خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

اعتراف میکنن بعضی ازین خانومای جوون متاهل و که میبینم میگم من اگه جای شوهرای اینا بودن حتما طلاقشون میدادم!!

حتی فکر میکنم خیلی حرفا و بهونه ها و رفتارای اون مردا که نشون میده اول زندگی چندان اهمیتی برای زنشون قائل نیستن ناشی از عدم رضایتشونه که شاید به دلایلی عنوان نمیکنن!! 

دختره همسن منه دوساله ازدواج کرده مثل اسب کار میکنه!! هیکلش بد ریخت و بد قواره شده!

میگه میخوام برم طب سوزنی که لاغر شم :|

بهش میگم تو قرض و قسط داری؟؟ خرج زندگی و باید بدی؟؟ برا نون شبتون موندین الان؟؟؟

یه روز برو سر کار یه روزم مث عادم برا خودت بگرد برو باشگاه ورزشی ثبت نام کن خوب استراحت کن به خودت برس لاغرم میشی!

میگه آره راس میگی..باز دو دقه بعد داره غر میزنه که چرا بهش کم کلاس میدن اینجا

روزای فردش 8صبح تا 8شب سر کاره روزای زوجم تا ظهر استخر ماست(البته سرناجی عذرش و خواسته و دیگه قراره نیاد)

دلم ازین میسوزه که آخرشم این پولا رو خرج خودشون نمیکنن یعنی دلشون نمیاد!! میرن چارتا تیر و تخته و آت آشغال به خونه اضافه میکنن

خونه ای که سال به دوازده ماه رنگ مهمون نمیبینه


یه کانال و سایت البته هست لباسای اسپورت زنانه داره به نظر من که قشنگن. خیلی ساده و شیک.من ازین لباسای جینگولی و شلوغ و عجق وجق دوست ندارم برا همین از لباسای این خوشم اومد. چند تیکه سفارش دادم که طی هفته ی اینده میرسه. تولیدیش تو تهران و متعلق به یکی از خواهر زاده های همکارم باتفاق دوستاشه.. چندین ساله تو کار پوشاکن. جز اینکه ایرانی و تولید داخلیه جنسشونم تا اونجا که من تو تن همین دوستم دیدم خوب بوده و خیلی تمیز دوخت و قیمتاشم کاملا مناسب. حالا بعد اینهنه روضه ای که خوندم اگه دوست داشتین سر بزنین

این آی دی کانال --> misssport_club@




موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۲۹
سپیدار

شاید بد باشه اینطور گفتن ولی همه تو استخر منتظر دوتا خبریم

خبر فوت مادر یکی از همکارای ناجی و خبر فوت مادر مدیر که حال هردوشون به شدت وخیم شد امشب

و بابت این جریان سه نفر به شدت خسته و عصبین و فضا کلا گرفته و غمگینه

بعلاوه حجم کاری که خیلی زیاده و حسابی خسته کننده..

عمر دست خداست ولی خب شما هم دعا کنید برای اونچه که خیره

الخیرو فی ما وقع...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۲۰
سپیدار
دیروز سر کار خوب بود چون از ظهر آب قطع شد و ساعت ۱ به بعد مشتری نداشتیم. فقط کلاسای آموزشی مون اومدن
دوتا خصوصیام خیلی رو اعصابن دلم میخواد برنمشون
نیمه خصوصیام پیشرفت کردنوفقط یکیشون همچنان درجا میزنه و میترسه و یکیم همون ۵ ساله هه اس که فقط زحمت منو زیاد میکنه

امروزم تو سالن سر خوردم افتادم وسط ورزش خودم طوریم نشد ولی دوتا دمبل یک کیلویی افتاد رو شستم و کلا انگشتم پرس شد
چند جلسه قبل یه تمرین داشتیم که پشت به هم اسکات میرفتیم و بینمون یه توپ بزرگ بود و باید هر دو بهش فشار میاوردیم.. یه خانوم مسنی (شاید حدود ۷۰ ساله) هست که من با اون بودم یهو وسطش به شدت پام درد گرفت و بعد از یک جیغ ملایم بلند شدم وایسادم!
اصلا یادم رفت اون بیچاره پشت سرمه و هر دو به یک توپ تکیه دادیم اونم با فشار! طفلی کوبیده شد رو زمین!
اونم گفت چیزیش نشد ولی خب من باور نکردم اما امروز که خودم افتادم خیالم راحت شد :دی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۶ ، ۱۰:۲۷
سپیدار

لازم نیست به آینه نگاه کنم تا بفهمم این من نیستم!

برمیگردم به خود خودم

شاید از فردا صبح

۳

۲

۱

شروع...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۶ ، ۲۰:۵۴
سپیدار

باطری گوشیم دچار تورم مغزی شده بود..دو شب پیش خواب دیدم از بس باد کرده گوشیم دولا شده!

بالاخره دیروز ک باتفاق خانواده صبح بیرون رفتیم جهت انجام چند تا ماموریت باطریم خریدم!

هیچ کدوم از باطریای  ۳۰ تا ۴۰ تومنی تو گوشیم جا نیافتاد و دست آخر یه باطری ۶۰ تومنی خریدم!

مغازه دارم افاضات فرمودن چون گوشی اصله هر باطری بهش نمیخوره!

ما هم که نمیفهمیم دلیل واقعی این حرف چیه!؟


هوا ابربه.. خوبه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۶ ، ۱۸:۲۰
سپیدار

از باشگاه که بیردن اومدم هنوز مردد بودم که اول برم لبنیاتی شیر و بخرم یا اول برم بانک؟! 

بالاخره تصمیممو گرفتم و مستقیم رفتم بانک

خیلی خلوت بود! خواستم بدون گرفتن نوبت از دستگاه برم سراغ یکی از باجه ها باز فکر کردم ممکنه تا پر کردن فیش یکی بیاد و جای منو بگیره..

داشتم فیش و پر میکردم. اومد طرف میز خیلی آروم راه میرفت. نمیدونم فیش نوشت یا نه .. وایساده بود

سیستم شماره منو خوند.. فیش و پول و گذاشتم و خودم هم ایستاده بودم.. فکر میکردم یه دقیقه باید طول بکشه و ارزش نشستن نداره.. وایساده بود کنارم.. خانم شروع کرد به شمردن پول و حتی تو شمردن همون مبلغ ناچیز هم اشتباه کرد و کلی لفتش داد..لابد اینم سفارشی اومده سر کار!؟ نشستم.. قبل از اینکه کار منو تموم کنه تلفن و برداشت و به یکی زنگ زد و مشغول صحبت شد!! میتونست اول کار منو تموم کنه!! واقعا یک دقیقه بیشتر زمان نمیخواست!! هنوز وایساده بود.. انگار عجله داشت.. از حرکات تندش معلوم بود از کار این خانم متصدی لجش گرفته!! بالاخره با حرص رفت صندلی کناری که مال باجه پهلویی بود نشست و پولارو از کیفش در آورد...چند لحظه بعد تلفن قطع و کار منن تموم شد..بلند شدم و بعد تشکر رفتم به طرف در.. پشت سرم صدای ساییده شدن صندلی به کف سالن و شنیدم وقتی برگشتم درو ببندم دیدم از جاش بلند شده و داره به در نزدیک میشه!! انگار چیزی میخواست بگه!؟ ولی به هر دلیلی نشد..صورتشو ندیدم.. برگشتم به طرف خیابون و اونجارو ترک کردم به طرف لبنیاتی

لبنیاتی هم اون ساعت هنوز شیر نداشت...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۶ ، ۰۰:۱۴
سپیدار

امروز سارا اومد.. بعد کلی حرف و نصیحت و گفتن چند باره ی جمله ی " اینقدر وحشی و عصبی نباش روانی!" در ختم نصایحشم گفت " دهنتم ببند دیگه" و رفت به کارش برسه.. 

اعتراف میکنم یه موجود بی اعصاب و قاطیم ولی مگه میشه برای همه توضیح داد چرا؟؟؟!! ناچارم حرفای صدتا یه غاز اینو اونو گوش کنم! فقط گوش کنم!! 

