خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

هیچ وقت به خاطر هیچ کسی از ارزشهای اساسی تون نگذرید!

اطمینان صد درصد بهتون میدم که پشیمون میشید

نمیگم تغییر نکنید یا تغییرات و نپذیرید

اما تغییرات عقلانی و منطقی رو بپذیرید و با چشم باز به سمت تغییر برید.. مطالعه.. تحقیق..یا دست کم با دلایل درست خودتون نه تنها بر اساس احساسات و خواست دیگران!! و تحت تاثیر مسائل زود گذر و ادمهای اطراف..

دیگرانی که معلوم نیست تا کی هستن و مهمتر اینکه تو قبر ما نمیخوابن و جای ما هم قرار نیست جواب پس بدن


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۸ ، ۱۸:۰۱
سپیدار

وقتی یه اشتباه و برای بار چندم!! تکرار میکنید!!!! نشینید به خدا غر بزنید و ناله کنید که چرا من؟؟؟ چرا دوباره؟؟؟ چرا چند باره؟؟؟ چرا همش اینجوری میشه؟؟؟ شما اگه همون بار اول درسی و که لازم بود گرفته بودین دوباره خودتونو تو همین چاه نمینداختین!! دروغ میگم؟؟؟

لطفا عاقل باشیم!!! سرسری رد نشیم.. حتی از مسائل به ظاهر ساده


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۱۸
سپیدار

بعضی وقتا برای فرار از یه موقعیتی میریم خودمونو میندازیم تو یه چاه دیگه!

بعد یهو وسط راه میبینیم چقدر سردرگمیم!

نه خوشحالیم از کاری ک کردیم نه مطمئن از درستیش!!

شاید یه چیزاییم از دست دادیم...

این حس خیلی بده

نمیدونم چرا یهو اینهمه متغیر میشم؟! یه لحظه تو نقطه ی جوش و لحظه ای بعد انجماد!!

انگار دوتا آدم در من دارن زندگی میکنن همزمان...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۵۷
سپیدار

ریا نباشه به هرچی فکر میکنم بعد مدت کمی جوابش میاد جلو چشام خیلیم واضح و شفاف

فکر میکردم چطور آدما یهو ازین رو به اون رو میشن؟؟؟ چطور یهو اعتقادات و افکارشون ناگهان تغییر میکنه؟؟

خیلی ساده اس.. کم کم.. هیچ کی یهو عوض نمیشه.. و هرکیم عوض نشده معنیش این نیست که اگه شرایط براش مهیا بشه هم همونی که هست میمونه!

سرزنش نکنید کسیو حتی تو دلتون.. اگه سرزنش کردین مطمئن باشین تا زنده این سرتون میاد..

و مهمتر از همه چیز و همه کس فقط خداست

آدم نباید به خودش مغرور بشه... هر لحظه باید بدونیم اگر عنایت و توجه خداوند نباشه و اگر تا الان نبود معلوم نبود تو چه وضعی بودیم!

حرف این و اون و فکر مردم مهم نیست... خدا باید نگهمون داره..

خداااااا...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۰۶
سپیدار

اکثر آدما دچار نوعی مرضن

اصرار میکنن بیان تو زندگیت

اصرار میکنن که بمونن

و بعد مدام آزارت میدن

از مواضع خودشون بهیچ وجه حاضر نیستن پایین بیان اما انتظار دارن تو خیلی از ارزشهاتو زیر پا بذاری به خاطرشون!!

حالا این خاطر معلوم نیست تا کی قراره باشه اصلا؟؟!!

طوری وانمود میکنن که فقط خودشون درد کشیدن یا گرفتاری دارن و اون گرفتاریا هم خیلی بزرگن و میخوان تمام غم و غصه هاشونو رو سر شما خراب کنن و شما هم باید هرطوری و به هر قیمتی شده حالشونو خوب کنین. اگرم نتونین مشکل از شماست!!!

خدایا واقعا عجب مخلوقاتی آفریدی! چه آپشنهای عجیبی دارن!! هر ورژنشم با اون یکی فرق میکنه... نه میفهمی این آدما چه شونه نه میتونی کاری بکنی! حتی خودتو گاهی نمیتونی کنار بکشی


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۱۸
سپیدار
یه نفر چند روز پیش ذکر خیرش بود میگفتن زیر 1میلیون شاگرد قبول نمیکنه!
دارم فکر میکنم دقیقا چطوری؟؟؟؟

 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۳۱
سپیدار

اینایی که حنجره شونو پاره میکردن تا 1400 با روحانی میخوام بدونم الان حالشون چطوره؟

پشیمون نیستن و همچنان شعارشون همونه؟

اونایی که سنگ برجام و به سینه میزدن؟؟

میگفتن اوضاع که درست نمیشه حداقل آزاد باشیم!

خب الان هر جا رو نگاه کنی دختر پسرایی رو میبینی که در آغوش هم فرو رفتن بدون ذره ای شرم یا حس ناراحتی.. لباسم که همه راحتن دیگه تا چشم میبینه غالب بلوز شلوار یا کت شلوار میپوشن خانوما.. شلوارا هم که تا ساق پاست (تو زمستون سردتون نمیشه وجدانا؟) خیلی چیزا آزاده دیگه... دیدم که میگماااا

هرچند که هرکسی دیگم بود وضع همین بود ولی واقعا ارزششو داره ادم به خاطر اینا معیشتش اینهمه به سختی بیافته؟؟ 

مردم یه طوری رفتار میکنن من که حس میکنم کلا دغدغه هاشون همین مختلط بودن و راحتی و بزن برقص و ایناست و بقیه چیزا مهم نیست . یا حداقل اولویت اینان و اونا درجه دوم و سوم و...

در کنار همه ی اینا تمام این حذبا و رنگا و چپ و راست و بالا پایین فقط و فقط برای سرگرم کردن ملت و حتی ایجاد تفرقه است تا به مسائل مهمتر پرداخته نشه

مردم میان به یکی رای میدن که یکی دیگه رای نیاره!!!!

این فاجعه است! یه بچه بازی در اندازه بزرگتره چون تمام آینده خودشون و بچه هاشون لااقل تا چند سال بشدت تحت تاثیر قرار میگیره.. بعضیاش دیگه قابل جبرانم نیست

اشتباه دومم اینکه هرکی میاد باز دور دومم نگهش میداریم!! چرا آخه؟؟ و بلا استثنا همه دور اول اگه یه کمم خوب بودن دور دوم کلا گند زدن از اول تا آخر

در واقع ما به فکر کشورمون نیستیم فقط فکر کل کل و کم نیاوردنیم

حاضر نیستیم قبول کنیم اشتباه کردیم!

جالبتر اینکه یه عده ایم که دستشون رو شده و کلی ازین مملکت کندن و فرار کردن دارن عشق و حالشونو میکنن چقدر عزیز میشن؟؟؟!!!

واقعا ما چمونه؟؟ چند چندیم؟؟؟

اصلا معیار و ملاکمون چیه؟؟ دنبال چی هستیم؟؟ 

فکر نمیکنم عجیب تر از مردم کشور ما جایی وجود داشته باشه

همه ی اینها نشون میده ما هنوز به بلوغ سیاسی و فکری نرسیدیم... پس این داستانهای تو سری خور بودن و عقب موندن و در جا زدن هم همچنان ادامه دار خواهد بود

خوب حرف میزنیم خوب شعار میدیم و خوبم بلدیم داریوش و کوروش کنیم.. که مطمئنم اگر اونا هم زنده بودن همینا که امروز سنگشونو به سینه میزنن باز مقابلشون می ایستادن!

تصمیم بگیریم درست شیم!

با عوض شدن رئیس جمهور و نماینده و وکیل و وزیر و حتی کل نظام و رژیم حاکم هیچی تغییر نمیکنه تا ما هنوز همون آدمای قبلی هستیم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۷ ، ۱۵:۲۷
سپیدار

تو اینستا دنبال همشهریام میگشتم جهت تبلیغات..

نمیدونم تا حالا برا شماهم پیش اومده یا نه؟!

با خیل عظیمی از دهه 70 و 80 ایها روبرو شدم که فقط و فقط انگار کمبود توجه دارن!!

