکنین که نشه فراموش کرد..

ادم شاید بگه بخشیدم شاید بخواد ببخشه اما همینکه یهو یادش میاد و حالشو خراب میکنه باعث میشه دوباره آه بکشه

و خدا صدای این آه رو میشنوه..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۰۰
سپیدار

چی بیشتر از معنویات میتونه ادمارو تو شرایط سخت آروم کنه؟؟؟

میبینم کسایی که میدونن و اقرار دارن اما بازم لجبازی میکنن

پریشون ترین ادمایی که اطرافم میبینم کسایی هستن که کمترین روابط معنوی با خدارو دارن

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۵۲
سپیدار

واقعا چه اتفاقی تو ساختمون رخ میده که خونه قلنج میکنه؟؟؟ و صداهای خفنش میاد ک فکر میکنی الانه یه جاش کنده شه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۵۸
سپیدار

زبان به صورت کاملا مستقیم میزان شعور و ادب و شخصیتتونو نشون میده و تصویری ازتون ارائه میده که شاید هیچ وقت نتونید اصلاحش کنید 

پس یاد بگیریم کنترلش کنیم!

اینکه هرچی دلمون خواست ب زبون بیاریم الزاما نشانه رک بودن و شجاعت و صمیمیت نیست دقیقا نشانه ی نفهمی و حماقته :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۵۳
سپیدار

میگه بیا بریم آلمان 🤔

انگار همین بغله!

اونم دوتا دهه شصتی افسرده :))

خب دختر جان بریم اونجا چیکار بکنیم حالا؟؟؟؟

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۱۳
سپیدار

هرگز هرگز هرگز! با آدمایی که حاضر جوابن زود قال میکنن و بزرگ و کوچیک و غریبه و اشنا براشون فرقی نداره نه دوست بشین نه حتی نزدیک!

کسایی که دقیقا ادعا میکنن هیچ حرفی براشون مهم نیست و خودشونم هیچ حرفی رو تو دلشون نگهنمیدارن و سریع جواب میدن

اینا نمیدونن احترام و حرمت ینی چی! چون اعتماد به نفس بالاییم دارن و زیاد اظهار نظر میکنن اونم با قطعیت و اوایل شاید خیلی هارو دور خودشون جذب کنن اما به مرور میفهمین ادنای خودخواهی هستن که از ادب بهره خیلی کمی بردن و خیلی راحت هرکسی رو زیر پا له میکنن

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۲۶
سپیدار

از الطاف اساتیدمونم کاملا مشخصه که باید ترم ک حذف کنن!

ینی اونا هم همینو میخوان

و خب البته دانشگاه ترجیح میده پولشو بگیره کلاسم نباشه همینجور در صلح و صفا برگزار شه!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۵۶
سپیدار

بعد دوماه رفتم بیرون بیشتر دلم گرفت

رفتیم خونه ی در حال ساختمونو ببینیم که دیکه آخراشه

خیابونای خلوت مغازه های بسته پارکای تعطیل و مردمی که نیستن...

ادما تا از چیزایی که دارن محروم نشن یا از دستشون ندن قدرشونو نمیدونن

ما اغلب ناسپاسیم و غر میزنیم

همه چیز برای همه مون عادی شد

و خدارو نسبتا فراموش کردیم

باید از تمام ناسپاسی هامون توبه کنیم و بابت تمام داشته هامون شکرگزار باشیم

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۳۴
سپیدار