بعضی جاها دوست دارم بزنم رو دور تند و ازون قسمتای زندگیم با سرعت بگذرم

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۱ تیر ۹۶ ، ۲۲:۱۹
سپیدار

- میدونم باید وضعیت موجود و تغییر بدم تا این اوضاع سامان پیدا کنه ولی دوتا موضوع هست:

--> اول اینکه گزینه های زیادی در اختیار ندارم برای اعمال تغییر! یا بهتره بگم فقط یک گزینه موجوده!! که اونم در نهایت معلوم نیست اوضاع رو بهتر میکنه یا بدتر؟! فقط به طور قطع و یقین میدونم که شرایط به لحاظی سخت تر میشه!

--> دوم اینکه اگرم وضعیتی مطلوب بشه فقط شامل یک نفر میشه و این ناراحتم میکنه..

هرچند که با عدم تغییر هم چیزی بهتر نشده تاحالا


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۹:۲۰
سپیدار
قبل از اینکه گوشیم اذان بگه برای نماز صبح از تو حیاط زیر درخت انگور صدای خش خش میومد.. صدای گوشی ک دراومد خواستم چراغ حیاط و روشن کنم ببینن چیه؟! همون موقع بابا رفت بیرون و صدا قطع شد
بعد نماز به خاطر گرما رفتم تو بهار خواب بخوابم . بازم همون صداهای خش خش میومد
تنبلیم کرد چراغ و روشن کنم ببینم چیه! و تا صبح خواب میدیدم راجع به اون صداها.. گاهی چندتا بچه گربه.. گاهی چندتا موش بزرگ و گاهیم چند موش با سر انسان... خلاصه که در واقع تا صبح خواب خش خش دیدم 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۶ ، ۲۲:۵۴
سپیدار

سرما خوردن تو تابستون واقعا محشره!

روز اول آموزشیا آب واقعا سرد بود! تا جایی که انگشتام کرخ شده بودن! شاگردامم یکسره بدو بدو میرفتن سرویس! اوناییم که نمیرفتن احتمالا آب و مزین میکردن!!

بالاخره چهارتا کلاس تو آب سرد کار خودشو کرد

گرچه که از بس هوا گرمه در حال حاضر خیلیم باعث خوشحالیمه که اینهمه تو آب باشم وگرنه از گرما و بوی کلر و تهویه بد و بوی روغن سوخته کافی شاپ!!! میمیرم!

هواشناسی میگه ۴۰ درجه است اما قطعا بیشتره!

رفتم آزمایشمو بگیرم..گم شده بود..گشت پیداش کرد

رفتم بیمه مو بگیرم..گم شده بود.. گشت پیداش کرد

رفتم تعویض روغن همیشگی.. نبود 

رفتم نون بگیرم ..ازونا نداشت

چرا همیشه کارای من اینجوری میشن؟

حس هیچ کاری نیست.. روز تموم میشه و میبینم هنوز چندتا کار مونده

شاید افسرده ام؟؟

تشخیص نمیدم

صبح رفتم حرم.. بماند که اتیش انگار از آسمون میومد..یه خانومی با گفتن جمله ی " چقدر هوا گرمه" و بی عقلی من در تایید حرفش!! دیگه همینجور ادامه داد.. تا یه مسیری بالاجبار باهاش همراه شدم.. در واقع اون بیخیالم نمیشد..و منم تو مسجد گوهرشاد پیچوندمش!

بعضیا فقط دنبال گوش مفت میگردن

کتاب میخونم..گاهی ناامیدم و گاهی امیدوار.. انگار دنیا قراره دگرگون بشه.. شاید به همین زودیا

از گرما و سردرد خوابم نمیبره

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۶ ، ۲۳:۰۸
سپیدار

ساعت ۸ ترم سه.. ۲۰ نفر که دو سه تاشونو برگردوندم ترم دو و ۳ نفرم فرستادم ساعت بعد با یه مربی دیگه... ساعت شلوغیه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۴:۵۵
سپیدار

برای کار کردن بعضی جاها مثل استخر و رستوران و ... با هر عنوان شغلی، باید هر سال ازامایش کشت بدین! طی سه روز.. اکه نمیدونین چیه برین تو نت بگردین چون اونقدر جذابیت نداره که بخوام توضیحش بدم

امسال گفتن جاش عوض شده! هنوزم نفهمیدم عوض شده یا اینجایی که آدرس دادن و من رفتم به تازگی اضافه شده

حدس میزنم دومی باشه چون هیچ ندوم ازون ادمای اون مرکز قبلی رو ندیدم اینجا به خصوص اقای دکترش که خیلی نفرت انگیزه.. بماند

روز اول تشکیل پرونده دادم و قرار شد بدم ازمایشگاه که فرمودن ما ازمایشگاه نداریم و سع گزینه رو بهم معرفی کردن! دوتاش دو مرکز بهداشت بود که اولی به شدت شلوغ و دومی هم نزدیک جاییه که قبلا میرفتیم..اما سومی یه درمانگاه بزرگ درست یه خیابون قبل از خونه ی خودمونه

روز بعد قبل از کلاسم رفتم و مراحل مالی و تحویل طروفشو انجام دادم و البته ازمایش یکروز هم تقدیمشون کردم :پی

بدیش اینه که محل ازمایش دقیقا تو سالن انتظاره!

یعنی در هر صورت همه میبینن که رفتی اون تو!

روز اول که از اتاق خانم دکتر میای بیرون و میری دقیقا در بغلی جهت آزمایش شاید خیلی جلب توجه نکنه

اما روزای بعد.. به سرعت وارد سالن میشی و در مقابل چشمای زیادی که اونجا منتظرن نوبتشون بشه (اقایون و خانومهایی جهت انواع ازمایش یا رفتن پیش پزشک برای گرفتن نتیجه و ...) میری تو سرویس بهداشتی و بعد از 20 ثانیه (به اندازه قرار دادن ظرف مورد نظر در سبد ) میای بیرون و در حالیکه تمام صندلیا رو به تو هست و معلوم نیست چند جفت چشم بهت دوخته شدن سرتو پایین میندازی و از محل متواری میشی!

امروز دیدم شلوغتره گفتم یه طوری برم که کمتر حواسارو معطوف کنم به خودم و اون در لعنتی! وقتی رفتم داخل چنان در از دستم در رفت و با شدت کوبیده شد که فکر میکنم حتی طبقه بالاییا هم متوجهش شدم

رفتنا چون پشتت به جمعیته خیلی مساله ای نیست اما برگشتن دقیقا با همه فیس تو فیس میشی

جز منم اون لحظه هیچ کی اونجا نبود.. به هر حال با افتخار اما سربزیر از محل خارج شدم و بعد از گذشتن از زیر اونهمه نگاه به سرعت خارج شدم

یعنی واقعا جای بهتری برای قرار گرفتن این سرویسهای مخصوص نبود؟؟؟

حالا هنوز دو روز دیگه علافی داره.یکروز عصر برم نتیجه شو بگیرم و یکروزم قبل از استخر راس ۷:۳۰ همون مرکز بهداشت باشم برای صدور کارت

و همچنان تمام پزشکان و کارکنان همه ی استخرها معتقدن و مطمین! که این نوع ازمایش کوچکتربن ارتباطی به کار ما نداره!

حالا بماند که گاهیم ممکنه یک نفر ظروف و تحویل بگیره و برای چند نفر جانفشانی کنه!! به هر حال دی ان ای که نیست! 


----------

پ.ن: دوست و همکارم البته میخواست بیاد خونه مون.البته ک من حوصله شو نداشتم چون اومدنش با خودشه و رفتنش با خدا!!! و کلیم چرت و پرت از اجنه و از همسر مطلقه شو و فلانی و فلانی و .... میگه.گفته بود 10 البته و منم تا نزدیک 11 گوشیمو چک کردم و بعدش ک خبری نشد گوشی رو تو شارز گذاشتم و رفتم رو کاناپه ولو شدم و خندوانه نگاه کردم

با توجه به خستگی روز قبل و اینکه صبم ورزش بودم اصلا حس مهمون نبود اونم مهمونی که باید براش کاریم انجام میداوم!