پر از پیجهایی که با تهدید فالور جمع میکنن و نهایتا دو سه تا عکس دارن یا اصلا ندارن هیچ پستی! و 2هزارتا فالور!!!

اکثریت اینا بودن

بعدش باز پیجهایی که عکس داشتن چه عکسایی!؟ 

راستی حرفای ناجور و رکیک باکلاسن؟؟؟؟ 

چقدرم که دیگه طبیعی شده متاسفانه بعضی واژه ها...

خلاصش کنم شاید از 100تا پیج 5تاش درست حسابی بود!

اصلا این نسل جدید طفلیا یه طورین .. تقصیریم ندارن.. 

بازم تو این سنا خیلی غیر عادی نیست. اصلا این کارا خاص همین سن و ساله.. این رفتارا وقتی خیلی عجیب میشه که تو 30 به بالاها ببینی!

هیچی دیگه تلاشم بی نتیجه موند بعد دو روز!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۳۴
سپیدار
یه وقتا میشه بعضیا میان پی وی و خیلیم مودب ولی زیاد حرف میزنن.. کلا هم یه جوری بحث شروع میشه که شاید روتون نشه مستقبم قطعش کنین... حالا به هر شکلی! بهترین کار برای خلاص شدن از دستش نصیحت کردنه :)) مثلا بگی مثل تو زیاده چرا شماها همه اینجورین و... یارو پشیمون میشه میره پشت سرشم نگاه نمیکنه :)) آخه یه عده کلا دنبال گوش مفتن. حرفای بیخودم میزنن پافشاریم میکنن که نه غیر ازین نمیشه!!!

اخیرا با چیزایی که از اطراف دور و نزدیک دیدم و شنیدم به این نتیحه ی گهربار رسیدم که پسرای 23-4 ساله ی حالا، حتی 26-7 مثل دخترای 14-15 ساله ان
فقط نشستن درس میخونن ( اسمشه که دانشجوان حالا خدا میدونه...) سر کارم که کلا نمیرن! حتی به فکرشم نیستن! شکست عشقیم خوردن و همه دغدغه شونم پیدا کردن یه دوست دختره که همه جوره ام پایه شون باشه!!! 
ناراحت نشینا اما کلا یه نسل سرخوش اومدین بالا که مامان باباهاتون نذاشتن اب تو دلتون تکون بخوره. از لحاظ مالیم هرطور شده ساپورتتون میکنن طفلیا
آخرشم دائم افسرده و در حال نق زدن و بد و بیراه گفتن به زمین و زمانین تازه خودتونم نسل سوخته میدونین!
والا زشته دیگه پاشین یکم بهم بگردین!
پسری گفتن دختری گفتن... 
والسلام

امشب سرم درد میکنه رو فاز نصیحتم :/
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۰۶
سپیدار

یه طوری میگن فردا ولنتاینه انگار کنکوره مثلا

اینقدر مهم و فراگیره این قضیه

اونا ک روابط خاص دارن منتظر کادوان اونام که ندارن اه حسرت میکشن

منم که از هفت دولت آزاد اصلا برام مهم نبوده و نیست. اگرم اینقد بچه ها تو استخر نمیپرسیدن اصلا نمیفهمیدم!


نمیدونم چرا اینقدر بی حسو حالم.. انگار یکی دگمه استپ منو زده.. چیزی خوشحالم نمیکنه جز اینکه بدونم میام خونه کاملا تنهام. اصلا به این فکر نمیکنم کاش کسیو داشتم حالا چه در قالب دوستی چه ازدواج.. ولی فکر میکنم به اینکه کاش مستقلتر از الانم بودم

دوست ندارم زیاد حرف بزنم یا توضیح بدم یا به سوالا جواب بدم

و البته دوست داشتم یک دوست ( هم جنس ) پایه میداشتم با هم میرفتیم کوه و دشت و بیابون.. پیاده روی و ورزش و... کسی که مث خودم خوش خنده باشه.. راحت باشه.. یعنی هر کی بهم پیشنهاد اینجور چیزارو بده سریع قبول میکنم و گول میخورم:))) ( خانم البته ) اون شاگردم که منو برد تور خوب بود شاید بیشتر باهاش دوست شدم :)) 

ولی به هر حال آدم باید خودش برای خودش وقت بذاره

تا منتظر بشی یکی پیدا بشه که پایت باشه عمرت رفته

دلم میخواد تو خونه تنها باشم و هر روزم برم پیاده روی و گردش... این زندگی مورد نظر منه تا نظر عالیجنابان چی باشه!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۱۶
سپیدار

بعضی وقتام واقعا نمیدونی باید چه عکس العملی نشون بدی!!

وقتایی که علاوه بر مقصر بودن طرف مقابل خودتم میدونی که تقصیر کاری و ضمنا طرفتم خوش اخلاقه و با خنده و شوخی قشنگ میپیچونت !!!!

و البته میدونی که بهیچ وجه از موضع خودش کوتاه نخواهد اومد و اصولا هم که تو این بوستان گل و بلبل ما کسیم پیگیر شکایت نیست کلا.. مثلا همون لحظه بخوای به مدیر یا رئیس مجموعه بگی و شکایت کنی طرف اصلا نیست!! ازیناست که از بس کار داره نمیرسه بیاد اونجا نظارت کنه به کار کارمنداش

اگه خیلیم جدی باشی و بحوای حتی دعوا کنی و سر حرفت وایسی نه تنها به جایی نمیرسه بلکه ممکنه باهات لج کنن و کلا کارتو کنسل کنن!! 

بعله اینجوریاست

تنها کار اینه که شمام بخندین و به خودتون بگین بهترین عکس العمل و داشتین و حتما خیری تو این قضیه بوده و هست

همونطور که قبلنم گفتم الخیر فی ماوقع

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۵۰
سپیدار
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۵۴
سپیدار

بچه که بودیم وقتی شب 22 بهمن میرسید و بابا میرفت تو حیاط الله اکبر میگفت مام ذوق زده میشدیم و میرفتیم تا میتونستیم داد میزدیم.. خیلیم حال میکردیم.. از همه خونه های اطرافم صدای بچه هاشونم میومد علاوه بر بزرگا... یادش بخیر

دوست داشتم امروز برم راهپیمایی ولی نشد یه دلیلشم اینکه استخر تعطیل نبود و باید میرفتم سرکار ... جالبه حالا بسیاری از جماعت روشنفکر ما که با این جریانات کلا مخالفن از مدتها شروع کردن به آه و ناله که زمان شاه ایران بهشت بود و حالا 40 ساله شده جهنم! و کی بود اون موقع رای داد و ازین حرفا...

حالا قرارم نیست همه راضی باشن و همه قبول داشته باشن نظام حاکم و خیلی طبیعیه. کما اینکه نه اون موقع بهشت یا جهنم بوده نه الان! نمیخوام اصلا وارد فلسفه انقلاب و دلایل و هیچ چیز دیگه بشم.. هرکسی میدونه خودش یا میتونه بره دنبالش و مطالعه کنه..  

اما موضوع اینجاش بد میشه که چون وضعیت حاضرو قبول ندارن شروع میکنن به فحاشی و بی ادبی و بی احترامی و کاریکاتورهای توهین آمیز.. اصلا نمیخوام بگم به شخص من برخورد یا ناراحت شدم یا هرچی! ولی فکر نمیکنین این کار دور از فرهنگ و تمدن و ادبه؟؟؟ 

چرا اصلا از هرچی خوشمون نمیاد دهنمونو باز میکنیم به بد و بیراه؟؟

اصلا چرا ما اینقدر بی ادب و بد زبون شدیم؟؟

والا بلا هرکسی فکر و عقیده خودشو داره.. شما تو یه خانواده 5 نفری نمیبینی هر 5تا مثل هم باشن اونوقت چطور توقع دارین چند میلیون آدم مثل هم فکر کنن؟؟

تمدن کوروش و داریوش و چند هزار و چند صد ساله نیست! تمدن همین امروز و همین لحظه است که عکس العمل نشون میدیم

زبونمونو خوب بچرخونیم

تو هر موردی حتی با دوستامون


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۷ ، ۱۹:۳۷
سپیدار

ساعتای 11 شب به بعد گاهی وقتا خیلی از طبقه بالا سر و صدا میاد.. دویدن و ... فکر میکردم اینا بچه کوچیک دارن. با خودم میگفتم این بچه خواب نداره؟؟؟؟

امروز فهمیدم زوج تازه ان بچه ام ندارن :| 

خیلی روحشون با نشاطه دمشون گرم فقط رعایت ساعتم بکنین دوستان با نشاط!


