دیشب یهو جوگیر شدم و دلم خواست امروز صبح حرم باشم
پیشنهادشو دادم و قبول هم شد.البته خیلیم شبیه پیشنهاد نبود بیشتر حرف زور بود :دی
خب مامی راضی بود ولی ددی به خاطر جای پارک و این حرفا مخالف..
شهر ساعت 5صبح خالی از جمعیت خیلی دیدنی تره..گرچه که نزدیک حرم ترافیک شدید بود فهمیدیم از ما زرنگترم هستن..خودم پارکینگ پیدا کردم برای ددی
تو خود حرم (جاتون خالی) خیلی ازدحام بود
بیرون روی زمین برای کبوترا گندم ریخته بودن و اونام جمع شده بودن میخوردن..طفلی یه دونه شون یه پاش مجروح بود دلم میخواست بیارمش خونه درمان و پرستاری کنم ازش ولی خب نمیشد دیگه
ازونجا که دیروزم ب شدت خسته بودم بسی خواب مرا در ربود
تا جایی که نتونستم به نشستن ادامه بدم و به حالت افقی تغییر وضعیت دادم
که با ترمز ماشین و حرفای جذاب بلند شدم دیدم بعععلههه جلو یه کله پزی ایستادیم
این بود که جاتون خالی کل پچم زدیم بعد مدتها خیلی چسبیییییید
ینی من عاشق این غذام
و هنوزم که ساعت 2 ظهره احساس سیری میکنم
خونه ام اومدم ساعت 8:30شد و 10با شاگرد جان قرار داشتین..مثلا ساعت و کوک کردم ولی روزشو یادم رفت تغییر بدم! خدا خیر این یاکریمارو بده اینقده بال بال زدن که بیدار شدم دیدم 9:35 شده و سریعا برخیزیدم و رفتم.دیگه واجب شد من اینارو به همین زودی خونه دار کنم
شاگردمم ک کلا ضدحال بود امروز و حوصله نداشت
خودمم خیلی خستم..عصریم جایی دعوتیم منو مامی و آبجی که بنده در حقیقت نقش سرویس رفت و برگشت و دارم
راستی!
اگه دوستتون از شما دوربین بخواد بهش میدین آیا؟؟ دوست نزدیکم نه هااااا یه همکلاسی که فقط تو تلگرام میبینیدش..اونم دوربینی ک 1تومن پولشو دادین با عرق جبین :/
من که نمیدم -_-