پای تی وی صدای زنگ تلفنم و اس ام اس و شنیدم که ساعت 11:30 بود اما جواب ندادم!

به نظرم پرروییه آدم خودشو نهار جایی دعوت کنه!

اونم امروز ک منو مامی تنها بودیم و میخواستیم آب دوغ خیار بخوریم!

بله چنین موجود خبیثی هستم و کسی حق نداره برام برنامه بریزه و رو اعصابم راه بره!

دیگه تموم شد اون روزا!!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۱۲:۴۴
سپیدار

هر دم از این باغ بری میرسد (بری درسته؟)

ساعت کاری روزای زوج از 8 (7:45) صبحه تا 6:30 بعد از ظهره

فعلا فقط صبح یه کلاس ترم 3 (قورباغه) دارم

سرناجی جان لطف کردن چون پول قرار نیست به ما بدن بیشتر کلاسارو دادن به مربیایی که از بیرون آوردن (به اونا پول میدن اما کم!) 

جالبه! وقتی برای اولین بار قرار بود آموزش و شروع کنم برای هر ترمی قبل از شروع کلاس از همکارام مبپرسیدم و تا پایان ترم هم یه دفتر داشتم که توش شروع اموزشا و تمرینات هر جلسه رو مینوشتم

برای شروع تجربه آموزشی هر چهار ترمم اینکارو کردم و اصلا هم فکر نکردم با این کار کوچیک شدم یا کلاس کاریم پایین اومد! هنوزم برای بعضی چیزا با همکارم که تجربش بیشتر از منه مشورت میکنم

حالا این مربیای صفر کیلومتر که هیییچ تجربه ی آموزشیم نداشتن و حتی کلاس داری هم بلد نیستن چیزی نمیپرسن بماند اگه یه جاییم اشتباهشونو بگی بهشون بر میخوره!!

بیشترشون حتی اداب معاشرتم بلد نیستن!

کمترین کار اینه که وقتی وارد جمعی میشی به همه سلام کنی نه که سرتو عین ... بندازی پایین بیای تو!!!

همون موقع هام که خیلی کمرو بودم باز تو جمع سلام میکردم لااقل به همه

کاش اینارم یاد میدادن تو کلاسا

وقتی میام خونه فقط دلم میخواد زودتر شب بشه و بخوابم

سعی میکنم قهوه نخورم که خوابمو عقب نندازه

شبم از 10 گوشی و نت کلا قطع و خواب..

سایلنت بودن گوشی در تمام طول روز خیلی خوبه

اینجوری هر وقت دلت بخواد میری سراغش نه هر وقت صدات زد!

روزای فردم هنوز پر نشده.. باید پرش کنم! زندگی من منهای کارم تعریف نشده است

روزا بشدت کسل کننده میگذرن

البته ایروبیک صبح روزای فرد خیلی خوب و پر انرژین


پ.ن: بعضیا هم چنان به خونه موندن و یکجا نشستن عادت دارن انگاری تخم گذاشتن و باید روشون بشینن تا جوجه بشه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۶ ، ۲۰:۰۶
سپیدار

امروز باید کاپ وقت به بطالت گذروندن رو به من بدن

صبح میخواستم جایی برم که باید حداقل ۸ میرفتم دیگه ولی دیشب تا ۲ خوابم نبرد! این بود که صبح نتونستم پاشم

** گوشی و نتمم از ساعت ۱۰:۳۰ قطع کرده بودم

وقتیم ساعت ۹ بلند شدم دیدم انگار از مسابقه بوکس برگشته باشم که قطعا توش حسابیم کتک خوردم! 

نتیجه ی اینکه بعد از یکماه،دیروز رفتم باشگاه

امروز حوصله ی هیچ غلطی رو نداشتم

رفتم خیاطی کنم حسش نیومد اومدم بالا.. نشیتم پای بازی مورد علاقم (پازل) خسته شدم.. نقاشی خواستم بکنم به یاد کودکی.. اصصصصلا حسش نیومد!! 

یه فیگور برای طراحی لباس کشیدم و رنگشم کردم و بعدم پاره تو آشغالا

به شدت حوصلم سر رفت و هیچ کاریم نکردم...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۶ ، ۲۱:۰۹
سپیدار

وقتی یه جاهایی میبینم جریانات خارج از محدوده صبر و تحملم میشه میفهمم خدا داره چیزی رو بهم میفهمونه و یاد میده که در شرایط عادی نتونستم یاد بگیرم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۶ ، ۱۴:۳۳
سپیدار

مورچه ها به نظر موجودات حریصی میان!

دائم در حال جمع کردن هستن و حتی جونشونو بابت اینکار میذارن

تنها موجوداتی که براحتی تو محیط خطرناک پر انسان رفت و امد میکنند

جارو میشن با دستمال پاک میشن با آب شسته میشن لونه هاشون به طرق مختلف مسدود میشه و ... اما بازم میان!!

گاهیم به خاطر غذا خودشونو گرفتار میکنن و حتی میکشن!

نمونش ظرف عسل که کمی کنارش بازه و صبح دیدم تعدادی مورچه رفتن تو عسلا و مردن

یا مقداری شربت که روی کابینت ریخت و یادم رفت جمع کنم بعد چند دقیقه ای دیدم دورش پر مورچه شده و تعداد زیادیم تو شیره ها رفتن و مردن


*** هرکی گذرش این طرفا افتاد لطفا چندتا آهنگ یا خواننده که آهنگاشون به درد بخورن معرفی کنه حالم بهم خورد اینقد تکراری گوش کردم

فقط لطفا مضمونشون شکست عشقی و این خزعبلات نباشه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۶ ، ۰۹:۵۲
سپیدار

چند روز پیش باتفاق خواهر و عروس و جوجه هاشون رفتیم خرید

ازونجا که ماه رمضون بود و هوا گرم، مقصد نزدیک رو انتخاب کردیم

جاده ی طرقبه، مجتمع ویلاژ توریست

کنار این مجتمع اخیرا فروشگاهی باز شده به نام زیپ! 

تقریبا همه چیز توش پیدا میشه...بیشتر اجناسش به خصوص کیف و کفش جنس خوبی به نظر نمیومد داشته باشن.. حتی از ظاهر بیشترشونم خوشم نیومد... به هر حال همه شو نگاه کردیم.. چیزی که متوجه شدم این بود که ۱۰۰% جنساش چینی بودن!!! و اگرم چینی نبودن اجناس بی کیفیت یکی از همین کشورهای دوست!!! بودن

خیلی متاسف شدم از اینکه فروشگاه به این بزرگی به جای خدمت به مردم خودمون باید در خدمت خارجیهایی باشه که آت و آشغالاشونو بریزن توش و چون ارزون بودن هم با استقبال مواجه شده

حالا تو همون ویلاژ توریست یک طبقه اختصاص پیدا کرده به کالاهای ایرانی (پوشاک ) و طبق نوشته ی روی بیلبوردهای در و دیوارش اعتلاف تولید کنندگان پوشاک ایرانی هست

طبقه ی چهارم ساختمون هست! در حالیکه طبقه ی سوم خالیه و پله برقی بالا برش خرابه! 

وقتی وارد طبقه سوم میشی طوری بهم ریخته است که هیچ نشونی از وجود فروشگاهی در طبقه بالا نمیبینید

خب امیدوارم که این مسائل ظاهری بزودی رفع و رجوع بشن

تا اونجایی که از یکی از فروشنده هاش پرسیدم و طبلیغاتشون میگه همه اجناسش ایرانین (انشالله ک باشن) روی بعضی هاشون "ساخت ایران " زده شده 

قیمت اجناس هم به نظر من مناسب بود حالا شاید مثلا بعضی شلوارا 10 تومن ازون فروشگاه زیپ گرونتر بود شاید اما خب ظاهرشون تمیزتر و بعضی جنساشم واقعا قشنگتر بودن

همچنان معتقدم تولید کننده های ایرانی باید هم به کیفیت کارشون اضافه کنن هم به زیبایی ظاهری و تمیزی دوخت توجه بیشتری داشته باشن تا لااقل با ظاهر جذاب بعضی ازین وارداتیا چه قاچاق چه غیر قاچاق رقابت کنن

ما هم به خاطر صرفا ارزونی سراغ این مدل اجناس نریم!