امروز یه گربه رو تو پارک ناز کردم اونم هی خودشو لوس میکرد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۳۴
سپیدار

اوضاع یه جوریه که هم حوصله درس خوندن ندادم هم عذاب وجدان دارم!

همه کتابامو خوندم. فک کنم 7تا درس. بعضیاش (اصل کاریاش) کتاب کمکی هم داره که اونارو هم خوندم

تصمیم گرفتم دیگه فقط تست بزنم

ولنتاین واقعا خیلی جذاب و مهمه که مغازه ها بابتش آف میزنن؟؟ اونا خودشونم اینکارو میکنن؟؟


فضا و جو این استخر و دوست دارم. مخصوصا بچه های روزای فردو

بعد کلاسم رفتم به مدیر هم تولدشو تبریک بگم هم خداحافظی. بعد که از اتاقش اومدم بیرون دیدم اصلا نگفتم تولدتون مبارک! فقط پرسیدم دیروز بوده؟ گفتم که میخواستم تبریک بگم ولی دیگه ندیدمش.. بعدم گفتم ایشالا همیشه به شادی بگذره :|

چرا؟ شمام اینجوری میشین؟؟ 

اینکه گاهی میرید یه حرفی بزنید اما نمیزنید تازه ممکنه سوالم بپرسین راجع بهش منشا سوء تفاهمات میتونه بشه

دقت کنین دیگه!


منتظرم این توره برگردن و اعلام کنن هفته آینده قراره یه جایی برن و باز برم

نمیدونم چمه.. آروم و قرار ندارم..

امروز بعد کلاس اول رفتم پارک وکیل اباد یه دور تنهایی زدم البته جرئت نکردم تمام مسیر هر روزه رو برم چون هاپو زیاد داره از دورم صداهاشون میومد

ولی حالم خوب شد..


شاگردمو بدون کمری تو عمیق بردم شنا کرد.. از بس مامانش همه جا دنبالشه اعتماد به نفس نداره.. هی میگه نمیتونم.. بالاخره رفت.. رفتنا خوشحال بود


یه شاگرد عرب داشتم که فارسی خیلی متوجه نمیشد و حرفم نمیتونست بزنه.. 3جلسه اومد و منم سعی کردم چند کلمه عربی یاد بگیرم که بتونم باهاش ارتباط برقرار کنم و منظورمم بهش برسونم.. روز سوم دخترش به جاش اومد.. امروز مامانشو دیدم.. داشت نگام میکرد براش دست تکون دادم با خنده جوابمو داد و دست تکون داد بعدم اومد نزدیک سلام و احوالپرسی و دست داد و بهم توضیح داد دخترش کلاس داشته و برای همین جا به جا شدن.. و پرسید که کارش خوبه یا نه؟ منم گفتم عالی مثل خودت.. خوشحال شد.. با معرفت بود. خیلی از شاگردا ترمشون که باهات تموم میشه حتی سلام بهت نمیکنن!! حتی روشونو برمیگردونن که نبینیشون یا وانمود میکنن ندیدنت..جالبه اینم فرهنگ ماست!


و.. تو کلینیک بهم پیشنهاد دادن صورتمو چربی تزریق کنم (چون خیلی لاغر شده)

تا حالا بهش فکر نکرده بودم! دوست ندارم غیر طبیعی بشم.. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۷ ، ۱۹:۴۹
سپیدار
وقتی هی تو نت میگردی هی صفحه اینستا تو رفرش میکنی.. هی تلگرام و بالا پایین میکنی.. ینی تنهایی.. ینی دلت گرفته.. یعنی اونقدر که لازمه سرت گرم نیست.. کاری که میخوای نداری.. یعنی بیرون ازون فضا کسیو نداری .. اون کسی صرفا یه ادم در قالب دوست پسر/ دختر نیست. اون کسی میتونه دوست باشه.. دوستای واقعی .. کسایی که تو تنهاییت بیان.. کسایی که حقیقتا درکت کنن.. حالت و خوب کنن نه اینکه فقط نک و ناله کنن.. ادمایی که همه فکر و ذکرشون دوست پسر و خرید و این اراجیف نباشه.. کسایی که دائم از خونه و شوهر و بچه و... این چیزا نگن
ازین دوستا هست ولی خیلی کمن و اونا هم همیشه در دسترس نیستن
خب لااقل بیاین ما ازین دوستا باشبم
ازینا که تا یه گوش پیدا میکنن غر نمیزنن.. سعی میکنن دو دقیقه ام که باهمن بقیه چیزارو فراموش کنن..
دوست خوب باشین لطفا!! 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۳۴
سپیدار

امروز جایگزین ناجی رفتم استخر

اول اینکه سوتمو نمیدونم تو استخر قبلی به کی دادم که بهم برنگردونده. امروز همش با دست سوت زدم

دوم بچه های سینکرونایز مسابقه دارن و امروز تمرین اخرشون بود خیلی قشنگ بود ولی سرم رفت

سوم مادر و کودک داشتن که دیگه نگم... امکانات زیاد بود اما بی سلیقگی و بی برنامگی نذاشت از این فرصت درست استفاده بشه

کلا سر و صدا زیاد بود

خیلی وقت بود ناجی واینستاده بودم

اگه بچه  داشتم و دختر بود شنا و ژیمناستیک حتما میفرستادمش یاد بگیره و بعدم سبنکرونایز

یه جورایی هم خیلی فانه هم مشکلات و خستگی و اعصاب خوردی تیم شنارو نداره

در واقع به خاطر جذابیت زیادش بچه ها شوق بیشتری دارن

اگر تو مدارس ما ژیمناستیک و ورزش اجباری و اصولی بود بچه هامون تا 7سالگی انعطاف لازمو بدست میاوردن و اینقدرم بچه های چاق و لوس و بی دست و پا نداشتیم که تا لحظه آخر مادر پشت سرشون باشه!

ورزش باید مثل غذا خوردن و آب خوردن بشه برای همه

به امید اون روز

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۷ ، ۱۷:۲۱
سپیدار

هر چیزی که به نظرتون اضافه است بریزید دور

تو اتاق و کمدا و کشوها

رو هارد پی سی

رو حافظه اصلی و فرعی گوشی

تو کانالای تلگرام و فالووینگای اینستاگرام

افکار اضافی ذهنتون

حتی بعضی آدمارو

کلا هرچی خلوت تر میکنید دورتونو میبینید یهو آرومتر شدین!

شلوغی آدمو بهم میریزه

هر از گاهی همه جارو چک کنید و اضافاتو دور بریزید


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۴۷
سپیدار

همیشه ام کاملا مودب بودن جواب نمیده

وقتی تو تصور میکنی با جواب تتد و سربالا ندادن داری احترام طرفتو نگهمیداری اون فکر میکنه تو از رفتارش بدت نمیاد!!!

متاسفانه یکی از ضعفهای منم همین بود که تصور میکردم تحت هر شرایطی باید صد درصد مودب باشم و با جملات منطقی حرف بزنم!

ولی اخیرا روشمو به کل تغییر دادم

دیروز به یه نفر که خیلی وقته ازارم میداد گفتم " حالم ازت بهم میخوره دیگه مزاحمم نشو" و تموم شد!!

و امروزم به یه نفر که خیلی پررو و عوضی بود در جوابش گفتم"به شما مربوط نیست دیگه ام مزاحمم نشین" و اینم تمام

باید بزاریم به آدما بر بخوره! بدون نگرانی ازینکه چی راجع بهمون فکر میکنن. فوقش چارتا پرت و پلا بهتون میگن . خب بگن! حرف باد هواست.. مهم اینه که دیگه میفهمن موضع حقیقی شما چیه و دست از ادامه رفتار زشتشون با شما برمیدارن.. یا اصلا رابطه شونو قطع میکنن.. بهتر


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۷ ، ۱۴:۰۳
سپیدار

سعیم بر اینه که بی قضاوت بنویسم. از نوشتن بعضی جزئیات منظوری ندارم فقط شرحه

و اما..