گرچه این جریانات قصه های دور و درازی دارن و دستهای قانونی زیادی در کاره بوده و هست!! اما تجربه نشون داده تو اغلب زمینه ها دیگه نباید از دولتها انتظار برخورد مناسب و عکس العمل قاطع و درخور داشته باشیم! چون بیکاران طفل معصومی که مجبور میشن میلیاردی واردات انجام بدن به خاطر کسب روزی حلال!!!! و زندگی شرافتمندانه!!!!! تو دست و بالشون کم نیستن

پس بهتره در درجه ی اول خودموت دلمون به حال خودمونو هم وطنامون بسوزه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۶ ، ۱۵:۳۶
سپیدار

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۶ ، ۱۹:۵۳
سپیدار
بین سحر تا افطار طبق معمول این یکماه نخوابیدم و مشعول فعالیت و همزمان فکر بودم
فکر اینکه چقد اخیرا وقتمو زیادی تو اینستا و خوندن مطالب کانالای مختلف تللگرام صرف میکنم.. تا جایی که از کتاب خوندنم میزنم
انگار یکی بهم گفت همه رو حذف کن!
کارامو که تموم کردم از تمام کانالای تلگرام لفت دادم جز چندتا که مربوط به کارمه و ازشون استفاده میکنم و رگباریم مطلب نمیذارن!
بعدم یه پست تبریک عید و لوگ اوت از اینستا
ترجیح میدم اندک زمان استراحتمو کتاب بخونم
همین وبلاگ خودمونو عشقه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۶ ، ۱۱:۴۴
سپیدار
سال 85 بود که وارد دانشگاه شدم.. بواسطه ی یکی از همکلاسیای دبیرستان باهم آشنا شدیم.. به نظرم خوب رسید
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۶ ، ۲۳:۴۳
سپیدار
رسانه طی گذشت زمان به شدت پیشرفت کرده...زمانی تنها کسانی که در پست یا موقعیت خاصی بودن برای حرفهاشون رسانه در اختیار داشتن ( و البته انتشار حرفهای هم فکرانشون یا مردم جامعه) ولی حالا همه بهش دسترسی دارن..تلگرام، اینستاگرام و حتی همین وبلاگ رسانه است
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۶ ، ۱۴:۲۴
سپیدار
فکر نمیکنم هیچ کس به اندازه ی خودم از عوض شدن قالب وبم حال کنه!
اول که عوصش میکنم چند بار صفحه رو باز میکنم و نگاش میکنم :دی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۶ ، ۱۸:۲۵
سپیدار

💎خدایا ...

از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت

اما شکایتم را پس میگیرم ...

من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد ..

گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست ،

معنایش این نیست که تنهایم ...

معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت ...

با تو تنهایی معنا ندارد !

مانده ام تو را نداشتم چه میکردم ...!


💧مناجات زیبای دکتر چمران💧


🌷۳۱خرداد مصادف با سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران تسلیت باد.🌷


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۶ ، ۰۰:۵۰
سپیدار

تا امروز در هیچ چالشی شرکت نکردم ولی این یکی به نظرم خیلی عاقلانه و جالب اومد!

تشکر از فکر موجودی دهنده به این حرکت

اینکه زیست شما به چه چیزهایی در اطرافتون وابسته است!

خب ادم اولش فکر میکنه مثلا کتاب و گوشی و تفریح و...ولی وقتی توش عمیق میشی به نکات جالبی از زندگی خودت میرسی!

شاید من زیادی مفصلش کردم اما به هر حال اینا چیزایین که هر هفته و بعضیاشم هر روز زندگی منو شکل میدن!

توضیحات تکمیلی رو در ادرس زیر و اگر دوست داشتید نمونه های پیدایش اولیه و صاحب تفکرم ببینید به ادرسی ک اونجا هست مراجعه کحید چرا ک بنده کمی تحریف کردم این طرح و :پی

http://mechanical4.blog.ir




پ.ن: الان که دوباره رفتم نگاه کردم میبینم چالشو کلا ترکوندم :)))

خب غیر ابزارهارو که حذف کنین میشه همون :دی


پ.ن۲: خیلی ضایع بود که چالشه رو خراب کردم عکس و عوض کردم -_-

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۰۸
سپیدار

بالاخره گرما و ماه رمضون و ورزش نکردن و ... کار دستم داد

گرمازدگی و تهوع و( بوووق) و سردرد وحشتناک و رگ بی ناموس سیاتیک!

این منم که همیشه فکر میکنم درد و مریضی مال بقیه است و هیچ وقت هیچ مرگم نمیرنه 

این یه هفته آخرم خدا حسابی آفتابشو داغ کرده 

بازم شکر

هنوز نمردم ولی سخت به فکر نوشتن وصیت نامه افتادم! حساب کتاب مالیم زیاد شده باید یه جا بنویسم فردا روز تف و لعنت پشتم نباشه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۴۷
سپیدار


میتونیم در ماه ۵۰،۰۰۰ تومن از هزینه های اضافیمون بزنیم یا حتی یکم به خودمون سخت بگیریم و در عوض به یک کودک کمک کنیم! 

این مبلغ حقیقتا قابل توجه نیست! اما کسایی هستن که برای همینم موندن

فقط لحظه ای فکر کنیم اگر جاهامون باهم عوض میشد و ما تو اون شرایط بودیم الان چه احساسی داشتیم؟!

اینکه بتونیم هرچند کم! به دیگران کمک کنیم اول لطف خداست و بعد ازون وظیفه!! 

یادمون باشه که خدا مارو به خاطر خودمون و فراهم کرون رفاه و آسایش شخصی به این دنیا نیاورده!

میتونید تو سایت زیر جزئیات و مطالعه کنید

www.mohsenin.ir

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۳۲
سپیدار



موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۱۹
سپیدار

عاقبت قاتلین امام علی (ع) اینگونه شد

در تاریخ آمده است که امام علی (ع) در آخرین ساعات زندگی به مدارا با ابن ملجم فرزندانش را وصیت فرمود و پس از وفات امیرالمومنین علی (ع)، ابن ملجم را برای قصاص نزد امام حسن (ع) آوردند و ایشان نیز با یک ضربه شمشیر ابن ملجم را قصاص فرمود و این واقعه در 21 رمضان روی داد و چنانچه مشهور است ام الهیثم دختر اسود نخعی جنازه ی او را گرفته، آن را به آتش کشید. (ارشاد، ج1:22؛ بحارالانوار، ج42:232، 246، 298)


اما قطام دختری که لقب زیباروی کوفه را یدک می کشید عاقبتی بهتر از ابن ملجم نیافت به نحوی که آمده است بعد از کشته شدن ابن ملجم، مردم به سوی قطامِ ملعونه فاسقه هجوم آوردند و او را با شمشیر به درک فرستادند و جنازه اش را بیرون کوفه سوزانیدند. (بحارالانوار، ج42:298؛ انوار العلویة:390؛ نفائح العلام:410)


مکان قبر ابن ملجم
درباره ی مکان و جایگاه قرار گرفتن قبر ابن ملجم از ابن بطوطه، سیاح معروف نقل شده است که:هنگامی که به کوفه مسافرت کردم، در غربی جبانه کوفه، در زمینی سرتاسر سفید، زمینی بسیار سیاه دیدم و از روی کنجکاوی علت آن را پرسیدم، و چون به تحقیق مشغول شدم مردم آن دیار گفتند:اینجا قبر ابن ملجم، قاتل حضرت علی (ع)، است و عادت اهل کوفه این است که هر سال هیزم زیادی در سر قبر ابن ملجم جمع می کنند و به مدت 7 روز آن ها را در این مکان می سوزانند. (رحلة ابن بطوطه:147؛ نفائح العلام:409؛ تقویم شیعه:293)


مسلمان شدن یک راهب با دیدن عذاب ابن ملجم!
یکی از عذاب های ابن ملجم که پس از مرگ او، از سوی خداوند نازل گردید، توسط پرنده ای صورت می گرفت، به نحوی که شیخ راوندی با استناد از حسن بن محمد، معروف به ابن رفا، در کوفه روایت کرده است:یک روز وقتی در مسجدالحرام بودم دیدم مردم در مقام حضرت ابراهیم (ع) جمع شده اند و در آن جا یک مرد نشسته بود. از مردم سؤال کردم که آن مرد کیست؟ به من گفتند:آن یک راهب است که اسلام آورده است.
راوی می گوید: به او نزدیک شدم و یک پیرمرد با عبای پشمی را دیدم که در مقام حضرت ابراهیم نشسته بود و شنیدم که می گفت:من رئیس راهبان در صومعه هستم. روزی پرنده ای شبیه عقاب دیدم که یک قسمت از بدن یک نفر را از حلقومش را بیرون انداخت، پس قسمت دیگرش را بیرون انداخت تا وقتی که آن ها تبدیل به یک انسان کامل شدند. پس من از آن شخص سؤال کردم:تو چه کسی هستی؟ هیچ جوابی به من نداد. به او گفتم:تو را قسم می دهم به آن کسی که تو را آفرید، به من بگو تو چه کسی هستی؟
او گفت:من ابن ملجم مرادی هستم، به او گفتم تو چه گناهی نموده ای که به طور پیوسته تکه های بدنت را این پرنده پس می اندازد و مجدد از هم جدا کرده و فرو می برد؟
به من گفت:من قاتل علی بن ابی طالب هستم، و به خاطر همین خداوند این پرنده را قرار داده تا هر روز با این کار مرا عذاب نماید.
راهب می گوید:در حال حرف زدن بودیم که یکباره همان پرنده آمد و آن را قطعه قطعه برداشت تا وقتی که همه ی قسمت های او را برداشت و من منتظر شدم تا وقتی که پرنده پایین آمد و آن را آورد و مجدد از بدن خود تکه های او را خارج نمود. پس از او سوال کردم:علی بن ابی طالب (ع) کیست؟ جواب داد:علی بن ابی طالب (ع) پسر عمو و وصی پیامبر اسلام، حضرت محمد مصطفی (ص) است. (مدینة المعاجز، ج1:544، حدیث 540)



پ.ن: البته من این مطلب و تو کتاب دیگه ای دیده بودم که دنبال همون کتابم فعلا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۶ ، ۱۸:۲۵
سپیدار

کار قشنگیه و اگه در طول سال تداوم داشته باشه شاید دیگه هیچ زندانی به خاطر جرایم غیر عمد و مالی تو زندان نباشه

این موضوع برای خانمها به خصوص خانمهایی که بچه دارن خیلی حادتره

مادری که تو زندان میافته چی به سر احساس و عواطف و تصورات و زندگی آینده ی کودکش میاد؟؟؟



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۱۲
سپیدار

اولین و مهمترین دعای شبهای قدر، این شبهای سرنوشت ساز دعا برای فرج قائم آل محمد(ص) است

برای فرج دعا کنید که فرج خود شما در آنست

زمانی که دنیا پر از ظلم و جور گشت و مردم ناامید شدند قائم(عج) ظهور میکند و عدالت را در سراسر جهان برپا میکند. خداوند برکات خود را از زمین و اسمان نازل میکند و هیچ ظالم و ستمگری بر زمین نخواهد ماند.

ثروت چنان اهل زمین را در بر میگیرد که هیچ نیازمندی باقی نخواهد ماند. و بر هرکسی از ثروت ببخشند نپذیرد چرا که بی نیاز است...

برداشتی از روزگار رهایی - جلد ۱


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۲۸
سپیدار

اینم از برجامی که  میگفتن مشکل آب خوردنم حل میکنه!!

بماند که تو سیستان و اهواز وضعیت بحرانیه و دیگه انتخابات تموم شده کسی کاری ب کارشون نداره! البته غیر از خانم ابتکار که فرمودن مردم باید با ریزگردها کنار بیان!!!

میگفتن اگه میخواید تحریمها برگردن و جنگ بشه به ما رای ندین!!!

حالا در مقابل تحریمای جدید سکوت کردن!! 

به جاش تاریخ دینی و اعتقادی رو تفسیر به رای و البته تحریف میکنن! شاید حواس مردم پرت این بحثا و دعواهای داخلی بشه و یادشون بره چقدر گند داره زده میشه به همه چیز!

ما هنوز نفهمیدیم دقیقاچه اتفاقی بیافته برجام نقض شده؟؟؟!!! 

فعلا که اونا هرکاری میخوان میکنن و اینا هم خیلی قاطعانه نامه مینویسن میگن شما چقد بدین!



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۳۶
سپیدار

افطاری خوبی بود!

البته که باید بگم دور همی خوبی بود!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۴۷
سپیدار

قبلا از دو مورد خیلی میترسیدم!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۰۷
سپیدار

مدتهاست که دنیا برای من خیلی عوض شده!

شاید از همون روزی که اون آدم روانی تو اون بولوار خلوت منو زد شروع شد!

روزها و شبای پر از ترس و واهمه ای داشتم و تا مدتها تو خوابهام میدیدم کسی بهم حمله میکنه!

شوق و حتی جرئت بیرون رفتن از خونه ازم سلب شد!

تمام خیابونا و کوچه های خلوت برام شدن همون بولوار دور و دراز لعنتی و همون ظهر نا تموم

حالا دیگه از یادآوریش پشتم نمیلرزه اما یه چیزی به اسم ترس هربار که پامو از خونه بیرون میذارم همراهمه که بهش میگم احتیاط!

ولی انگار اون روز اون اتفاق باعث شد چشمن به یه دنیای دیگه باز بشه!

دانیای واقعی!

و بعدش چند اتفاق ریز و درشت دیگه باعث شدن برای همیشه از دنیای خواب و رویا بیام بیرون!

بابت تمام اون اتفاقات خدارو شکر میکنم 

حالا اطرافیانم و که میبینم چنان در ارزوها و خوشگذرونیهای روزمره شون غرقن انگار اصلا اطرافشونو نمیبینن!

عوض شدن دنیارو متوجه نمیشن!

و درکی ازینکه شاید داریم به پایان یک راه میرسیم ندارن...

به چیزی جز لذتهای لحظه ای شون توجه ندارن و نمیخوان که داشته باشن!

بهیاد بخشی از کتاب فارست گامپ میافتم

اون قسمتی که فارست به فضا میره

ازون بالا همه چیز کوچیکه و هر دقیقه یک شبانه روز سپری میشه و زمین به سرعت دور خورشید میچرخه..

و باز یاد استاد فلسفه ترم یک وقتی که از ظرف زمان و مکان میگفت و اینکه زمان چرا برای خدا بی معناست؟ چون جهان و به صورت یک کل و از بالا نگاه میکنه! و این چیزی بود که من با خوندن اون بخش از فارست گامپ به یاد آوردم و انگتر معناشو تازه فهمیدم..

اینجاست که خدا میگه وقتی مردین تازه میفهمین جز مدت کوتاه چند روزه زنده نبودین!!

و باز اینکه دانشمندا با بررسی دقیق بدن انسان فهمیدن که این بدن برای زندگی حدود ده هزار ساله افریده شده!!!!! 

چقدر عمر ما کوتاهه حقیقتا و چقدر خنده داره که این فرصت کوتاهو خرج لذتها و خوشیهای زودگذر کنیم و از حقیقت عافل بشیم!

خدا قطعا ما رو برای این خلق نکرده!!!!

و هنوز مردم در رویاهاشون غرق و دلهاشون در غفلته

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۴۲
سپیدار

شاید بهترین عکس العمل در مقابل حرف حق حذف باشه!