به نظرم خوبه آدم هر از گاهی از خودش فاصله بگیره.. تو موقعیتا و محیطای متفاوت قرار بگیره

حالا نه اونقدر متفاوت که سالم بره و معتاد برگرده! یا خدایی نکرده مشکلات خیلی حادی پیش بیاد

ولی ادم خودشو تو موقعیتای متفاوت قرار بده ببینه واقعا ارزشها و اعتقاداتش قلبیه یا دکوری؟!

و البته اینکه آدمای جورواجور و ببینه و آشنا بشه

بعضی وقتا ما اینقدر با آدمای شبیه خودمون ارتباط داریم که فکر میکنیم و توقع داریم همه همینجوری باشن که ما هستیم!

و خیلی راحت روی هر کسی خارج ازین دایره یه برچسب میزنیم

این مثل یه چاقوی دو لبه است هم باید مراقب باشید تحت تاثیر جو دچار اشتباهی نشین که بعدا پشیمون بشین و هم از همنشینی با ادمای بیشتر تو زندگیتون برخوردار بشین و به این شکل تجربیات و ارتباطاتتونو تقویت کنید

گفتم ارتباط

خوبه که آدم طرز برقراری روابط درست با افراد مختلف جنس خودش و جنس مخالف و یاد بگیره و این محیطا ازین لحاظ جای خوبین چون تنوع زیادی دارن

یاد بگیریم اگر حتی میخوایم راحت ( بدون رودرواسی) با یک جنس مخالف صحبت یا حتی شوخی کنیم ادب و احترام و زیر پامون نذاریم!

راحت بودن به معنای شکستن حریمها و بی ادبی نیست!! این خیلی مهمه!!

یک مرز باریک داره که نباید ازش رد بشیم

در کل اگر بازم فرصتش پیش بیاد میرم و در کنار چیزایی که اونجا بود و باب میلم نبود اما به خاطر همین مورد آخری که دیدم و اینکه ادماش میدونستن با هرکسی تا چه حدی باید باشن، بازم میرم


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۷ ، ۲۰:۰۰
سپیدار

به پیشنهاد یک دوست امروز با یه تور گردشگری رفتیم طبیعت گردی!!

کمی که از شهر خارج شدیم موزیک و رقص از تو ماشین شروع شد... مسیر پیاده روی تا اقامتگاه کوتاه بود.. اونجا باز تا رسیدن همون بساط... تا صبحونه... بعد صبحونه دوباره همون ... تا 11ظهر که رفتیم بیرون باز... یه ذره راه رفتیم و نشستیم یجا گیتار زدن و خوندن و خوردن... برگشتیم دوباره تو اقامتگاه همون برنانه بزن و برقص...

در واقع انگار فقط یه برنامه رقص مختلط بود و مابقی جزو حواشی!

جز من و دو سه نفر دبگه مابقی خانمها بشدت ارایش کرده بودن در حد مهمونی!

تیپا هم به ورزشکاری و پیاده روی خیلی نمیخورد!

حتی مناسب فصلم نبود..

بعضیا بیش از اندازه رفتاراشون جلف و زننده بود..

یا جفت بودن حالا چه در غالب ازدواج و چه دوستی یا دنبال سوژه!

نمیخوام بگم اصلا خوب نبود! به هر حال یه جاهایی خیلی خندیدیم

اما واقعا تنها چیزی که نبود طبیعت گردی بود

تازه این بهترینشونه! تورایی داریم که توش مشروب سرو میشه و کلا هر طرف سرتو بچرخونی باید یاالا بگی...

برای من خوبیش این بود که ساعاتی بکل از زندگی خودم کنده شدم


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۴۴
سپیدار

این روزامو اصلا نمیفهمم کی شب میشه

هر روز قبل 7 از خونه میزنم بیرون... ورزش و بعدم کتابخونه و درس و استخر.. 7 شب خسته میام خونه

به اندازه ای نا، دارم لباسا و وسایل و تغذیه روز بعدمو آماده کنم.. شاممو بخورم و ظرفای شام و بشورم

هر روز صبح که میخوام حاضر شم چشمم میافته به ابروهام که وقت نمیکنم مرتبشون کنم

یادم میاد ازونایی که بهشون ایراد میگرفتم...

ولی واقعا فرصت نمیشه..

نمیدونم کی ازین روند خسته میشم

فقط میدونم نباید این راهو عوض کنم.. فعلا باید هر طوری هست ادامش بدم

گاهی اوقات عرصه بقدری تنگ میشه که ناچارید سخت ترین راهو انتخاب کنید

ولی تو همون راه سخت تر یه چیزایی بدست میارید و حتی لذتهایی دارید که غیر این راه بشکل دیگه ای ممکن نمیشه

حسی که امروز بعد از تموم شدن خوندنم داشتم.. یه لیوان قهوه اسپرسو دستم بود و مسیر کتابخونه تا پارکینگ و به آرومی میرفتم و دوست داشتم تموم نشه.. ذره ذره از قهوه میخوردم و در حالی که با خودم زمزمه میکردم " مستم نه از ان دست که میخانه بخواهم... " با لبخند آسمون نیمه گرفته و شاخه های بلند درختا و کلاعا و میناهایی که به این طرف و اون طرف میپریدن و نگاه میکردم...

در کنار خستگیها و دلخوریهام یه جور حس آزاد شدگی دارم این روزا

گرچه در واقع دارم فرار میکنم از بعضی چیزا اما انگار این فرار اجباری داره منو هول میده به طرف واقعیتها.. خوشیهای ساده.. وسط جامعه ای که بشدت ازش دور بودم.. وسط ادمای واقعی.. دنیایی غیر از چهار دیواری خودم

انگار یه جریانی داره مسیر زندگیمو عوض میکنه

از تغییر نمیترسم.. استقبال میکنم.. هرچند سخت باشه..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۲۹
سپیدار

جالبه! میپرسن ازدواج کردی؟؟ تا میگی نه سریع میگن خوش به حالت کار خوبی کردی. چی هس حالا :|

هرکی ندونه فکر میکنه بزور اینارو شوهر دادن

بگذریم..

صبا پارک و دویدن و طناب یه روز این پارک یه روز اون پارک. اون پارکو روزایی ک کلاس دارم میرم.. بعد ورزش میرم سالن مطالعه میشینم درس میخونم تا زمانی ک بخوام برم

این یکیم بعد که اومدم سریع حاضر میشم میرم حرم.. سالن مطالعش خوبه تا 6:30 هست

با این روش روزی 5-6 ساعت مفید میخونم بهتر ازینه که یه روز 8ساعت بخونم یه روز دو ساعت یه روزم هیچی!!

تمرکزم بیشتره در مجموع

حالا که از خونه بیشتر میام بیرون انگار بیشتر با دنیای بیرون اشنا میشم و ارتباط برقرار میکنم

انگار تازه آدمارو دارم میبینم..

روزایی ک میرم حرم ماشین نمیبرم

میرم مثل قدیما تو ایستگاه منتظر خط 12 میشم

درست جلوی خیابونمونه..خیلی نزدیکه.. از مترو دیگه دور شدیم

ساعتایی که من میرم و میام خلوته و من اخرین صندلی سمت راست ته اتوبوس میشینم و هندزفریمو میذارم و گوش میسپارم به حرفای خوب یک استاد

درست یکساعت طول میکشه تا برسه..

انگار کم کم دارم خودمو پیدا میکنم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۰۴
سپیدار

با یه مشاور صحبت کردم

یک دوست قدیمی که دفتر مشاوره داره و کارشم عالیه

خیلی وقت بود فکر میکردم به این موضوع شاید چندین ماه... اتفاق امروز باعث شد دیگه تصمیمم رو عملی کنم

گفت خودتو قربانی نکن... گفت اصلا نمون تقصیر خودته...

انتخابش خیلی سخته.. اینکه فکر میکنی باید باشی و توقع دارن که باشی و کاراشونو انجام بدی در حالیکه قبول این راه یعنی پشت کردن به خودت و اهدافت و خواسته هات

آدمای بزرگ انگار بچگانه تر رفتار میکنن نسبت به بچه ها

انگار هیچ چاره ای جز گذاشتن و رفتن نیست..