حذف کردن کسی که واقعیت و به یادت میاره

یه نشونه از ناتوانیه قطعا!

وقتی خودت میدونی اشتباه کردی و همیشه دنبال کسایی باشی که ازت تعریف و تمجید کنن خیلی بده که یکی اون وسط بیاد حقیقت و بزنه تو روت!

نه با دعوا نه با توهین..هیچیی  فقط با یه جمله حرف حساب!

هر کسی تو چنین موقعیتایی اگر مبنای منطقی و درستی داشته باشه بدون واهمه جواب میده و کسی که حرفی نداره فرار میکنه!

ادم تا کی میتونه فرار کنه؟؟؟ 

از کیا میتونه فرار کنه؟؟؟؟

گیریم از ادمای اطرافت هرکی مخالفت بود گذاشتی کنار

از خودتم میتونی فرار کنی؟؟؟

از خدا چی؟؟؟

و من هنوز نمیدونم چه اتفاقی افتاد که تو اینهمه دگرگون شدی!؟

کدوم زلزله اینهمه تو رو لرزونده؟؟؟

بالاخره توام یه جایی میفهمی اشتباه کردی

نه اون راهی که اون موقع میرفتی کاملا درست بود نه اینی که در پیش گرفتی

قبلا از اون طرف بوم میافتادی حالا از این طرف بوم!

امیدوارم وقتی بفهمی که خیلی دیر نشده باشه!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۰۹
سپیدار




او سرپرست گروهی از نمایندگان حبیب بن متنجب حاکم یمن بود که امیرالمومنین(ع) برای ابقا و بیعت گرفتنش از مردم یمن نامه نگاشته بود؛ می‌گویند پس از آنکه هیئت یمنى بیعت کردند، حضرت، ابن ملجم را دو مرتبه دیگر خواست و از او بیعت گرفت و این عمل ۳ بار تکرار شد. عرض کرد یاعلى چرا با من اینطور معامله می‌کنى؟ فرمود زیرا می‌بینم تو بیعت را نادیده خواهى گرفت و پیمان را خواهى شکست.
گفته بود: «تو امیرالمؤمنین و وصىّ رسول خدا و وارث علوم او هستى. خداوند لعنت کند کسى را که انکار حق تو را بکند.» و تاکید کرده بود: «با تمام قوا و مردان زیرک در اجرای فرمانت حاضریم.»
این‌ها عرض ارادت کسی است که با شمشیرآغشته به زهر شهوت و کینه، عرش آسمانی‌ترین مخلوق خدا را شکافت؛ ابن ملجم می‌خواندنش...
  بررسی تاریخ نشان می‌دهد که ابن ملجم مرادی در سرپرستی زنی یهودی قرار داشت. روزی امام علی (ع) از اصل و تبار وی پرسید، ولی او در جواب به ذکر نام پدر کفایت کرد و امام فرمود: رسول خدا (ص) به من خبر داده که قاتل من فردی یهودی است.
 در برخی منابع تاریخی نیز آمده است عبدالرحمان بن ملجم یکی از فراریان گروه خوارج بود که پس از جنگ نهروان به مکه رفت و در آنجا بر ضد حکومت حضرت علی (ع) فعالیت می‌‏کرد. خوارج در جنگ صفین جزو لشکریان حضرت علی (ع) بودند و با معاویه می‌‏جنگیدند. آن‌ها کم کم مخالفتشان را با جنگ نشان دادند. خوارج با اینکه طرفدار پایان جنگ بودند و خود عامل به وجود آمدن صلح با معاویه محسوب می‌‏شدند، اما پس از حکمیت و تعیین معاویه از طرف حکمیت - عمروعاص و ابوموسی اشعری - به عنوان خلیفه با آن مخالفت کردند. آنان از حضرت علی (ع) خواستند که دوباره با معاویه وارد جنگ شود؛ اما حضرت علی (ع) به پیمانی که داده بود وفادار ماند و پیشنهاد خوارج را نپذیرفت. از اینجا بود که خوارج به عنوان یک گروه معترض در برابر حکومت حضرت علی (ع) قرار گرفتند و جنگ نهروان را به وجود آوردند. در جنگ نهروان اغلب خوارج کشته شدند جز تعداد اندکی - از جمله عبدالرحمان - که به مکه فرار کردند. این گروه به مرور زمان گسترش پیدا کرد و دارای مذهب فکری و اعتقادی شد.
عامل عمده ‏ای که ابن ملجم را وادار به شهادت حضرت علی (ع) کرد، انحراف فکری و اعتقادی او بود. چون خوارج، حضرت علی (ع) را عامل نابسامانی‏های مسلمانان و جایز القتل می‌‏دانستند که ابن ملجم جزو این گروه بود. از این رو عبدالرحمان در مکه تصمیم به کشتن حضرت علی (ع) گرفت و به همین منظور روانه کوفه، مرکز حکومت علی (ع) گردید. آنچه علاوه بر ناآگاهی و انحراف فکری ابن ملجم، او را به اجرای این تصمیم تشویق و ترغیب نمود، پیشنهادات و تحریکات قطام بود. قطام که دختر جوان و زیبایی بود، با خوارج همفکر بود. ابن ملجم به خاطر عقیده باطل و تفکر خارجی‏گری و در اثر تحریک قطام، حضرت علی (ع) را به شهادت رساند.
 ابن ملجم عامل به شهادت رساندن امام بود، اما عامل اصلی حذف امام و ولی خدا از جامعه، یک «تفکر» بود. آنکه علی (ع) را به شهادت رساند، تفکری بود که ابن ملجم، تنها یک نمایندهٔ کوچک آن بود.
تفکری که منحصر به دوران امام علی نبود. بلکه هم در زمان پیامبر (ص) ریشه‌های آن بچشم می‌خورد و هم پس از امام علی (ع) در مقاطع مختلف تاریخی نقش غیر قابل انکاری در منحرف نمودن بسیاری از جریانات اسلامی حتی در دوران معاصر داشته است.

  

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۰۴:۰۵
سپیدار



دقیقا ثبات و امنیت تو چی؟؟؟

گرچه که من ازین جماعت هنر پیشه به خصوص شخص ایشون نه خوشم میاد نه به کارا و حرفاشون اهمیتی میدم و اینم کاملا اتفاقی دیدم!

بخصوص از زمانی که خانم رهنما تو برنامه ی دورهمی با نهایت تکبر شروع کرد به تعریف از خودش که " من خیلی زحمت کشیدم و چند تا مدرک تحصیلی گرفتم الان حقمه که درامد بالایی داشته باشم و تفریح کنم! و به منتقدینشون فرمودن شماهام برین درس بخونین تلاش کنین تا بتونین به کارای و تفریحات مورد علاقه تون برسین" 

بعضیام یه طوری نوشتن " طی چهار سال گذشته قطعا پیشرفت کردیم و رو به جلو بودیم" آدم با خودش فکر میکنه نکنه این 4سال خواب بوده؟؟!!

هرکسی در حق انتخابش ازاده! و به هرکی دلش خواسته رای داده و اینم به دیگران مربوط نیست قطعا. فقط خواهشا وقتی اصرار دارین ازش حمایت کنین در ملا عام! دقیقا اونی که تو دلتونه بگین!! نه این حرفای خنده دار!

همون موقع ها ناخواسته بعضی حرفارو میشنیدم از رای دهندگان که خب لااقل دلیل واقعیشونو بیان کردن! مثلا یکی گفت ما بیمه نبودبم و طرح سلامت اجتماعی برای ما خوب بود! هرچند که این طرحم اما و اگرهای زیادی داره همچنان ولی خب اون بنده خداها فقط به این دلیل میخواستن رای بدن یا چند نفری که گفتن به خاطر ازادی!! ما یه عروسی مختلط میخوایم بگیریم نمیذارن و....!!!! اینا که دلایل قلبیشونو میگن واقعا انسانهای شریفی هستن! 

و جالبه از هر کدوم میپرسیدم خب تو این چهار سال چه کارایی انجام شده نمیدونستن!!!

بحث سر رای به این یکی یا اون یکی نیست! سر نااگاهیه! وقتی کاری میخواید انجام بدین خوب راجع بهش اطلاعات کسب کنین! وقتی شما طرفدار کسی میشین که هیچ حرف قابل دفاعی ازش ندارین یا در جریان کاراش نبودین و اصلا نمیدونید فلان قرارداد تجاری چی بوده و کجا بوده اون آدمم خراب میکنین!!

مهم نیست کیو انتخاب کردین مهم اینه که با چشج باز انتخاب کرده باشین! و چشم باز چیزی فراتر از شبکه های اجتماعی و شبکه های تلویزیونی مخالفه!

 بیاین دقیقا 4تا کار مثبت در جهت منافع ملی که در 4سال گذشته انجام شده رو بگید! البته غیر از برجام و کرسنت و 2030 و سایر چیزایی که گندشون دراومد! بعد راجع به پیشرفتی که حاصل شده حرف بزنید


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۴۳
سپیدار


امیرالمومنین (ع) جنگ را در صفین برده بود ...
در دقیقه 90 برخی شعار تعامل سر دادند و اصلا یادشان رفت معاویه همان فرزند هند جگرخوار است
علی (ع) را به پای میز "مذاکره" کشاندند و جنگ برده اش را ناتمام گذاشتند.هر چه علی (ع) گفت "مذاکره" خدعه دشمن است، اینها میخواهند جنگ باخته را دوباره ببرند ...کسی گوش نکرد.تازه حاضر نشدند ابن عباس و حتی مالک را که نماینده علی (ع) بود به مذاکره بفرستند.گفتند مالک جنگ طلب، خشن و غیر منعطف است. بلاخره پایشان را در یک کفش کردند که حتما باید ابوموسی اشعری برای مذاکره برود. علی (ع) گفت من به ابوموسی مطمئن نیستم!آنها گفتند شما بدبین هستی. ابوموسی خوب و انقلابی ست. علی (ع) گفت:من به نتیجه این مذاکرات خوشبین نیستم. شما به هدفی که از این مذاکرات دارید نمیرسید. گفتند در مذاکرات خوشبینی و بدبینی معنا ندارد.علی (ع) گفت باشد ... مذاکره کنید، این هم تجربه ای میشود برای مردم ... که بفهمند به ترسوها و آنها که پای مقاومت ندارند نباید اعتماد کرد ...
مذاکره ابوموسی و عمر و عاص شروع شد. تا مدتها متن مذاکرات محرمانه بود. علی (ع) مالک را فرستاد تا به ابوموسی بگوید ما پشتیبان توایم، مبادا به عمرو عاص اعتماد کنی، او شیطان بزرگ است. ابوموسی ابرو در هم کشید و به مالک گفت: شما توهم توطئه دارید! عمروعاص مودب و باهوش است. اگر او به من قولی دهد به او اعتماد میکنم.
روز اعلام نتیجه مذاکرات حکمیت فرا رسید. در مذاکرات محرمانه البته به طور شفاهی تعهد کرده بودند که هر دو نفرشان ، علی (ع) و معاویه را عزل کنند و امر را به رای عمومی بگذارند. در مسجد عمروعاص اول به ابوموسی تعارف زد. گفت تو بزرگ مایی!!! ابوموسی خندید و بالای منبر رفت و گفت: چنانکه این انگشتر را از دست در می آورم علی ع را از خلافت عزل میکنم! بعد پایین آمد و با لبخند به عمروعاص بفرما زد؟ عمروعاص بالا رفت و گفت چنانچه این انگشتر را از دست در میآورم علی (ع) را خلع و چنانچه دوباره این انگشتر را به دست میکنم معاویه را نصب مینمایم !!
ابوموسی خشکش زده بود ...فایده ای هم نداشت ... خود کرده را تدبیر نیست ...
📌اما علی (ع) از همان ابتدا خوشبین نبود چون دشمن شناس بود.
اینچنین بود که معاویه جنگ باخته نظامی را تبدیل به پیروزی سیاسی کرد.
فرق علی (ع) را نه ابن ملجم که ابتدا همان به ظاهر دوستانداران راحت طلب و بی بصیرتش شکافتند

*باشد که از تاریخ  درس گیریم*


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۵۷
سپیدار

خنده دار ترین موضوعی که در پی جریانات تروریستی اخیر وجود داشت، انتشار تصویری همراه با توضیحات بود با این مضمون که چطور یک تروریست و بشناسیم!!!!! و یکسری نشانه های رفتاری و ظاهری

تروریستی که براحتی شناخته بشه که دیگه تروریست نیست مترسکه!و اگر بخوایم از روی اون نشانه ها بشناسیمش، با این حساب نصف جمعیت اطرافمون تروریستن!!


یکی از مستاجرهای این پیرزنای معتاد روبرویی سگ آورده! وقت و بی وقتم وق وق میکنه ذلیل شده

یاد خروسام افتادم! دو روز قوقولی قوقو کردن صدای چند تا همسایه اطراف دراومد..البته غیر مستقیم مثلا!! 

تمدن جدید یعنی سگی که انگلهای خاص بدنش هیچ وقت از بین نمیرن و از دلایل عمده ی شپش در مهدکودکها و مدارس شناخته شده نگهداریش هیچ ایرادی نداره و سر و صدا هم بکنه خب حیوونه دیگه!!!!! ولی گوسفند یا مرغ و خروس بخوای تو حیاطت نگهداری همه میان سخنرانی میکنن از آلودگی این حیوانات اهلی و بی آزار در محیط شهری!! 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۰۳
سپیدار



عشق ما را پی کاری به جهان آوردست


ادب اینست که مشغول تماشا نشویم



۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۲۶
سپیدار
آدما خیالاتشونو بیشتر از واقعیت دوست دارن!
برای همین ترحیح و تمایلشون به شنیدن دروغ بیشتر از راسته!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۱
سپیدار

فیلم جالی بود!

البته که یک نکته ی خیلی غیر اخلاقی داشت که به نظرم زیر 25 سال نباید ببیننش!

غیر از مناظر خاص فیلم البته منظورمه!

و یه چیز دیگه که یحتمل برنامه ای هست برای انتقال ب سایر فرهنگها! اینه که کسی که دچار معلولیت هست یا بعدها میشه میتونه کاملا قانونی خودکشی کنه و اعضاشو ببخشه!!

بگذریم

باید هرچه سریعتر یک عدد هارد اکسترنال بخرم و عکسا و فیلمای شخصی رو منتقلش کنم

و باید یک تقسیم بندی اساسی هم بکنم البته

تو دیجی کالا هارد سیلیکون 1ترا بود 299 تومن.خوبه؟

قیمتای بیرون و نمیدونم و حوصله ام ندارم تو این گرما و ترافیک پاشم برم خیام مجتمع تک به خاطر یه هارد! 

کلا ترجیح میدم خیلی تو بازار نچرخم

حالا اگه کسی اطلاعاتی داشته بگه لطفا


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۳۳
سپیدار


عکس بالا مربوط به صبح امروزه.ساعت ۴:۳۰ صبح

بقدری اون ساعت حرم دل انگیزه که اصلا دلم نمیخواست زمان بگذره و بیام بیرون..

حس میکنم قلبم الانه که از حلقم بیاد بیرون!! سنگین میزنه!

ضمن اینکه الان باید خواب میبودم! چون شبو تا صبح نتونستم بخوابم و بعد سحرم ک رفتیم حرم و البته برای اینکه اونجا چرت نزنم یه خبطی کردم ساعتای ۲ ک دیدم دیگه تلاش برای خواب بیهوده اس یه قهوه غلیظ خوردم!

برگشتنا تو مترو چند دقیقه ای خوابم برد.. ولی الان با اینکه چشام خسته اس خوابم نمیبره!

حتما همش اثرات اون قهوه ی لعنتیه که بعد از خوردنش کلیم لذت بردم!