هیچ وقت نذارید بچه هاتون اختلافاتتونو بفهمن چه برسه که بخواین ازشون تو این مسیر استفاده کنید... جای خالی رفتارهای بد یا نامهربانی و بی مسئولیتی همسرتونو با بچه هاتون پر نکنید!

اگر به هر دلیلی سختیهایی تو زندگی کشیدین ربطی به اونا نداره!

باور کنید که نباید بشن سنگ صبور شما... نمیتونن بار مسئولیت چندین ساله ی زندگی شمارو به دوش بکشن

هیچ کی به خواست و اراده ی خودش پا تو این دنیا نمیذاره...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۵۶
سپیدار

خداروشکر میکنم که عاشق کارمم

یکی از با ارزش ترین داشته هام

عاشق کلاسامم... عاشق شاگردام... عاشق یاد دادن... 

نمیخوام ناشکری کنم بابت داشته هام اما این یکی شاید تنها چیزیه که همچنان سرپا نگهم داشته


شهردار مشهد یه حرکتی زده..

چند روزه میبینم تو شهر پر شده از تابلوها و بنرهای لبخند..  تصویر صورت آدمایی که لبخند میزنن با جملات ساده روی هر کدوم... انصافا حرکت جالبیه.. شاید دیدن مردم دیگه اعصاب ندارن گفتن یکم فضا رو تلطیف کنیم 😂 


من همچنان همون موجودیم که 5صبح بیدار میشه صبحانه میخوره درس میخونه قهوه میخوره میره پارک میدوه طناب میزنه استخر میره... ساعت 10 شبم مبخوابه

دویدن یکی از آرزوهام شده بود که بهش رسیدم❤


همیشه مودب باشیم اما احمق نه!! نذاریم آدمای عوضی وارد زندگیمون بشن و بهمش بریزن.. خیلی راحت بیرونشون کنیم از دایره ی زندگیمون! کسی که حرمت شمارو نگه نمیداره.. میدونه از چی ناراحت میشین اما ادامه میده.. جایی تو زندگیتون نداره


خدایا شکرت💕

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۷ ، ۲۱:۴۵
سپیدار

به اون مرحله از زندگیم رسیدم که دوست دارم تجربیاتمو در اختیار جوونا بذارم :)))

بعضی وقتا خیلی خسته و بی حوصله میشم. نمیدونم دارم عقب میرم یا جلو!

واقعیتش اینه که درس خوندن افسردم میکنه :)))

ولی بعضی درساشو دوست دارم انصافا

دبشب داشتم عکسای دوربین و گوشی رو به هارد منتقل میکردم.. عکسای قبل تر و باز کردم.. عکسای 20 سالگیم - 22 سالگیم- تولد 24 سالگیم!!!

اون موفع فکر میکردم 30 سال خیلیه!!! حالا 32سالمه و باورم نمیشه از 24سایم اینهمه گذشته

خلاصه که هم دلم گرفت هم کلی به عکسام خندیدم

ادم وقتی دلش میگیره که اونجوری که میخواسته نگذشته وگرنه بزرگ شدن ناراحتی نداره

پست سرمو که دیگه نمیتونم عوض کنم.. بعد ازین اونجوری که دوست دارم و همیشه داشتم ادامه میدم (البته تا حدودی 😒 )

دیروز رفتم پارک بدوام. پارک وکیل اباد خیلی نزدیکه خلوتم هست.. خونه مون بودم افتاب بود اونجا برف میومد 😐 پارکم رفتم برف و بارون و بادو ... قاطی.. خیلیم سرد

منکه هندزفریمو گذاشتم تو گوشمو دویدم و گرم شدم. نیم ساعت دویدم و 150تا طناب زدم .. خیلی خوب بود

فقط نمیدونم تو اون سرما یه عده چه جوری نشسته بودن غذا میخوردن!!؟؟


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۷ ، ۱۴:۵۲
سپیدار

چه طور میتونی به یه پسری که 7سال ازت کوچیکتره بفهمونی بهت علاقه مند نشه ؟؟ 😐

اونم وقتی اینقدر مودبه و دلتم نمیخواد ناراحت بشه یا دلش بشکنه!

اصلا چطور میشه که اینهمه اختلاف سنیو نادیده میگیرن؟؟؟

من این موجوداتو همونقدر کوچیک و کم سن و سال میبینم که خواهر زاده 3ساله مو میبینم!!

والا آخه یه پسر 25 ساله و یه دختر 32 ساله چه درکی از احساس و شرایط هم میتونن داشته باشن؟؟

مدتهاست جزو چالشهای زندگیم شده سر و کله زدن با دو گروه. گروه اول پسرایی که از خودم کوچیکترن و نمیخوام آسیب عاطفی هم ببینن ضمن اینکه نمیتونم درکشون کنم و ابراز احساساتشون یه جورایی برام بی معنیه و گروه دوم آقایون متاهلی که به هر دلیلی خودشونو مجاز میدونن برای شروع یک رابطه عاطفی جدید!!!

اصلا روحیات چنین روابطی رو ندارم حتی اگر خارج از این دو گروه باشن

فک کنم خیلی بزرگ شدم.. یا که از اول زیادی بزرگ بودم..  

کاش میشد نگاهارو عوض کرد... ولی خب نمیشه.. 

کاش اینجا خارج بود اصلا :))

ظهر داشتم فکر میکروم باید گروه های چند نفره از ایرانیت درست کنن و بفرستت تو کشورای اروپایی و بعضی از اسیایی ها مثل ژاپن و کره... خلاصه کشورای پیشرفته.. بلکه فدهنگ و ارامش و ادب و فضولی نکردن تو کار همو رانندگی ادمیرادی قوانین و مقررات و خلاصه هرچی لارمه یاد بگیرن برگردن!!

والا تو خودمون که روز بروز بیشتر همه چی ( اخلاق - ادب - نظم و... )  داره به فنا میره

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۷ ، ۲۳:۵۲
سپیدار

فرض کنید شما یک مرد متاهل هستین و یک فرزند دارید

همسرتون دچار نوعی بیماری روحی روانی و غیر قابل درمانه

به پزشک و متخصصم رجوع کردین و گفتن خوب شدنی نیست

خانوادشم کاملا به شما حق جدایی رو دادن

شما چیکار میکنید؟؟

جدا میشین و دنبال زندگیتون میرین و براتون مهم نیست دیگه چی میشه حال همسرتون؟ یا اینکه به خاطر بدتر نشدن حالش به همون شکل ادامه میدین؟؟


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۷ ، ۱۳:۲۵
سپیدار

من عوض شدم؟؟

چی شده که اینهمه خودمو سانسور میکنم ؟! 

یه جور حس غریبی توی این تن دارم... انگار مال من نیست... انگاری برام تنگه...

اصلا انگار روز به روز با این زندگی غریله تر میشم... انگار هیچی به من تعلق نداره... 

هنوز تو این خونه نمیتونم راحت بخوابم... قبل از باز شدن چشمام همچنان خودمو تو اتاقم تو خونه قبلی میبینم... و بعد چشامو باز میکنم و میبینم همه چی عوض شده!

دوباره شب بیداریام شروع شدن

من تو ارتباطاتم دچار سوء تفاهم و برداشت بی ربط نمیشم چرا بقیه میشن؟؟ 

خیلی راحت گاهی آدمارو از زندگیم حذف میکنم.. یعنی خیلی بی احساسم؟؟ 

بی احساس که نه.. دلم برای کسی تنگه که دستم برای همیشه ازش کوتاهه.. صورتش مدام جلوی چشمامه.. آخه چرا تو؟؟؟ کاش الان بودی.. میتونم کاملا تصور کنم خنده هاتو.. حرفاتو.. استقبالتو از کارا و تغییراتم... ازینکه گاهی یه سوتیایی میدی و طبیعی میکنی... وااای کاش اون دنیا هم راه برگشت داشت.. کاش میشد التماس کنی و برش گردونی... 

ببین از کجا به کجا رسیدم

حس میکنم یه سونامی کاملا زیر و روم کرده.. 

کاش مردم دانه های دلشان پیدا بود...

اینکه اینهمه به یه سری چیزا بی تفاوت شدم گاهی خودمم میترسونه..

یه روزی میشم اونی که منتظرمه

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۷ ، ۲۲:۵۱
سپیدار

یکی از سخت ترین کارای دنیا اینه که مجبور باشی مدام جلوی احساساتتو بگیری... وانمود کنی برات راحته و بگذری.. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۷ ، ۲۲:۳۵
سپیدار

ایده میاد و میره... با دیدن یه پیج یاد یکی از ایده های بزرگم افتادم

مادر و کودک...

چقدر جالب بود

هدفمو کمی تغییر دادم.. یعنی باید بگم منعطفش کردم... اگه قبول نشدم در هر صورت مطالعاتم سر جاشه کمم نمیشه حتی بیشترم خواهد شد! 

اینهفته از امتحانا و کلتسا خلاص شدم ولی درگیر استخر و شاگردامو کارای اداری و ماشینو.. خداکنه ک همین هفته پرونده همشون بسته بشه

ازون وقتاست که دلم میخواست یکی بی دغدغه کارامو انجام میداد و میگفت تو درستو بخون نگران نباش..

طناب خریدم زرررررد جهت دو و طناب زنی که ایشالا بزودی کلید میخوره!

اشتیاق عجیلی برای خوندن این کتابایی که بسختی ازشون سر در میارم دارم.. 

بالاخره امشب رفتم دوتا کتاب دیگه هم خریدم..

خواهرم 3 ماه دیگه از بارداریش مونده و میخواد زمان زود بگذره و من 3ماه فرصت دارم و دلم میخواد دیر بگذره... 

انگار یکی دیگه همزمان با من داره تو این بدن زندگی میکنه! 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۷ ، ۲۳:۰۵
سپیدار

لازمه روال زندگیت بهم بخوره تا بفهمی تو موقعیت خوبی بودی!


کلاسای تئوری مربیگری درجه دو هم تموم شد و دو روز هم امتحاناشو دادیم (روزی 3 تا) و شنبه هم 3تای اخر و تموم...

من کلا بعد همه ی امتحانام حس خوبی داشتم و اینبار هم همینطور... بهرحال زمان مشخص میکنه حسم درست بوده یا غلط!؟


این هفته که بیاد دغدغه های مربوط به ماشینم هم تموم میشه دیگه ایشالا


باز من میمونم و درس و البته برنامه دویدن و طناب زدن و ورزش


راستی مدرک مربیگری آمادگی جسمانیم و هم گرفتم


خب انگار همه چیز داره خوب پیش میره خدارو شکر



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۷ ، ۲۳:۰۴
سپیدار

اغلب ما وقتی میخوایم به یه هدفی برسیم و تلاش میکنیم براش، یه قسمتایی از برنامه زندگیمونو بکلی تعطیل میکنیم. با توجیهات مختلف از جمله وقت نداشتن و گذاشتن تمام تمرکز روی یه هدف خاص.. و فکر میکنم این اشتباه ترین کاره. واقعیت اینه که اگر انسانهای باهوشی باشیم باید بتونیم زندگیمونو در همه ی ابعادش رشد بدیم نه اینکه مثلا من تمام مدت بشینم درس بهونم برای کنکور و بعدش با اضافه وزن، کمر درد، پا درد و حتی از دست دادن شغلم مواجه بشم!!! 

همه ی اینها مسیر زندگی و رسیدنمون به موفقیته ولی ما با همون روش ساده و تک بعدی و جاهلانه بخشهایی از این مسیر و مسدود میکنیم و باید بگم که این هنر نیست!!


قطعا تلافی کارهای غلط دیگران کار درستی نیست و من اصلا عقیده ندارم که با هرکسی مثل خودش رفتار کن! ولی گاهی اجازه بدین ادما بفهمن شما هم ارزشمند هستین و هم اینکه قرار نیست مدام تو رفتارهای غلطشون بمونن و هیچ عکس العملیم نبینن! بذارین متوجه تغییر بشن ..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۷ ، ۲۲:۵۶
سپیدار

یه موقع هایی دلم میخواد از همه چیز فاصله بگیرم... همه ادما همه اتفاقات.. حتی خودم

نمیدونم کجای دنیا ایستادم؟! سردرگم و سرگردونم... مثل کسی که گم شده و هیچ جارو هم بلد نیست

باید دائم به خودم نهیب بزنم...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۷ ، ۲۱:۳۱
سپیدار

گاهی حس میکنم جا موندم

ترسها زمان و از من گرفتن ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۷ ، ۲۰:۵۷
سپیدار

نشستن طولانی باعث کمردرد میشه.. و کمر عزیز من ک قبلا هم اسیب دیده و من هیچ وقت پیگیرش نشدم.. پتوی یکی از هیولاهامونو لوله کردم مث بالشتک طبی رو صندلیم تعبیه (درسته؟) کردم بسیار ترفند عالی بود. راس یک ساعت هم پامیشم چندتا حرکت فیله کمر انجام میدم خداروشکر دو روزه هیچ دردی ندارم دیگه

باید میرفتم پزشکی میخوندم اصلا

ضمنا برنامه درسیمو از 5 صبح استارت میزنم در واقع از 6 چون 5تا 6 نماز و صبحانه و ورزش (قر) از 6 درس..

امروز ک تا اینجاش خیلی راضیم 6 ساعت خوندم نهارمو خوردم الانم استراحت میکنم بعد میرم پارک پیاده روی برای خودم و بعد باز میام ادامه میدم 😊

فعلا این اخرین ویرایش برنامه هامه


یه حرکت اساسی باید بزنم در جهت یک تصمیم قاطعانه... خدایا محکمم کن سر بزنگاه تا دقیقا اون حرفایی رو بزنم که لازمن و اون اتفاقی بیافته که باید!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۷ ، ۱۳:۵۱
سپیدار

آمار امروز 748 نفر تا الان!!!!!!

کی داره با من شوخی میکنه خودش بیاد بگه 😒


مریضای خفن قبل مردنشون حالشون کاملا خوب میشه

تو بلاگفا هم که بودیم قبل از انهدام بازدیدای روزانه بالای 100 تا میشد... بعد یهو ترکید هرچی نوشته بودیم به فنا رفت

حالا اینجام مدتیه آمارای بازدید نجومی شده!!

آیا شما هم؟؟

کی قرار منفجر بشه خدا میدونه😑


این من اون منی که باید باشه نیست!!!

در دوره ی سخت ترک علایقم هستم برای رسیدن به یک علاقه و هدف بزرگتر! 

حسم میگه همه چیز برای رسیدنم به این هدف مهیاست و همه چیز دارن منو میبرن تا برسونن به هدفم


به این فکر میکردم چی برام خیلی مهمه؟؟؟ تناسب اندام! تنها چیزی که به خاطرش درد بلند کردن دمبل و شنا رفتن و پلانک و تحمل میکنم... تو مدت درس خوندنم کمی تا قسمتی داره رو به زوال میره و این طبیعی ترین عارضه ی درس خوندنه


و یه چیزی!

دختر شاگروم بورسیه شده رفته آلمان برای دکتراش... اینن بگم که چندین سال قبل همینجا قبول شد و همه چیز ۱۰۰% اوکی بود و همه اساتید مطمئن و خوشحال... تا اینکه تو جلسه دفاع یه حاج آقایی یه سوال فقهی خفن و فوق تخصصی میپرسه اینم نمیتونه جواب بده رد میشه......... خدا از سر تقصیرات همه مون بگذره

میگفت اونجا اکثریت با دوچرخه تردد میکنن و هوا خیلی تمیز و عالیه

واقعا نمیشه ماهم با دوچرخه بریم و بیایم؟؟؟؟ 

نمیشه همه جای شهر مسیر دوچرخه سواری باشه؟؟؟؟

نمیشه به جای اینکه بگن خانوما نباید دوچرخه سوار شن بیان دوچرخه های مناسب برای خانوما تولید کنن؟؟؟؟ 