تو حرم داشتم قرآن میخوندم که یه خانومی نشست پشت سرم به بغلیش داشت میگفت ظاهرا براش بخونه که اونم یا نمیدید یا سواد نداشت قبول نکرد

اینم منو صدا کرد

اول فک کردم سواد نداره.. یه جایی رو نشون داد گفت اینارو بخون..خوندم..بعد ورق زد یه تیکه از یه دعای دیگه..باز ورق زد باز یه تیکه از یه جای دیگه...و همینطور ادانه داد...یه آن فک کردم نکنه منو گرفته ؟؟ کاملا پیدا بود که سواد داره!

مابینشم هی برای دعا میکرد و دست ب سرم میکشید.. بعد گفت سیدی؟؟ گفتم نه ولی اصرار داشت که چرا سیدی! یه آن خودمم به شک افتادم! و البته یاد اسم پدر بزرگم روی سنگ قبر و اسم پدرش افتادم که به ترتیب حبیب آقا و علی آقا نوشته شده بود طبق شناسنانه! و اون موقع گفته بودن شاید سید بودن که دنباله ی اسمشون آقا اومده... ولی خب هیچ کی جدی نگرفت و دنبال نکرد..خلاصه خانومه کلی از نورانیت من تعریف کرد و از شال سفیدمو و ... هی تعریف میکرد هی دعا میکرد! و بعد همون تکه تکه هایی ک براش خوندم تا تموم شد..خیلی عجیب بود!!! 

خلاصه که میخواستم بگم من نورانیم حواستون باشه برقم نگیرتتون!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۰۸:۱۰
سپیدار

تو اینستا یه بنده ی خدایی هست ازین مخاست!

پستاییم که میذاره عموما مفیده حالا یا علمی یا فرهنگی یا سیاسی... 

منم یه مدتی استوریاشو کپی میکردم رو استوری خودم میذاشتم

یا برای بعصی مطالبش تشکر میکردم

خب طبیعیه که تو دنیای ارتباطات مجازی این رفتارا بازخورد خودشو داره!

البته که شخص ایشون بسیار مودب و محترم هستن ولی یه آن با خودم فکر کردم کسایی که منو دنبال میکنن ممکنه مدام اسم این اقارو بالای استوریا یا پایین بعضی پستا ببینن فکر و خیالاتی بکنن!!؟؟

بعد گفتم نه بابا!! مردم اینقدن بیکار نیستن اینهمه توجه کنن یا اصلا اهمیت بدن...

ولی امروز یکی از اقوام ذلیل مرده اومد دایرکت و...ازون اصرار از من انکار

آخرشم باور نکرد!!

نتیجه اخلاقی اینکه همه سو تفاهمات و جرندیاتی که پشت سر آدم میگن از همین بی احتیاطیا شروع میشه!

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۲۸
سپیدار

اسمشو اولین بار تو یه برنامه ی تلویزیونی شنیدم

خیلی کنجکاو شدم برای خوندنش!

و حالا باید بگم شهید ابراهیم هادی هم ازون مردای واقعی روزگار بودن

یه کتاب حدودا 60 صفحه ایه

نمیشه بهش گفت رمان.در واقع ذکر خاطراتیه که دیگران از ایشون تعریف میکنن

شخصیت خیلی جالبی بودن!

یه ورزشکار حرفه ای که یه جاهایی تصمیم میگیره مسابقه نده تا به خودش مغرور نشه!

یه جاهایی برنده ی مسلمه بازیه اما میبازه به خاطر دل حریفش!

و وقتی پشت سرش میشنوه دخترا از تیپ و هیکلش چقدر تعریف میکنن از روز بعد لباسهای گشاد میپوشه!!

به نظر یه آدم افسانه ای میاد تو روزگار ما!

روحشون شاد و غریق رحمت الهی


دانلود کتاب سلام بر ابراهیم


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۷
سپیدار

وقتی کسایی رو میبینم که دست به خیر دارن و به دیگران کمک میکنن ..مثل اون خانم که تو هند از بچه ها سرپرستی میکرد..یا اون خانم و آقایی ک دوسال پیش فک کنم بود تو مشهد دوتا خونه برای سرپرستی دخترا و پسرا راه انداخته بودن..و همه با هیچ! فکر میکنم کاش منم میتونستم..

حالا دارم فکر میکنم به اینکه یه نفر هست..یعنی یه خانواده 4نفری که مشکل مالی ندارن اما یه پدر موجی دارن..کسی که خواسته ناخواسته زندگیشونو جهنم کرده..ازونجایی که نسبت فامیلی داریم و بهم اعتماد دارن در زمینه هایی میتونم لااقل باعث بهتر شدن روحیه شون بشم.. ولی اغلب سرباز زدم به خاطر مسایل جانبیش..حالا فکر کنم باید یه کاری بکنم براشون فقط نمیدونم چقدر میتونم ادامه بدم!

مسئله فقط خودم نیستم و این بزرگترین مشکل سر راهمه!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۰۳
سپیدار

سالها بود خونه ش هیچ مهمونی نگرفته بود! حالا به هر دلیلی!

امسال بعد مدتهاافطار همه اونجا بودیم

** حیف تو نبودی..

در حین افطار خانومها به این نتیجه رسیدن مردارو همه رو بندازن تو دریا که ماهیا بخورن!

جمع زنانه مردانه ناخودآگاه جدا شده بود!

از مهمونیای خاله زنکی هیچ خوشم نمیاد!

کمی که نشستم به هوای عمو و شوهرعمم رفتم پیششون و خودمو از خزعبلاتی که داشت وسط میومد خلاص کردم!

و البته ظاهرا دردسری از قبل تراشیده شده برای خودم دست و پا کردم!

حرفی بود ک قبلا زده شده و قولشو داده بودم اما فراموش شده بود!

فکر میکنم این ماه رمضون حسابی باید استراحت واز فرصتم استفاده کنم چون بعدش بقدری کارم زیاد میشه که دیگه کمتر رویت بشم!


۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۳۳
سپیدار

بالاخره " ایستاده در غبار " رو دیدم

امروز از همون نماوا

حتم داشتم "احمد متوسلیان" یه جایی شهید میشه.جایی آخر داستان 

و منتظر بودم!

اما اون ادم یه جایی تو زمان گم شد! و شاید دلیل ساختن این فیلم همین تمایز ایشون با سایر شهدا بود که باعث شد ب تصویر کشیده بشه

بعقیده ی من این سخت تر از شهادته!

شاید احمد متوسلیان توانشو داشته که انتخاب شده برای داشتن چنین سرنوشتی!

کسی که حاضر نشد برای درمان پای شکستش که گلوله خورده بود بیهوش بشه!! که مبادا تو بیهوشی اطلاعات و لو بده...

شاید هنوز زنده است ولی تو این سی و اندی سال چی بهش گذشته؟؟


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۶ ، ۱۸:۳۱
سپیدار

اینم از امنیت و برداشته شدن سایه ی جنگی که رئیس جمهور وعده داده بودن!

واقعا ما چه نیازی به تسلیحات موشکی داریم؟؟

نیروی نظامی به چه کارمون میاد؟؟؟

چرا بیرون مرزا میجنگیم؟؟؟

چرا به کشورای جنگ زده ی مسلمان کمک میکنیم؟؟؟

اینا همه بیهوده است!

دنیا دنیای گفتگو و مذاکره است!

عصر صلح و سازشه نه خشونت و جنگ و دعوا!!!

آقایون برن لطفا مذاکراتو شروع کنن

طفلی این تروریستا لابد بیکار بودن و حالا مجبور شدن ب شغل شریف تروریست روی بیارن!


#حالا که یکم ترسیدیم باید بهتر بفهمیم امنیت یعنی چی؟؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۱۶
سپیدار

امشب ازون مهمونیا بودیم که به معنای واقعی کلمه دهن آدمو صاف میکنن !

اینقدر این آقای صاحبخونه تعارف میکرد که دلت میخواست خودتو بزنی

حالا برداشتنش یک طرف گیر خوردن تمام محتویات داخل ظرف طرف دیگه!

هر وقت مهمونشون میشیم با دلدرد میایم بیرون! 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۴۶
سپیدار