نمیشه هر خانومی رو فهمیدیم ورزشکاره نریم تو فاز ....؟؟؟ 

من دلم دوچرخه میخواد

پروژه بعدیم ایشالا


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۷ ، ۲۱:۲۵
سپیدار
یکی از بدترین مسائل تو زندگی یه آدم اینه که در مورد نقش و جایگاه و وظیفه و تکلیفش سردرگم باشه!
وقتی مجبورت میکنن تو مسائلی دخالت کنی که شروع و شکل گیری و ادامش هیچ ارتباطی به تو نداشته و نداره
وظایفی رو بعهده بگیری که اصلا ربطی بهت نداره و در واقع وظایف یکی دیگست
نمیدونی کارایی که داری انجام میدی جزو تکالیفته؟؟ که به لحاظ عقلانی قطعا نیست ولی... 
آدم تا کجا میتونه خودشو ندیده بگیره؟؟!!
تا کجا میشه خدمت از کجا به بعد خیانت؟؟ خیانت به خودت و موجودیتت یا حتی خیانت به کسی ک بی مسیولیتیش روزبروز بیشتر میشه... 
گاهی فکر میکنم واقعا نقشم چیه؟؟؟
جلوی دعواهارو بگیرم؟؟؟
کارایی که ربطی بهم نداره انجام بدم و بجاش از کارای واجب خودم بزنم؟؟
درد دلا و غصه ها و اشتباهات 30 ساله ی زندگی رو گوش کنم؟؟؟
سپر بلا بشم مرتب و هی از خودم بزنم برای اینکه تشنج کم بشه؟؟
و هیچ توقعیم نداشته باشم!!
هییییچ حمایتی ... به هیچ شکلی... 
فقط خدمات تقریبا یک طرفه در قبال جای خواب و غذایی برای خوردن...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۷ ، ۱۲:۱۰
سپیدار

یه آدمایی هستن که محبتشونو به زبون نمیارن اما همه تلاششونو میکنن تا بهت نشون بدن و ثابتش کنن

و آدمایی که زبونشون خوب کار میکنه اما تو عمل هیچی نیستن! حتی شاید عکس حرفاشون باشن.. 

دسته دوم موجودات عذاب آورین.. نه هستن نه میرن نه میشه روشون حساب کرد نه میذارن نادیده بگیریشون... همیشه ام حق به جانب و پر ادعان...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۷ ، ۲۳:۱۲
سپیدار

ترتیب خوندن درس امار و سنجش

میخونم

میفهمم

حل میکنم

با خوشحالی رد میشم

میخونم

فک میکنم فهمیدم

میام حل کنم

حل نمیشه

دوباره میخونم

راه حل و نگاه میکنم 

جوابو میخونم 

دوباره بررسی میکنم

نه نمیشه!

میگردم تو نت

پیداش میکنم

حل میکنم

با خوشحالی رد میشم

گشنم میشه!!


یعنی اینا تا کنکور یادم میمونه؟؟؟


روز دانشجو مبارک

آمادگیشو داشته باشین سال دیگه بهم تبریک بگین خخخ


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۷ ، ۱۸:۳۴
سپیدار

خبر اینکه دو هفته اس بشدت دارم درس میخونم! از نشانه هاش هم گردن درد، کمر درد و زانو درد بهمراه اندکی اضافه وزن!

بله دیگه درس خوندن واسه کنکور همینه!! حالا کم کم دارم خودمو باهاش سازگار میکنم تا عوارضو به حداقل برسونم


خب درس سنجش و کلا یادم رفته و از دیشب ک رفتم تو کارش تا امروز ظهر افسرده شدم...درست میشه حالا اولشه!


آدمارو شاید بشه از زندگیتون بیرون کنید اما از ذهن و قلبتون حقیقتا نمیشه یا بسختی میشه! حالا مخصوصا که شما در این زمینه دارید شدیدا تلاش میکنید و اون آدمم متقابلا برای موندن بشدت تلاش میکنه!

دنیا عجیب نیست این ماییم که هنوز قواعدشو یاد نگرفتیم!

بشخصه فهمیدم که از هر چیزی فرار کنید یا بهش بی توجه باشید بیشتر به سمتتون گرایش داره و حرکت میکنه تا چیزهایی که شدیدا پی ش میدوید!!


چرا من همش فکر میکنم وقت کم دارم؟؟؟؟؟؟ حتی وقتیم کار خاصی نداشتم همین حس بود حالا هم ک دارم میخونم بیشتر... 


باید خندید و گذشت و درگیر هیچ چیز این دنیا نشد! بذارید هر چیزی خودش مسیرشو تو زندگیتون پیدا کنه و اگر موندنیه بمونه و اگر نیست بره... گاهی وقتا شما فقط باید بیننده باشید و بس!! چون کار دیگه ای ازتون ساخته نیست.. اما مهمه که چطور بیننده ای هستین. بیننده ی ارام و خوش نظر یا بیننده ی استرسی و بد بین؟؟

در هر دو صورت اونچه که بخواد بشه میشه پس اولی باشین که لااقل ضرری نداره

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۷ ، ۲۲:۰۷
سپیدار

نمیدونم نخوابیدنم اثر کافئینهاییه که صبح تا عصر مصرف کردم یا فکر و خیال یا انتظار.. !؟

یه گوشه ی ذهنم خیلی مشغوله و آروم نمیشه.. موقتی میشه اما تا فرصت پیدا کنه باز شروع میشه.. 

تا پارسال هرکی میگفت درس بخون بهش میخندیدم میگفتم برو بابا!

امروز اولین روز درس خوندنم بود! کی فکرشو میکرد؟؟

از 400 و خورده ای صفحه کتاب آسیب شناسی، 100 صفحه رو تو 7 ساعت تونستم بخونم!!

بعد از 8 سال دوری از درس و مدرسه خیلی سخت بود ولی یه اشتیاق خاصی دارم

بخصوص مباحثش خیلی ب درد کارم میخوره و با بعضیهاش عملا مواجه شدم و حالا که میخونم میگم عههههه چه جالب!!! پس اینه!!؟؟ 

بعضی مباحثشو تو دوره های مربی و ناجی خونده بودم ولی خیلی محدود.. 

من اونیکه میخوام و قبول میشم مطمئنم!

فقط چهار ماهه..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۰۰:۰۸
سپیدار

یه چیزی خیلی رو اعصابم بود امروز بالاخره تمومش کردم!

خیلی وقت بود بهش فکر میکردم.. باید میشد


صب از 6:30 بیدارم به خاطر شاگردم. اونوقت خانوم ساعت 7 زنگ زده که من دیشب نخوابیدم نمیتونم بیام!

قرار شد ظهر بیاد

خیلی خوابم میومد.. تا 8 همچنان تو رختخواب موندم و چشمای خوابالوده مو مالیدم

هرچی فکر کردم دیدم اصلا حوصله ندارم!

زنگ زدم گفتم کاری پیش اومده و کنسل کردم

فک کردم ارامش و اعصاب خودم مهمتره


رفتم گاز بزنم از بس تو فکر بودم اشتباه رفتم یه تیکه مسیرو اونم دوبار!!!!

رفتم پیش ناری که از سر رودرواسی با مادر شوهر خودشو مریض کرده..

خواستم بعدش برم پارک ولی یادم اومد سر ظهر اون مسیر شلوغه حتی اگر پارک مذکور خلوت باشه که زیادم نیست!!

اومدم خونه و قطع همکاری و قطع ارتباط کردم با کسی و کاری که فقط رو اعصابم بود!

یه حرکت خوب دیگمم این بود که رو تختی مو جمع کردم به جاس یه پتونی گلبافت گرم و نرم دو نفره رو تختم جاسازی کردم طوری که بهم نریزه و جمع نشه ضمن اینکه گرماش خیلی خوبه

راضیم از خودم



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۱۵:۵۶
سپیدار

وضعیتم یه جوری شده الان که فکرشو میکنم خندم میگیره :)))))

چه وضیه آخه؟؟؟ 

جهت شروع به مطالعه رفتن قهوه اسپرسو خریدم که وقتی خواستم درس بخونم بخورم خوابم نبره الان از خواب دارم میمیرم :))))

حالا هنوز معلوم نیست کی و به چه صورتی شروعش میکنم :/ 

خونه کلا فازشون منفی و نا امیدیه -_- تازه مامان جان امروز میگه " تو گفتی من از درس خوندن خوشم نمیاد" o.O 

اصن همه چی یه جوریه... هی یکی دیگه به قبلیا اضافه میشه... والا دیگه نمیدونم چیکار کنم خدایا ستینگ زندگانیم کلا منهدم شده لطفا دوباره نصب کن :))))

منکه دیگه نمیدونم چیکار کنم

هیم میگم نمیدونماااااا باز یه مورد جدید پیش میاد

از کار و درس و خونه و زندگی و عشق و آینده و گذشته و آشنا و غریبه و ... :)) 

درست میشه میدونم :)))

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۷ ، ۲۳:۱۸
سپیدار
بودن بعضی آدما مثل اشغال یک صندلیه در حالیکه خودشون جای دیگه ای میشینن..
فقط آدمو گیج میکنن وقتی اصرار دارن باشن اما در حقیقت نیستن...

چه پیشنهاد کار بهم میدن چه سوال از کارم میپرسن چه سوالمو جواب میدن.. ختم میشه به یه سوال؟ مجردین؟؟
حس خوبی نیست بخصوص وقتی طرفتون متاهله... 
از حرف زدن راجع به کارم و جواب دادن به سوالای بی ربط و تکراری دیگه حالم بهم میخوره...

میخوام درس بخونم.. خیلی گیجم.. هرکی یه چیزی میگه.. تا آخر این هفته باید تصمیم مو بگیرم دیگه
اگه جریان کاریم اوکی بود راحت تر تصمیم میگرفتم
هرچی خیره..
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۷ ، ۲۳:۴۸
سپیدار

اینقد تو فالم درس خوندن اومد که بالاخره داره به یه جاهایی میرسه انگار!

از سه نفر مشورت گرفتم و دومی از همه کامل تر راهنمایی کرد

قبلنم البته تو یکی از استخرایی ک مشغول بودم با بچه حرف زده بودم و کم و بیش یه چیزایی دستم بود ولی خب..

این سه نفر جزو نخبگان بودن! اولیو آخری به نظرم یکم گیج میزدن

از زمانی که این افکار خیلی جدی تو مغزم اومد کلا یه چیزای دیگه ای رو پیش روم میبینم

نمیدونم چطور بگم. انگار تمام نگرانیا و مسیری که پیش روم قرار میگیره رو دارم میبینم

همه چیزایی که باید کنار بذارم

کارایی که باید انجام بدم

و....

نظرتون راجع به وضعیتی که پایین شرح میدم چیه؟؟

رشته دبیرستان انسانی

رشته کارشناسی مدیریت اموزشی (علوم تربیتی)

۸ سال از دوران تحصیل گذشته

حالا قصد تغییر رشته به تربیت بدنی تو کنکور ارشد

زبان خیلی متوسط شایدم ضعیف.. در همون حد ک تو دانشگاه بوده..

3روز در هفته صبح تا 7و8 شب سرکارم

پیشنهادی که بهم شده👇

مشاوره برای برنامه ریزی، رفع اشکال، تدریس، جزوه، پیگیری و خلاصه هرچی که لازمه از حالا تا کنکور 1 میلیون تومن

و البته غیر حضوریم هست چون شهر دیگست (تهران) ولی فرد شناخته شده ایه و همونطور ک گفتم جزو نخبگان و رتبه های برتر و ... انجمن نخبگان و این چیزاست

حالا نظرتون؟؟؟

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۲۲:۴۲
سپیدار

اشک فاصله رو کم میکنه

فاصله ی دل تا آسمونو

اشک وقتی میریزه که قلب در رقیق ترین حالت خودشه

وقتی کار به اینجا برسه

مخصوصا اگر به تهش رسیده باشی

اونجایی که دیگه کاری ازت ساخته نیست..

میتونی امیدوارتر از همیشه باشی


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۷ ، ۲۲:۱۸
سپیدار

پاییز باشه

هوا زود تاریک شه

کسی نباشه باهاش بری بیرون

بیکارم باشی

حوصله ام نداشته باشی

...

دستمال بدم؟؟؟ 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۷:۲۳
سپیدار

حلول ماه ربیع و شروع دوباره بزن و بکوب مبارک😃

من باید الان خواب میبودم😒

منتهی امروز بدلیل سر درد و عدم حال و حوصله برای کارام کلا بیکار بودم! دوتا هم قهوه خوردم 😐

اینه که الان با هدفون تو گوشم در خدمت شمام!


متن زیرو بخونید برای تنوع بد نیست

دختری

در کتابفروشی پدرش کار میکرد 

و دوست پسرش رو دید که به سمتش میاد

پدرش هم نزدیکش ایستاده بود


دختر به دوستش گفت:

آیا به‌خاطر گرفتنِ کتابی‌که نامش

" آیا پدر در خانه‌ هست"

از یورگ دنیل نویسندۀ آلمانی، آمده ‌یی؟


پسر گفت:

خیر! من به‌خاطر گرفتنِ کتابی به اسم

" کجا باید ببینمت"

از توماس مونیز نویسندۀ انگلیسی، آمده‌ام


دختر:

آن کتاب را ندارم، اما میتوانم کتابی‌ به نام

" زیرِ درختِان سیب"

از نویسندۀ آمریکایی، پاتریس اولفر را پیشنهاد کنم


پسر گفت:

خوب است؛ آیا میتوانی فردا کتابِ

" بعد از ۵ دقیقه تماس میگیرم"

از نویسندۀ بلژیکی، ژان برنار رابیاوری؟


دختر گفت:

بلی! با کمالِ مَیل، ضمنا توصیه میکنم کتاب

" هرگز تنها نمی ‌گذارمت"

از نویسندۀ فرانسوی میشل دنیل را بخوانى


پدر به دخترش گفت: این کتاب ها زیاد است، آیا همه‌اش را مطالعه خواهد کرد؟


دختر گفت:

بلی پدر، او جوانى با هوش و کوشاست


پدر گفت:

پس کتابِ

"من کودن نیستم"

از نویسندۀ هلندى فرانک مرتینیز را هم بخواند


و تو هم  بد نیست کتاب

"براى عروسی با پسر عمویت آماده شو"

از نویسندۀ روسی، موریس استانکویچ را حتما بخوانی.



نکته؛ مامان باباها تیزتر ازونین که فکر میکنید!! 


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۷ ، ۰۰:۳۶
سپیدار

یه جور بیماریم هست که افراد مبتلا بهش اصلا نمیتونن بدون کار کردن بشینن!

منم به همین بیماری دچارم

دیروز به دلایلی کارای خودمو نمیشد انجام بدم و البته حوصله شونم نداشتم

این بود که از صبح کلا رفتم تو آشپزخونه

زعفرونا رو پاک کردم

گلبرگاشو برای دمنوش پهن کردم تو تراس تا خشک بشن

گلای زعفرونم زیر شوفاژ پهن کردم

هسته های خرماهایی که از قبل داشتیم بعلاوه هرچی از خرماهای یخچال بود و هسته گیری شون کردم تف دادم و کوبیدم و ریختم تو اسیاب و دوباره کوبیدم و دوباره آسیاب تا کاملا پودر شد. این نوعی قهوه است که البته من قاطی قهوه میریزم ولی برای روماتیسم و ارتروز خیلی مفیده و البته چیزای دیگه ک الان یادم نیست

دو عدد هم لبو قرمز داشتیم که اونارو هم رنده کردم برای دمنوش و گذاشتم تو تراس

دمنوش لبو برای افسردگی، فشار خون و ... مفیده

حالا که اینو گفتم گلبرگای بنفش زعفرونم بگم. جلوگیری از سرطان کبد، برای سنگ کلیه و سنگ مثانه و نشاط اوره

بعدم 300 گرم گل ختمی خریده بودیم که همه رو اسیاب کردم و تو طرف گذاشتم

دو قاشق گل ختمی و یک عدد تخم مرغ رو مخلوط کنید برای ریزش موها خیلی مفیده حدود نیم ساعتم بمونه رو مو کافیه


امروز صبم رفتیم حرم تو راه یه جا حلیم میدادن خیلیم خلوت بود و راحت میشد گرفت ولی قاشق نداشت :| لطفا نذری میدین قاشقم براش در نظر بگیرین!

نگرفتیم دیگه! نمیشد بخوریمش -_-

بعد اومدیم از سر کوچه مون حلیم خریدیم. پرسیدم تا چه ساعتی حلیم دارین؟ گفت معمولا از 6 صبح ولی اینجاها چون مردم دیر بیدار میشن 7 صبح! تازه اون موقع ک ما رسیدیم 8 بود

وارد این منطقه که میشی پرنده پر نمیزنه مخصوصا روزای تعطیل


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۷ ، ۱۱:۳۶
سپیدار